فیلوجامعه‌شناسی

کارل مارکس: عقل در تاریخ

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت آزاد


• کارل مارکس، اندکی پس از تکمیل رساله‌اش، اثر معروف دست‌نوشته‌های اقتصادی و فلسفی 1844 را نوشت. در آن،  مقدمات افکار خود درباره اقتصاد سیاسی، دولت مدرن، مالکیت خصوصی، ازخودبیگانگی، کار دستمزدی و نیازهای انسانی و رهایی را به بحث می‌گذارد.
• مضمون دو دست‌نوشته «کار ازخودبیگانه شده» و «مالکیت خصوصی و کمونیسم»، جالب توجه است، و تحلیل مختصر و مأیوس‌کننده‌ای از طبیعت و علوم طبیعی به دست می‌دهد.
• این دو دست‌نوشته، تأملات انتزاعی مارکس در مورد طبیعیات یونانی تا نقد اجتماعی وی علیه روشن‌گری و علم طبیعی ترسیم می‌کند.
• با خواندن این مقالات است که یحتمل می‌توان هم‌صدا با لویی آلتوسر، نوعی تغییر ذایقه را در کار مارکس مشاهده کرد. او از آسمان هگلی به زمین آمد، و از نقادی الهیات هگلی، به سوی نقد طبیعت و اقتصاد سیاسی گسیل شد. انکارناپذیر است که همان مضامین اپیکوری تا سرمایه نیز صادق است، ولی می‌توان قبول کرد که موضوعات نقادی مارکس پیوند قاطعی با طبیعت و صنعت یافته است.
• طبیعت و صنعت، مبنای مادی اجتماع را فراهم می‌کند؛ آن‌ها پیونددهنده‌ی فیزیکی هستند که جامعه را مسنجم نگاه می‌دارند.
• طبیعت، یک پیکره ارگانیک از نوع بشر است که از آن، ذهنیت اجتماعی ساخته می‌شود -اشیاء ادراک‌شده زندگی روزمره، ابزارهای فیزیکی زیستی (غذا، لباس و خانه/سرپناه)، مصنوعات فرهنگی، نهادهای اجتماعی و نظایر آن.
• طبیعت، مبنای مادی برای مبادله‌ی بازار و تولید صنعتی را فراهم می‌کند.
• آن گونه که مارکس معتقد است، خصلت ممتاز انسان‌ها، پراکسیس است. پراکسیس به معنای کار تولیدی و خلاقانه‌ی آن‌ها به عنوان «انسان هستی‌مند» (Gattungswesen). به تعبیر دیگر، پراکسیس، اشاره به هر نحو فعالیتی دارد که عینیت‌بخشی به گوهر انسانی مشترک و کومونال را به دنبال دارد. مارکس با تعابیر کانتی و هگلی، و خصوصاً، شبیه مفهوم «عقل در تاریخ» هگل، پراکسیس را به عنوان یک فعالیت خودآگاه و خلاق معرفی می‌کند که افراد، به عنوان موجودات مستقل اخلاقی و خودمختار و با اهدافی خاص، تعریف کرده‌اند. در عمل، انسان‌ها با ساختن عناصر معنوی و مادی جامعه، نه تنها جهان شخصی خود را ایجاد می‌کنند، بلکه ذات بالقوه‌ی خویش را نیز تحقق می‌بخشند.
• این جهان، در قالب غذا بلعیده می‌شود، در قالب هنر قدردانی می‌شود، در قالب علم مفهوم‌پردازی می‌شود، در قالب اشیاء ادراک و تجربه می‌گردد، و در قالب نهادهای فرهنگی و اجتماعی زیسته می‌شود.
• قدرت‌های خلاق جهان انسانی، جهانی واجد معانی دینی، اقتصادی، سیاسی و زیباشناختی تولید می‌کنند که در نهادها و ارزش‌های فرهنگی بیان می‌شوند.
• طبیعت، مبنای احساس انسانی تشخص و خودشکوفایی در کار است.
• انسان‌ها وقتی از طریق طبیعت، و در فرایند تولید، خود را محقق می‌کنند، ظرفیت‌ها و استعدادهای بالقوه‌شان را گسترش می‌دهند.
• کارگران، بدین وسیله، در جهانی می‌زیند که نمود رهایی و فعالیت خودآگاه و تعبیری از نیازهای انسانی‌شان است.
• عینیت اجتماعی، بیان وجه ذهنی «انسان هستی‌مند» است.
• مارکس می‌نویسد: «به هر حال، زندگی مولد، نوعی از زندگی است. این زندگی، زندگی خلاق است. در این نوع زندگی، خصیصه‌ای که در یکی قرار دارد، خصیصه‌ی همه محسوب می‌شود». یک گوهر انسانی مشترک و کومونال، در هر دوره تاریخی هست که هستی‌مندها در آن زندگی می‌کنند.
مآخذ:...

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.