دکتر حامد حاجیحیدری
░▒▓ مراحل تجددشناسی غربی
• نخست: «دورۀ جنینی و اولیه که خود را در قالب نظریههای کلان تاریخی، قبل از شکلگیری جامعهشناسی نشان میدهد [مستندات؟]» (17).
• دوم: «دورۀ مربوط به شکلگیری جامعهشناسی که خود را در قالب نظریههای جامعه شناختی، با تمرکز مشخص بر جامعه و تاریخ و نهادهای تجددی نشان میدهد [مستندات؟]» (17).
• سوم: «دورۀ اخیر که تجددشناسی، در قالب حوزه مطالعاتی متزایداً رشد یابنده و پویا، از کلیت علوم اجتماعی جدا شده و در چارچوب یک قلمرو ویژه، مستقل از نظریهپردازی عمومی علوم اجتماعی تجدد، خود را متمایز کرده است [مستندات؟]» (17).
░▒▓ مراحل تجددشناسی ایرانی
---------------------
■ تذکر: اساساً کتاب، مدعی توفیق در نوعشناسی «تجددشناسیهای شرقی» است، ولی مستندات آن، نه تنها نشانی از تحولات روی داده در نوع نگاه چینیها و ژاپنیها و کرهایها و قفقازیها و روسها و... ندارد، بلکه تنوع درون جوامع اسلامی اعم از مصر و شمال افریقا و ترکیه و عراق و حجاز و شبه قاره و... را هم در بر نمیگیرد. حتی مستندات در مورد خود ایران هم اغلب مفقود و نارساست و تنوع مدرنیتشناسیها، نزد روحانیان، سیاستپیشگان و فعالان اجتماعی، جناحهای مختلف روشنفکران، و... را شامل نمیشود. به هر تقدیر، از این روست که به جای عنوان «مراحل تجددشناسی شرقی»، از «مراحل تجددشناسی ایرانی» استفاده کردیم.
---------------------
• نخست: «این دوره، به لحاظ تاریخی، از زمان اولین مواجهههای تمدنی با غرب تجددی، به عنوان یک تمدن متمایز شروع میشود [مستندات؟]. ... شرقیان، علی رغم تأکید مصرانه و مداوم بر ماهیت کاملاً متمایز تجدد و تاریخ آن، در قیاس با سایر تمدنها و بلکه کل تاریخ بشری غیر غربیان با وجود اذعان سرسری و خام به آن، این تأکید یا ادعا را جدی نگرفتهاند [مستندات؟]. عجیبتر این که نه تنها از این امر غفلت داشتهاند، بلکه در مقام توجیه تجددخواهی خود، حقیقت تجدد را نتیجۀ نسخه برداری از اسلام و حاصل سبقت جویی غربیان، در کل، بر اصول و احکام اسلامی دانستهاند [مستندات؟]. ... به هر حال، دورۀ اول تجددشناسی غیر غربی که با خصیصه یا هدف غربی شدن یا پیوستن به تجدد، علی رغم عدم درک از ماهیت آن مشخص میشود، با افول و سردی این خواست یا خصیصه [مستندات؟] و نیز ظهور نوعی آگاهی به ویژگی کاملاً متمایز تجدد [مستندات؟]، به پایان میرسد» (9-18).
• دوم: «این مرحله با پیدایی نوعی گرایش منفی به تجدد یا به شکل درستتر غلبۀ آن در مواجههها با غرب تجددی [مستندات؟] و هم توجه به وجود مشکل در جذب تجدد [مستندات؟]، به واسطۀ ویژگی متمایز آن در قیاس با اسلام و تمدن اسلامی مشخص میشود». «این دوره، به لحاظ زمانی، در نقاط مختلف جهان آغازهای متفاوتی دارد. در مورد ایران میتوان گفت که این دوره، از اوایل قرن چهاردهم هجری شمسی و شاید به طور مشخصتر از شهریور بیست آغاز میشود. برخی [مستندات؟] آغاز آن را پایان نهضت مشروطه دانستهاند» (21).
• سوم: «این دورۀ اخیر با فاصلهگیری از گرایش بی چون و چرا به مطلوبیت تجدد، ارزیابی و اخذ گزینشی و همچنین ظهور و غلبۀ رویکردی انتقادی نسبت به آن مشخص میشود [مستندات؟]. عدم وجود یک چارچوب شناختی مستقل برای درک تجدد و اتکاء به نظریههای غربی برای فهم آن، از ویژگیهای دیگر این مرحله است [مستندات؟]. البته از این حیث، این مرحله با مرحلۀ قبل تفاوتی ندارد. با این حال، پیدایی نوعی آگاهی به دشواری مسأله و فقدان اقتضائات آن میتواند ویژگی مرحلۀ اخیر در این زمینه، در تمایز با مرحلۀ قبل باشد. آگاهی به مرحله دوم نیز نظیر مرحله اول، صرفاً با این ویژگیهای محدود مشخص نمیشود. ... مرحله دوم نیز با افول و زوال کامل مطلوبیت تجدد [مستندات؟] یا حداقل غلبۀ ارزیابی منفی در آن [مستندات؟] و عدم مقبولیت نظریۀ تسلیم بی قید و شرط [مستندات؟] در برابر تجدد به پایان میرسد. ... از زمان پیروزی انقلاب اسلامی، تدریجاً سوال از تجدد در صورت «مسأله غرب» یا غربشناسی، به عنوان سوالی متمایز از مسأله تجدد یا تجددشناسی ظاهر شده [مستندات؟] و به مرور، به صورت یک جریان و رویکرد غالب درآمده است [مستندات؟]. با این حال، بایستی اذعان کرد که صرف نظر از پیدایی نوعی خودآگاهی نسبت به این مسأله، فراتر از گرایش به مسأله تجدد در صورت یک شکل یا معضله یا امری نامطلوب و در جهات مختلف منفی یا مضر، چندان پیشرفتی در این زمینه حاصل نشده است. در واقع، باید گفت که نکتۀ محوری یا دغدغۀ کانونی این مرحله، پس از ظهور مسأله تجدد در صورت «غربشناسی»، درک و فهم متمایز و تفاوت تجددشناسی با غربشناسی است. بعد از آگاهی از مسألۀ غرب در صورت تازهاش، با توجه به وضعیت نهاد علم در ایران و آموزش مستمر علوم تجددی، به همراه آنچه در حوزۀ غیررسمی در سطوح مختلف در جامعۀ مدنی از تجدد میدانیم و میآموزیم، این سوال جدی و اساسی که چه تمایزی میان تجددشناسی (یا آنچه به عنوان علوم و نظریات مختلف در مورد تجدد میدانیم و میآموزیم) با آنچه مطابق مفروضۀ غربشناسانه میبایست در مورد تجدد بشناسیم، وجود دارد، غربشناسی را درگیر خود ساخته است» (3-21).
---------------------
■ تذکر: احساس ضرورت تقارن شمار تیپهای تجددشناسیهای شرقی یا غربی، یا اصل عمومی تمایل به عدد سه و پنج و هفت و چهل و...، یا هر دلیل دیگر، سبب شده است تا تیپ سوم، صرفاً به عنوان یک تیپ احتمالی بیان شود و بعداً در صفحات خیلی بعدتر، به نحوی تفصیل یابد که معلوم شود، وجه چندان متمایزی ناشی از انقلاب اسلامی شکل نگرفته است. من با این نتیجهگیری، که فرجام نهایی کتاب هم هست، موافق نیستم.
---------------------
• چهارم: تجددشناسی پساانقلابی-تیپ اول: «تجددشناسیهایی ... که بر اساس تبعیت از منطق مابعدتجددشناسی یا خودشناسی شکل گرفته» (117). «روایت این دسته از تجددشناسان، متأثر از تلاش آنان برای ارائۀ تصویری زیبا، خوشایند و مطلوب از تجدد برای غیر غربیان [مستندات؟]، به قصد [مستندات؟] نفی و مقابله با تصویر موجود از تجدد در جوامع غیر غربی که تحت تأثیر تجربههای ملموس از استعمار و سلطه طلبی غرب و آثار مصیبت بار اجرای طرحهای برگرفته از الگوی غربی زندگی در قالب نوسازی، توسعه و یا جهانی شدن، بر حیات اجتماعیشان شکل گرفته است، میباشد [مستندات؟]» (118). «ویژگی عمده یا متمایز تجددشناسی، در نسبت با تجددشناسیهای مراحل قبلی، شکلگیری نگاهی به تجدد است که در توجه به ابعاد کمتر بحث شده و مغفول تجدد در تجددشناسیهای قبلی، به نقد تجددشناسیهای اولیه دست میزنند [مستندات؟]. در این نقدها، آنان به فقدان درک درست [مستندات؟]، فقدان روششناسی صحیح [مستندات؟] و کلاً مشکلات و محدودیتهایی که تجددشناسیهای اولیه را در صورت درکی سطحی و غلط یا حداقل غیر جامع از تجدد در میآورد [مستندات؟]، اشاره میشود. این نقدها بر این موارد به عنوان مشکلات این تجددشناسیها دست میگذارد: تجددشناسی بر پایۀ ویژگیهایی چون علم [مستندات؟]، فنآوری [مستندات؟] و طبیعت تجددشناسی بر پایۀ ویژگیهای ظاهری و نمودهای سطحی زندگی تجددی، بدون فهم مبانی و بنیانهای عمیق آن [مستندات؟]، درک یکپارچه از تجدد که تنوعات و تکثرات نیروها و جریانها یا حتی اَشکال مختلف تجددها در درون تجدد را نمیفهمد [مستندات؟]، درک جوهری و ذاتگرایانه از تجدد [مستندات؟]، درک تجدد یا تأکید یکطرفه بر وجه یا رویۀ استعمارگرایانۀ سلطه طلبانه و خشن کشورهای غربی [مستندات؟]، فهم تجدد بر اساس وجوه عام و کلی تمایزخواه، مطلقگرا و همچنین سخت افزاری تجدد [مستندات؟] چون ملیت و ملیگرایی [مستندات؟]، دولت، حکومت و دیوانسالاری [مستندات؟]، ارتش و قدرت [مستندات؟]، عدم درک نقش مردم و فرد [مستندات؟]، تساهل و تسامح [مستندات؟]، نقد و انتقاد یا عقلانیت انتقادی [مستندات؟]، روحیۀ نوآوری [مستندات؟] و تکثرگرایی [مستندات؟]، درک تجدد به عنوان تحولی دین ستیز [مستندات؟]، اخلاق ستیز [مستندات؟]، ضد سنت [مستندات؟]، سکولار [مستندات؟] و مادیگرا [مستندات؟]» (8-117).
• پنجم: تجددشناسی پساانقلابی-تیپ دوم: «این نوع تجددشناسی غیر غربی به شکل صریح و سر راستی، از روایت غالب تجدد کلاسیک یا روایت روشنگری در فهم تجدد تبعیت میکند [مستندات؟]. در این معنا بدون هیچ پردهپوشی و ابهامی، راویان این روایت خود را به نسل اول منورالفکری پیوند زده و خود را اخلاف آنها، و آنان را سلف صالح خود به حساب میآورد... [در ادامه مستنداتی با اشاره به دکتر سید جواد طباطبایی ارائه میشود]» (121).
• ششم: تجددشناسی پساانقلابی-تیپ سوم: «در کنار این دو دسته روایت سکولاریستی از تجدد یا تجددشناسیهای سکولار، به اقتضای فضای متکثر مابعدانقلابی عرصۀ فکری کشور حداقل دو دسته تجددشناسی دیگر در این مرحله از تاریخ تحولات تجددشناسی در ایران حضور دارد. این تجددشناسیها را صاحبنظرانی طرح و بسط دادهاند که منظر و نگاه خود را دینی-اسلامی معرفی میکنند. یک دسته از این تجددشناسیها علیرغم آنکه توسط صاحبنظران مسلمان مطرح شده، تمایز ماهوی با تجددشناسیهای دست اول ندارند [مستندات و استدلال؟]. تمایز این دست از تجددشناسیها با تجددشناسیهای سکولار تنها در این است که در آنها میتوان ترکیبی از رویکردهای سکولار را مشاهده کرد [مستندات؟]، گرچه روایت غالب آنها [مستندات؟] (سروش [مستندات؟]) بیشتر به روایت دست دوم تجددشناسیهای سکولار نزدیک است [مستندات؟]. ... روایت ملکیان نیز شبیه به روایت سروش است [مستندات؟]، اما روایت مجتهد شبستری، از نزدیکی بیشتری با دستۀ اول که تحت تأثیر مستقیم مابعدتجددگرایی و رویکردیهای نظری آن قرار دارد [مستندات؟]، برخوردار است. ... این تجددشناسی، به اعتبار آنکه دیدگاهی مشابه و ارزیابی مثبت مشابهی از تاریخ تجدد به عنوان تاریخ عام بشری دارد اصولاً مبنا و پایهای برای شکلدهی به یک منظر تجددشناسانه متفاوت ندارد [مستندات؟]» (128).
• هفتم: تجددشناسی پساانقلابی-تیپ چهارم: «روایت دیگر این دسته از تجددشناسیهایی که از منظر اسلامی به تجدد مینگرد [کی؟ چه کسی؟ مستندات؟]، از ویژگیهای خاص این مرحله از تاریخ تجددشناسی در ایران و بلکه در کل تاریخ تجددشناسی است. این رویکرد آن نوع تجددشناسی را مطرح میکند [مستندات؟] که گفته شد «غربشناسی» در معنای درست و خاص آن است [مستندات؟]. این دسته [مستندات؟] به اعتبار آنکه هم به لحاظ اجتماعی-تاریخی بر هویت کاملاً سنتی خود در برابر هویت تجددی تأکید کرده [مستندات؟] و هم اینکه به لحاظ نظری، از منظر و بر پایۀ سنت دینی به فهم تجدد دست میزنند [مستندات؟]، امکان اینکه به تجددشناسی در معنای «غربشناسی» دست یابند را پیدا کردهاند [که؟ چه کسی؟ چگونه؟ مستندات؟]» (9-128).
---------------------
■ تذکر: گشایش این تیپ هفتم، به رغم فرجام کتاب است که به این نتیجه میرسد که این تیپ هنوز تحقق عینی نیافته است و حتی حالا حالاها امکان بروز نخواهد داشت.
---------------------
مآخذ:...