دکترحامدحاجیحیدری/ الهامنصرتی
گزارش رساله پایاننامه/رتبه اول تحقیقات علوم انسانی تهران/جشنواره محقق حلی 1390
← طاغوت نمرده و سایه بیدینی بر سرمان مانده.
← برادران اصلاحطلب دیروز، از ارتجاع به طاغوت سر در آوردند. برادران امروز بهوش باشند که طاغوت نمرده و سایه... .
← آنان که دنبال ”خط امام“ بودند، یادشان رفت که اصلا دنبال چه بودند.
← انقلاب کرده بودند که به طاغوت و امریکا و بریتانیا ”نه“ بگویند، غافل شدند و ولایتهای جدیدی برای خود تراشیدند.
← غافل شدند که انقلاب کردند تا از صبح بعد از انقلاب، تنها خدا تدبیر روزگار آنها را بکند.
← اول ”مردم“ را شریک حکم خدا کردند و از مردمسالاری در عرض و رقابت با خداسالاری سخن گفتند. کارشان به جایی رسید که از مردمسالاری هم گسیختند، و به خداوندان ”زر و زور و تزویر“ پناهنده شدند.
----------------------------------------
أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى
إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فی ما هُمْ فيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّارٌ
كريمه 3: الزمر/39
----------------------------------------
← بنده مخلص كه اخلاص خود را با ولایت و محبت به خدا اظهار مىدارد، هيچ هدفى جز اين ندارد كه خدا هم او را دوست بدارد، همانطور كه او خدا را دوست مىدارد و خدا براى اوست، او هم براى خداست. اين است حقيقت امر. از این قرار، ”ولايت“ و ”ربوبيت“ قريب المعني هستند، چون رب به معناي مالك مدبر است، و ولي به معناي مالك تدبير يا متصدي تدبير است. و کسی که ولیای غیر از خدا نمیپذیرد.
← صاحب روحالمعانی مراد از عبارت ”اتخاذ اولياء“ را تعریض به اين میداند كه مشركين به غير از خدا ارباب و مدبری ميگيرند (روح المعانى، ج.23، ص.235).
← كسى كه خدا را دوست مىدارد، بايد به قدر طاقت و كشش ادراك و شعورش از دين او پيروى كند، و دين، نزد خدا ”اسلام“ است و ”اسلام“ همان دينى است كه سفراى خدا مردم را به سوى آن مىخوانند و انبيايش و رسولانش به سوى آن دعوت مىكنند و مخصوصا آخرين اديان الهى، يعنى دين اسلام كه در آن اخلاصى هست كه ما فوق آن تصور ندارد، دين فطرى است كه خاتم همه شرايع و طرق نبوت است، و با رحلت خاتم الانبياء (ص) مساله نبوت ختم گرديد و اين نكتهاى كه ما تذكر داديم مطلبى است كه هيچ متدبر در قرآن، در آن مطلب ترديد نمىكند.
← و چگونه ممكن است ترديد كند، با اينكه رسول خدا (ص) طريقه و راهى را كه پيموده، راه توحيد و طريقه اخلاص معرفى نموده است، چون پروردگارش او را دستور داده كه راه خود را چنين معرفى كند و فرموده: "قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِيرَةٍ، أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي، وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ" كه در اين آيه سبيل خود را عبارت دانسته از دعوت به سوى خدا با بصيرت، و پرستش خالصانه و بدون شرك. پس سبيل پيامبر اسلام دعوت و اخلاص و پيروى او در اين دعوت و اخلاص است.
← آن گاه در آيه: "ثُمَّ جَعَلْناكَ عَلى شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْها" مىفرمايد: شريعتى را كه تشريع كرده تبلور دهنده اين سبيل، يعنى سبيل دعوت و اخلاص است.
← و نيز در آيه: "فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ" آن سبيل را براى بار دوم روش تسليم خدا شدن خوانده و در آيه شريفه: "وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ" روش اسلام را به خودش نسبت داده، و آن را صراط مستقيم خود خوانده است.
← پس، با اين بيان و اين آيات روشن گرديد كه اسلام يعنى شريعتى كه براى پيامبر اسلام تشريع شده، و عبارت است از مجموع معارف اصولى و اخلاقى و عملى و سيره آن جناب در زندگى، همان سبيل اخلاص است، اخلاص براى خداى سبحان كه زير بنايش حب است پس اسلام دين اخلاص و دين حب است.
← "قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ"؛ اگر مىخواهيد در عبادت خود خالص شويد و عبادت شما بر اساس حب حقيقى باشد، اين شريعت را كه زيربنايش حب است و تبلور دهنده اخلاص و ”اسلام“ مىباشد و صراط مستقيم خداست و سالك خود را با نزديكترين راه به خدا مىرساند، پيروى كنيد، كه اگر مرا در سبيل و طريقهام كه چنين وضعى دارد پيروى كنيد، خداى تعالى شما را دوست مىدارد و همين بزرگترين بشارت براى محب است، در اينجا است كه آنچه را مىخواهيد مىيابيد، و همين است آن هدف واقعى و جدى كه هر محبى در محبتش به دنبال آن است.
← آيه شريفه مىخواهد بشر را از همين راه ولايت به پيروى رسول خدا (ص) دعوت كند، البته در صورتى كه در دعوى ولايت خدا صادق بوده و به راستى از حزب خدا باشند، مىفرمايد ولايت خدا با پيروى كفار و تابعیت هوا و هوسهاى آنان شدن، نمىسازد. ولايت هم كه جز با پيروى معنا ندارد، پس، اگر واقعا دوستدار خدايند، بايد پيامبر او را پيروى كنند، نه مال و جاه و مطامع و لذاتى را كه نزد كفار است، در آيه زير كه فرموده: "ثُمَّ جَعَلْناكَ عَلى شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ، فَاتَّبِعْها وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ، إِنَّهُمْ لَنْ يُغْنُوا عَنْكَ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً، وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ، وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ".
← بر كسى كه مدعى ولايت خدا و دوستى او است واجب است كه از رسول و امام و وصی امام او پيروى كند تا اين پيرويش به ولايت خدا و به حب او منتهى شود.
← هر دو ضمير در إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فی ما هُمْ فيهِ يَخْتَلِفُونَ، به مشركين و دشمنان آنان (يعني اهل اخلاص در دين كه از سياق فهميده ميشود) برميگردد، و معناي آن اين است كه: خداي تعالي بين مشركين و متدينين حكم خواهد كرد (ترجمه الميزان، ج.17، ص.357).
o بهرهي 17 عدم اخلاص در عبادت و اطاعت و تدبیر زندگی، جامعه، روابط اجتماعي، و فرد را به سوي وضعيت سكولار سوق ميدهد.
← تا کنون، هفده رهنمود از مصحف شریف آموختیم. صد و شصت و هشت رهنمود دیگر باقیست. تا پایان ساخت این الگو برای فهم عوامل بیدینی با ما همراه باشید...
هوالعلیم