شارل دوسکوندا بارون دو منتسکیو در «روحالقوانین»
• هیچ کلمهای مانند آزادی، تا این حد، معانی مختلف را در بر نگرفته است، و هیچ لفظی به قدر آزادی، عواطف گوناگون را در قلب آدمی زنده نکرده است.
• برخی، آزادی را حربهای پنداشتهاند که به مدد آن، هر گاه بخواهند بتوانند کسی را که به اقتدار جابرانهای رساندهاند، از اریکه قدرت به زیر آورند.
• بعضی دیگر، آزادی را قدرتی میدانند که با آن، میتوانند کسی را که اطاعت از او واجب است، به اراده خود انتخاب کنند.
• عدهای دیگر، آزادی را در آن دانستهاند که حق داشته باشند، سلاح بر گیرند، تا بتوانند به دیگران زور بگویند و شدت عمل به خرج دهند.
• برای پارهای دیگر هم، مفهوم آزادی، داشتن این امتیاز است که حکومت در دست یکی از افراد ملتشان باشد، یا با قوانین مخصوص خودشان اداره شوند.
• مردمی دیگری هم، آزادی را در این میپنداشتند که بتوانند ریش دراز داشته باشند.
• بعضیها آزادی را مختص به یک نوع حکومت دانستهاند؛ مثلاً آنان که مشرب جمهوریخواهی داشتهاند، آنرا به حکومت جمهوری اختصاص دادهاند؛ و آنان که به دولت سلطنتی دلبسته بودهاند، آزادی را ویژه آن دولت دانستهاند. به طور کلی، مردم آزادی را مختص نوع حکومتی پنداشتهاند که پیشتر با تمایلات و آداب و سنتشان مطابقت داشته است.
• از آنجا که در حکومتهای جمهوری، علل مصائب و بدبختیها، به طور ثابت و روشن در معرض دید مردم نیست، و چنین به نظر میرسد که بیشتر، قوانین حکومت میکنند نه مجریان، مردم چنین میاندیشند که در حکومتهای جمهوری، بیش از حکومتهای سلطنتی آزادی وجود دارد.
• و بالاخره، چون در حکومتهای دموکراسی، چنین به نظر میرسد که زمام امور در دست مردم قرار دارد، و آنچه ایشان بخواهند به مورد اجرا در میآید، آنرا آزادانهترین حکومت پنداشتهاند و قدرت ملی را به خطا با آزادی افراد یکی دانستهاند.
• درست است که در حکومتهای دموکراتیک، مردم ظاهراً هر آنچه بخواهند، میتوانند عملی سازند، ولی آزادی سیاسی آن نیست که هر کس اختیار بی حصر داشته باشد و بتواند هر آنچه میل کند، انجام دهد.
• در حکومتها، یعنی در جوامعی که به وسیله قوانین اداره میشوند، آزادی، قدرتی است که مردم به وسیله آن بتوانند آنچه باید بخواهند، بخواهند و انجام دهند، و آنچه نباید بخواهند، مجبور به خواستن و انجامش نباشند.
• همواره باید این نکته را در نظر داشته باشیم که آزادی با رهایی متفاوت است.
• آزادی عبارت از حق انجام آن چیزی است که قانون روا داشته است و اگر کسی بتواند آنچه را که قانون منع کرده است، انجام دهد، دیگر آزادی وجود نخواهد داشت، زیرا همه دیگر همنوعانش نیز میتوانند مانند او به قانون تجاوز کنند. ...
• آزادی سیاسی فرد، آرامش خاطری است که از اعتقادش به ایمنی خود [در اجتماع] ناشی میشود. برای دست یافتن به این آزادی، باید تشکیلات حکومت، به نحوی باشد که هیچ کس در اجتماع، از دیگری هراسی نداشته باشد. ...
• از آنجا که برخورداری از آزادی و حتی حفظ و حراست آن، در این است که افراد، در بیان افکار خود، مختار باشند و احساسات خود را آزادانه بیان کنند، اتباع یک دولت آزاد، میتوانند هر آنچه را که قوانین صراحتاً منع نکردهاند، بگویند و بنویسند.
• به اختصار، میتوان گفت که آزادی، مفهومی است که در برابر استبداد قرار دارد. استبداد عبارت از آن است که فردی با اختیار مطلق، در اجتماعی بینظام و بیقانون، حکمرانی کند.
• بنابراین، زندگی کسی که تابع حکومت یک فرد مستبد باشد، بیترتیب، نامعین و ناامن و بدتر از همه مصیبت بار خواهد بود.
• ولی آزادی راستین هم آن نیست که من هر آنچه میل کنم، بتوانم انجام دهم. زیرا در آن صورت، من خود یک فرد مستبد خواهم بود. بنابراین، باید گفت که سرچشمه آزادی، در امنیت و نظم و حکومت عقلایی قانون است.
مآخذ:...