حامد دهخدا
«برابر با هر گونه معیاری، شمال از تنظیمهای كنونی به شدت سود میبرد. ”منابع جهان سوم به همان اندازۀ دوران استعمار، به ارزانی در دسترس است، بدون آنكه هزینههای مدیریت خارجی در كار باشد“. برای در هم شكستن این بنبست، به یك برنامۀ اصلاحی همهجانبهتر كه هدفش تأمین مصلحت جهان سوم و نه جهان نخست باشد، نیاز داریم.
«چنین برنامهای، باید خود مفهوم توسعه به منظلۀ رشد اقتصادی را مورد تردید قرار دهد، ضمن آنكه مسائل عظیم ناشی از مسائل فقر جهانی را نیز از نظر دور ندارد. این برنامه باید با مدرنیته در چالش باشد، نه آنكه بكوشد در كجا آن را با موفقیت تعمیم دهد. خطوط این مبارزه هماكنون تعیین شدهاند: ”در یك جبهه، علمگرایی، توسعهگرایی و دولتگرایی را میبینیم كه با تأسیسات بزرگی همچون تكنولوژی مدرن و نهادهای سرمایهداری جهانی و قدرت دولت پشتیبانی میشود. در جبههای دیگر، مردماند كه 30 درصد آنها تا آنجا كه پروژۀ مدرن مطرح است، هیچ بختی ندارند و 70 درصد دیگر، كه بسیاریشان در نگونبختی آنها سهیماند و این پروژه را از جهت اخلاقی، اجتماعی و زیستمحیطی تحملناپذیر میدانند“. ”نوع دیگری از توسعه“ به چه چیز میتواند شبیه باشد؟… این نوع متفاوت توسعه باید ویژگیهای زیر را داشته باشد:
1. «باید مبتنی بر و در جهت تقویت اقدامات بازاندیشانهای باشد كه جنبشهای اجتماعی و گروههای خودیاری بومی هم اكنون در سراسر جهان در برخورد با نیروهایی كه زندگیشان را تغییر میدهند، به كار میبرند؛…
2. «این نوع از توسعه به مسألۀ جلوگیری از خسارت به فرهنگ محلی و محیط زیست، توجه بنیادی دارد. مدرنسازی تقریباً در همه جا به همراه بسیاری از منافع آن پیامدهای زیانباری نیز داشته است؛ در بسیاری از موقعیتها نمیتوان انتظار داشت كه مدرنسازی بیشتر از پس این مسأله برآید، زیرا خود در ایجاد این مسأله مؤثر بوده است. یكی از نقطههای عمدۀ پیوند توسعۀ مبتنی بر سیاست رادیكال با محافظهكاری فلسفی، همین نكته است؛ محافظهكاری را در بسیاری از موارد باید به عنوان واكنشی عقلانی به جنبۀ مخرب مدرنیته به شمار آورد؛
3. «اینگونه توسعۀ مسائل سیاست حیاتی را برای سیاست رهاییبخش بسیار اساسی میانگارد و در خارج از این چهارچوب فعالیت نمیكند. رهاییبخشی را دیگر نمیتوان با مدرنسازی ساده برابر انگاشت، بلكه نیاز به این دارد كه با مسائل سبك زندگی و اخلاقی برخوردی فعال داشته باشد. سخن گفتن از ”سبك زندگی“ در ارتباط با گرسنگان و فقیران جهان در آغاز شاید شگفت بنماید؛ ولی امروزه دیگر نمیتوان با فقر به عنوان امری صرفاً اقتصادی برخورد كرد. مسألۀ ”چگونه زیستن“ در محیط جهانیشوندهای كه فرهنگ محلی و منابع زیستمحیطی به باد داده میشوند، برای مردم فقیر اهمیت ویژهای دارد. نبرد برای خودمختاری و خوداتكایی، مبارزه برای بازسازی فرهنگ محلی به عنوان شیوۀ عمده و گاه منحصر به فرد پرهیز از محرومیت و نومیدی محلی نیز به شمار میآید؛
4. «توسعۀ مورد نظر ما باید خوداتكایی و تمامیت اجتماعی را به عنوان وسیلۀ توسعه تقویت كند. خوداتكایی گهگاه ممكن است تقویت بازارها را در بر گیرد، ولی بیشتر بر بازسازی همبستگیها و نظامهای حمایتی محلی دلالت میكند. نمونههای توسعۀ مبتنی بر خوداتكایی، امروزه فراواناند؛…
5. «توسعۀ مورد نظر ما دو سرچشمۀ متفاوت بحران اكولوژیستی را بازمیشناسد. جوامع ثروتمند با تشویق و یا دست كم روا داشتن الگوهای تولید و مصرف اسرافكارانه، فجایع زیستمحیطی را به بار میآورند. عملكردهای زیستمحیطی زیانبار مردم بسیار فقیر، بیشتر ثانوی و تدافعیاند. آنها كه نسلها تولید تجدیدپذیر داشتهاند، همین كه جا به جا میشوند یا به حاشیه رانده میشوند، ناچار میشوند عملكردهای كوتاهمدت و مخربتری را اقتباس كنند تا بتوانند ادامۀ حیات دهند. سرزنش كردن فقیران برای وضعیتی كه بیشترین را دیگران پدید آوردهاند، كار بیهودهای است. با این همه، در اینجا وضعیتی را مییابیم كه، به جز در كوتاهمدت، ثروتمندان و فقیران مصالح یكسانی دارند، زیرا منابعی كه نابود میشوند، غالباً جایگزینناپذیرند؛
6. «بهبود جایگاه زنان در ارتباط با جایگاه مردان، یكی از بخشهای بنیادی توسعه از نوع دیگر است. زنان كمتر از یك درصد ثروت جهان را در اختیار دارند و كمتر از ده درصد درآمد جهانی به آنها میرسد؛ با این همه، دو سوم كار جهان را آنها انجام میدهند.…در اینجا نیز سیاست رهاییبخش باید ملاحظات سیاست حیاتی را در نظر داشته باشد. زیرا در اینجا مسأله تنها قضیۀ دستیابی به برابری بیشتر میان دو جنس نیست؛ دگرگونی در مفهوم زنانگی و مردانگی و الگوهای رفتاری مربوط به آنها، هم مورد درخواست است و هم تقریباً در همه جای جهان اتفاق میافتد؛…
7. «مراقبت بهداشتی همیشه برای مردم بسیار فقیر مسألهساز بوده است. توسعۀ مورد نظر ما باید بر ارجحیت مراقبت بهداشتی خودمختارانه تأكید ورزد؛ این نوع مراقبت بهداشتی هر چند پزشكی علمی غربی را نادیده نمیگیرد، ولی به محدودیتها و گرایشهای غیرسازندۀ آن نیز آگاه است. پزشكی علمی در مناطق بسیار فقیر را باید تنها به عنوان یكی از روشهای برخورد با مسألۀ تندرستی و بیماری در كنار روشهای دیگر در نظر آورد؛…
8. «خانواده بویژه برای زنان و كودكان غالباً سركوبگرانه است. با این همه، پیوندهای خانوادگی برای مردم بسیار فقیر در همه جای دنیا منبعی عاطفی و مادی فراهم میسازد كه هیچ نهاد دیگری نمیتواند در این زمینه با آن برابری كند. پیوندهای خانوادگی برای افراد بیمۀ اجتماعی فراهم میسازد و بویژه در روزگار سختی از آنها حفاظت میكند؛…
9. «در خانواده و پهنههای دیگر، چنین الگوی توسعهای باید نه تنها بر حقوق، بلكه بر مسؤولیتها نیز تأكید میورزد. به رسمیت شناختن حقوق رسمی و اساسی (مانند حقوق زنان و كودكان) به معنای تأكید بر الزامهای همراه آن است. به راستی كه مسؤولیت همخوانی نزدیكی با خوداتكایی دارد؛…
10. «تظاهر به اینكه توسعۀ مورد نظر ما صرفاً از طریق محلی میتواند سازماندهی شود، رویكردی كوتهبینانه است. چنین توسعهای نیز به دخالت نهادهای بزرگی چون دولت و سازمانهای بازرگانی و بینالمللی نیاز دارد. به هر روی، این دخالت برای آنكه ماهیتی زایا داشته باشد، باید به درخواستهای محلی حساسیت نشان دهد و از مصالح محلی حفاظت كند. بدون چنین حساسیتی، برنامههای توسعه میتوانند به جای چاره كردن نابرابریهای جهانی آنها را تشدید نمایند» (صص.9 252.).
«آیا این نوع توسعۀ متفاوت در ضمن تنها راهی نیست كه از طریق آن تا اندازهای میتوان بازسازی رفاه در شمال را به گونهای سازگار با بهروزی روزافزون در جنوب انجام داد. آنچه كه در اینجا مطرح است، پدیدار شدن جامعۀ پساكمیابی است.…یك جامعۀ پساكمیابی از زمانی پدیدار میشود كه رشد اقتصادی مداوم زیانبار یا آشكارا مخرب گشته باشد؛ زمانی كه فرهنگ تولیدگرایی به گونۀ گستردهای مورد تردید قرار گیرد و فشاری را در جهت تحقق ساخته و پرداختن نوع دیگری از ارزشهای زندگی به بار آورد» (ص.259.).
...ادامه مروری به آنتونی گیدنز در فراسوی چپ و راست...
مآخذ:...