حامد دهخدا
«امروزه میتوان از پیدایش یك سامان اجتماعی پساصنعتی سخن گفت. سامان پساصنعتی همانی نیست كه در آن سنت ناپدید میشود و با آن بس تفاوت دارد. در این نوع سامان، سنت جایگاه خود را دگرگون میسازد و در این جایگاه، سنتها باید خودشان را تبیین كنند و به بازسنجی با گفتمان تن در دهند» (ص.15.).
«در جریان بسط مدرنیته، اندیشۀ روشنگری همه گونه سنت را بیثبات كرده بود. با این همه، تأثیر سنت همچنان نیرومند بر جای مانده: از این بالاتر، در نخستین مراحل تحول جوامع مدرن، تأكید دوباره بر سنت نقش عمدهای در تثبیت سامان اجتماعی بازی كرد. سنتهای بزرگی چون ملیتگرایی و سنتهای مذهبی بدعت گذاشته یا بازبدعت گذاشته شدند. از این مهمتر، سنتهای بازسازی شدۀ زمینیتری بودند كه با حوزههای زندگی اجتماعی از جمله، خانواده، جنسیت و رابطۀ جنسی سر و كار داشتند» (ص.16.).
«در یك جامعۀ سنتزدا، افراد بشر باید به پالایش انواع اطلاعات راجع به موقعیتهای زندگیشان خو بگیرند و بر پایۀ این فراگرد پالایش، عادتوارانه عمل كنند» (ص.17.).
«جهان بازاندیشی تشدید شده، جهان آدمهای هوشمند است. این به آن معنا نیست كه آدمها امروزه باهوشتر از گذشتهاند. در یك سامان پساسنتی، افراد كم و بیش باید درگیر جهان گستردهتری شوند، اگر كه بخواهند در آن ادامۀ حیات دهند. اطلاعات تولید شدۀ متخصصان (از جمله دانش علمی) دیگر نمیتواند یكسره محدود به گروههای خاص باشد، بلكه افراد غیرمتخصص در جریان كنشهای روزانۀشان پیوسته باید این اطلاعات را تفسیر كرده و بر پایۀ آن عمل كنند» (ص.18.).
«اقتدار دیوانسالارانه، همانگونه كه ماكس وبر روشن ساخته است، شرط كارآیی سازمانی بوده است. اما در یك جامعۀ بازاندیشانه سامان گرفته كه در بافت عدم قطعیت انسانساخته عمل میكند، قضیه دیگر به این صورت نیست. نظامهای دیوانسالارانۀ قدیمی آغاز به ناپدید شدن كردهاند و بسان دایناسورهای عصر مابعد سنتی درآمدهاند. در پهنۀ سیاست، دولتها دیگر به آسانی نمیتوانند با شهروندانشان به صورت رعایا برخورد كنند. تقاضا برای بازسازی سیاسی، از بین بردن فساد و نیز ناخشنودی گسترده از مكانیسمهای سیاسی متعارف، بخشی از تجلی بازاندیشی روزافزون اجتماعی به شمار میآیند» (ص.19.).
«ظهور بنیادگرایی را باید در زمینۀ جامعۀ پساصنعتی نگریست. اصطلاح بنیادگرایی تنها در دهههای اخیر رواج عام یافته است.… حال ببینیم بنیادگرایی چیست؛ به استدلال من، بنیادگرایی چیزی نیست جز سنتی كه به شیوهای سنتی از آن دفاع میشود و در همینجا است كه این شیوۀ دفاع از سنت به گونهای گسترده مورد تردید قرار گرفته است. ویژگی سنت این است كه شما در واقع نیازی به توجیه آن ندارید، زیرا هر سنتی حقیقت فینفسه دارد، حقیقتی آیینی كه معتقدانش آن را درست میانگارند. اما به هر روی، در یك سامان جهانی و جهانوطن یك چنین موضعی خطرناك میشود، زیرا گفتگو را اساساً طرد میكند. بنیادگرایی بر آن است تا بر خلوص یك رشته از آیینها تأكید كند، نه تنها برای آنكه میخواهد این آیینها را از سنتهای دیگر جدا سازد، بلكه بیشتر به خاطر آنكه الگوی حقیقت وابسته به التزام به تبادل اندیشهها را در یك فضای عام انكار كند. بنیادگرایی از این روی خطرناك است كه زمینه را برای خشونت فراهم میسازد. انواع بنیادگرایی در هر یك از عرصههای زندگی اجتماعی میتوانند سربركشند، یعنی در هر كجا كه سنت تبدیل به چیزی شده است كه دربارۀ آن باید تصمیم گرفت نه اینكه آن را دربست باید پذیرفت. بنیادگرایی نه تنها در ارتباط با مذهب، بلكه در ارتباط با قومیت، خانواده و جنسیت نیز پدیدار میشود» (صص.7 16.).
...ادامه مروری به آنتونی گیدنز در فراسوی چپ و راست...
مآخذ:...
با سلام
مدت زیادی میشود که مخاطبان خود را محدودتر کرده اید،چون همه ی نوشته هایتان بوی نظریه و فرضیه و فلسفه می دهند(که همه شان را می شود در کتاب ها پیدا کرد!).شاید آن روز ها که بیشتر نظر می دادم از این جهت بود که حرف هایتان قابل فهم تر بود،ملموس تر بود،راجع به من نوعی بود،راجع به سیاستی بود که با همه چیزمان کار دارد (اما شما با هیچ قسمتیش این روز ها کاری ندارید!) تمام دانشجویان و اساتید و متفکرین ایران نیز اگر تمام نوشته هایتان را بخوانند باز فقط 5 در صد جامعه هستند، طوری بنویسید که فلسفه و جامعه شناسی را برای آن 95 درصد باقی مانده ی اصلی لذت بخش و قابل فهم کنید.
با تشکر
شباهنگ