فیلوجامعه‌شناسی

وضع هزار و سیصد و هشتاد و چهار / هزار و سیصد و نود

فرستادن به ایمیل چاپ

حامد دهخدا


• دولت‌هایی كه با شعار «این راه ادامه دارد!»، یا «بعد از ما هر كه بیاید باید این راه را ادامه دهد»، شانزده سال، مدتی بسیار طولانی حكومت كردند، و سال‌ها، هر نوع تحول و دگرگونی در جامعۀ ایران را نادیده گرفتند. آن‌ها باری بس سنگین به دوش كشور ما گذاشتند که هنوز هم سبک نشده است.
• تراكم پروژه‌هایی كه از طریق روش «كنترل از راه دور» و بدون توجه به شرایط و موقعیت‌های خاص زندگی انسان ایرانی وضع گردیدند، در سیاست ایران و در بسیاری از نهادهای اجتماعی، فوق‌العاده سنگین و لزوم ایجاد دگرگونی در آن‌ها شدیداً محسوس بود.
• كارآمدی مادام‌العمر دولت، بتدریج، به وعده‌های پوچ و توخالی و مجموعه‌ای از «افتتاح»ها تبدیل شد، و سیاست توسعه از هر گونه محتوای اجتماعی واقعی تهی گردید.
• سیاست ایران، سال‌ها و سال‌ها، چشم خود را بر آسیب‌های فرهنگی و اجتماعی كه پروژه‌های توسعه به بار آوردند بست، و صرفاً به ارائۀ آمار و ارقام در مورد توسعه بسنده نمود. این سیاست به نتایج واقعی كه این پروژه‌ها بر عمق زندگی روزمره می‌گذاشتند، توجهی نداشت و صرفاً شاخص‌های كلی حركت چرخ بزرگ اقتصاد را رصد می‌كرد.
• این سیاست، مایل نبود تحولات وسیع روی داده در زمینۀ گسترش ناهنجاری‌های اجتماعی، جرم و جنایت، روابط جنسی بی‌مهار و… را ببیند و تلاش می‌كرد كه همه را به ملاحظۀ آمار و ارقام كلان و متعارف معطوف دارد.
• طرح‌های عاقلانه و عملی برای اصلاح فرهنگ و اقتصاد، در گیر و دار نبرد سنگر به سنگر برای دفاع از وضعیت موجود توسعۀ مدرنیستی به دست فراموشی سپرده شدند. سیاست حاكم، آن‌ها را تكه تكه كرد، و طی جلسات پایان‌ناپذیر بحث و فحص، آن‌ها را به باد فراموشی سپرد.
• تشخیص بیماری جامعۀ ما در آن شرایط این بود: ما در یك جامعۀ بسته شده در فرهنگ مدرنیستی و توسعه‌ای به سر می‌بریم؛ اثری از شهروند مسؤولیت‌شناس كه انگیزشی برای جریان دادن به اصلاحات داشته باشد، وجود نداشت.
• ما در عمق فرهنگی اقتصاد و سیاست مجبور به بن‌بست‌گشایی بودیم.
• مدتی بس طولانی، تقریباً هیچ دولتمرد مؤثری كه به جای پرداختن به شاخص‌های كلان و «كنترل از راه دور سیاست»، به مردم از زاویه‌ای نزدیك روی آورد وجود نداشت.
• این شیوۀ سیاست‌ورزی، گمان می‌كرد كه «آمار سخن می‌گویند» و شواهد خُرد مرتبط با زندگی روزمرۀ مردم، اهمیت اندكی در مقایسه با این آمارهای كلان متعارف و عمدتاً مبتنی بر تخصیص بودجه دارند.
• از بدترین عواقب چنین سیاستی آن بود كه جامعه‌ای چند چهره پدید آورد. نه تنها قطعیت‌های ملموسی كه مظهر نظام اجتماعی و برای همه قابل درك بود شكننده شد، بلكه وفاق اجتماعی فروپاشید، چرا كه هر واقعیتی، هر چند عینی، چنان مورد تفسیر مطول مردان سازندگی و عصر اصلاحات قرار می‌گرفت كه عملاً دست بقیۀ مردم و حتی سایر «كارشناسان» را نیز از فهم «معنا» قطع می‌كرد.
• بحث بر سر علل و نتایج مسائل، بدون ادای واژه‌ای روشن و اثربخش ادامه می‌یافت، و هی ادامه می‌یافت، و تنها دو نتیجه را به بار می‌آورد: یكی آن‌كه عاقبت، جناح مقتدرتر توسعه‌طلب، نظر خود را در عمل پیش می‌برد، بدون آن‌كه لزوماً توانایی اقناع سایر «كارشناسان» را داشته باشد، و در ثانی، و از همه مهمتر، دست مردم را از «معنا»ی سیاسی كه در هزار لفافۀ «شاخص‌های كنترل از راه دور» فرو رفته بود، كوتاه می‌كرد.
• عملاً، مردم به این جمع‌بندی رسیدند كه «سیاست را نمی‌فهمند»؛ چون ظاهراً «كارشناسان» مدام از بهبود خبر می‌دادند، اما خودشان احساس می‌كرد كه «كار از جایی عیب دارد».
• یك مشكل دیگر آن بود كه برای مردم عادی، هنوز تضاد روشنی بین «مباحثات علمی كه در آن با رمز و راز سخن گفته می‌شد، نیمی از حقایق ابراز می‌گشت، به تخیلات بدون تأمل میدان داده می‌شد، و در واقع، نوعی كوشش ریطوریقایی و زبان‌بازانه برای اثبات ”هر چیزی“ و دقیقاً ”هر چیزی“ جریان داشت» از یك سو، و «بحث‌های خصوصی اتوبوسی كه در آن‌ها خطاها صریحاً به زبان می‌آمد و حقایق با آه و ناله بیان می‌گشت» از سوی دیگر، برقرار نمی‌شد.
• آن‌ها، بیشتر به خود، و آه و ناله‌ها شك می‌كردند تا بحث‌های روشنفكرانه و تخصصی، و اساساً این دو را هم‌وزن نمی‌پنداشتند.
• و این‌چنین بود كه معرفت‌شناسی‌های سروشی و شبه سروشی، سكه رایج بازار شدند.
• به لحاظ فلسفی، «نیروی ایجاد كنندۀ درك مفاهیم»، در نهادها و روش‌های اجرایی ما به هدر می‌رفت، زیرا اعتماد مردم نسبت به این امر كه می‌توانند در وانفسای عدم اطمینان به اظهار نظرهای شخصی در مقابل اظهار نظرهای كارشناسی، اعتماد به نفس بیشتری به وجود آورند، دایماً كمتر می‌شد.
• در همین ارتباط، نهادهایی مثل احزاب و مطبوعات، به زحمت با مردم رابطه برقرار می‌كردند، و عموماً یا به رأی‌دهندگان ثابت و سنتی خود بسنده می‌كردند، یا می‌كوشیدند مردم را «تهییج» و نه «متقاعد» كنند؛ زیرا دیگر كسی از آن‌ها نمی‌پذیرفت كه بتوانند با ساختارهای متعارف و روش‌های تكراری، از پس دگرگونی‌های بس سریعی كه خود هر روز شاهد آن بودند، برآیند.
• این‌چنین، نوعی بی‌تفاوتی پدید آمد.
• شاید مردم فكر می‌كردند كه شرایط، بهتر از این نمی‌شود. این امر، علاوه بر احزاب و مطبوعات در مورد نهادهای دولتی نیز صدق می‌كرد.
• سازمان‌دهی انعطاف‌پذیر نیازها، قدرت ابداع ایده‌ها و صلاحیت عمل غیرمتمركز، و با این وجود، ایجاد اتفاق نظر در صحنۀ مركزی، و تقویت سازمان‌های محلی مسؤول، یعنی تأكید به مسؤولیت فردی، ضرورت‌هایی بودند كه باید كلیۀ نخبگان و نهادهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را به خود مشغول می‌داشتند، ولی توجهی به آن‌ها نبود.
• گفتمان پرشور «كنترل از راه دور»، دربارۀ جامعۀ فلك‌زده، طرح‌های عاقلانه و قابل اجرای بسیاری را قربانی این عقیده كرده بود كه هر گونه فكر نوآوری به منزلۀ حمله به «توسعه»، «دوری از اعتدال» و «تندروی» بود.
• پیشنهادهایی كه به طرز معناداری تفاوتی با فرمول‌های قبلی داشتند، و حاوی طرح مسأله‌های واقعی زندگی روزمره بودند، به جنگ تن به تنی كه برای دفاع از وضعیت موجود به راه می‌افتاد، گرفتار می‌شدند.
• سیاست، تمام بحث‌های پر ثمر بر سر مسائلی كه ما هر روز با آن‌ها مواجه بودیم را بی‌رحمانه می‌بلعید. آن‌ها را به نحوی «سروش»ی بی‌اثر می‌كرد، و سپس، به دست فراموشی می‌سپرد.
• شاید، مهمتر از هر چیز، آن بود كه به «سیاست كنترل از راه دور» خاتمه داده می‌شد تا از این طریق، مجدداً از «كارشناسی‌»های مبهم دور می‌شدیم و به رقابت خلاق و جذاب و تقسیم مطلوب صلاحیت‌ها دست می‌یافتیم.
• باید این کار را انجام می‌دادیم تا به تعادل مناسبی از تكالیف، حقوق، صلاحیت‌ها و مسؤولیت‌ها دست می‌یافتیم. سیاست، باید به طرز قابل تجمیع و هضمی محلی و واقعی می‌شد و با مسائل واقعی زندگی روزمره ارتباط پیدا می‌کرد؛ به عبارت دیگر، سیاست، باید مجدداً انسانی می‌شد و از پی‌گیری هدف‌های مبهم مدرنیستی كه ربطی به بهزیستی اخلاقی انسان‌ها در زندگی واقعی نداشت، منصرف می‌شد و تعریفی اخلاقی، دقیق و واقعی از زندگی انسان‌ها می‌داشت.
• تنها در سایۀ چنین سیاستی می‌شد علی‌گونه، نگران دختر و پسر و زن و مرد و پیر و جوانی بود كه در یك محله با مشكل خاصی مواجه بودند كه ربط سرراستی با «آمارهایی كه سخن می‌گویند» نداشتند.
• باید بار دیگر سیاست را فعال می‌کردیم. خصوصاً دولت، باید دروازه‌های خود را به روی كسانی می‌گشود كه به نتایج سیاست‌ها بر عمق زندگی روزمره توجه داشتند و سیاست‌ها را در فرمول‌های كلی بانك جهانی خلاصه نمی‌كردند. چنین افرادی، بر اساس «یك عمل كوچك بهتر است از گفتار بزرگ و پرطمطراق» زندگی می‌كردند و معیار عملكرد سیاسی را از آن‌چه در واقع، نتیجه داده است، اخذ می‌كردند.
• در آن شرایط، فقط «نیت خیر برای اعتلای نام ایران اسلامی» زیانبار بود، و تنها «عمل خیر برای حل و فصل دشواری‌های واقعی انسان‌های ایران اسلامی»، اساس قضاوت در سیاست بود. هنوز هم هست.
• من مخالفت شدید خود را با تغییر آن ایده اصولی که در هزار و سیصد و هشتاد و چهار آغاز شد، و هر نوع «دفاع از وضع موجود» بیان می‌دارم: زمانی كه فشار دشواری‌ها در عمق فرهنگی زندگی روزمره افزایش می‌یابد، باید از هر نوآوری اصولی كه بتواند با مشكلات واقعی دست و پنجه نرم كند، هر اندازه كوچك هم كه باشد حمایت كرد.

  • ناشناس

    با سلام
    شما دارید به ما هشدار میدید؟
    واضح تر بگید.
    -------------------
    بسم الله الرحمن الرحیم
    سلام و احترام

    من فکر می کنم که حامد دهخدا می خواهد اصولاً از جبهه پایداری حمایت کند. متن را طوری تنظیم کرده که موضوع اصلی را پررنگ کند، تا برخی نکات فرعی کمرنگ شوند.

    در هر حال، حامد دهخدا یه چیزایی می گوید. فقط برای طرح ایده است. خیلی جدی نگیرید. به اندازه، جدی بگیرید.
    ایده را بگیرید و نتایج خودتان را بسازید.

  • داود خسروی

    با سلام
    من فکر می کنم که حامد دهخدا بسیار باهوش تر و جامع نگر تر از این باشد که بخواهد اصولا از جبهه واحدی حمایت کند. به دلیل آنکه اصلا اینچنین نیست که همه افراد خوب را فقط و فقط در یک لیست بتوان پیدا کرد بلکه ممکن است متفرق باشند؛ و به طور ویژه جبهه شاخصی مثل متحد شاید بیشترین نفرات خوب را داشته باشد.
    سوالی که من از استاد دارم اینه که دلیل یا دلایل حمایت دهخدا از جبهه پایداری چیست و همچنین دلایل عدم حمایت از سایر جبهه ها؟
    با تشکر
    ----------------------
    سلام به داوود خسروی عزیز. به دوستان سلام برسانید، خصوصاً آن مرد عارف مسلک خوش سیمای خوش فکر!
    فکر می کنم باید از خود دهخدا بپرسید!

  • دانشجو

    هوالنور
    سلام ؛
    همان طور که فرمودید، در آن ایده اصولی تغییری در حال وقوع است که همه ما را که به آن امیدوار بودیم یک دفعه پژمرد. شاید اگر این تغییرات رخ نمی داد اصلا نیازی به جبهه پایداریی نبود تا نشان دهیم چقدر بر سر آن اصول پایداریم و اگر الآن میرود که به خاطره روزهای خوشمان تبدیل شود، تقصیر ما نیست. مدعیانش جا زده اند! چه می شود کرد این میزها خاکشان دامن گیر است
    استاد برای انتشار یادداشتتون اجازه هست؟
    پایدار باشید
    --------------------
    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام و احترام

    تصور من این نیست که کسی خیلی جا زده باشد. بهتر است متهم نکنیم.
    خب واقع آن است که روزگار سختی است و با لحاظ مقاومت ها، پیشرفت ها خوب بوده اند. «یه قدری» پیشرفت داشته ایم.
    به هر تقدیر، مراقب باشیم که دید «مثبت+رو به آینده» را از دست ندهیم. با دید مثبت می شود کاری کرد.

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.