دکتر حامد حاجیحیدری
░▒▓ مطلب اول
• فکر میکنم علوم اجتماعی در دانشگاههای ایران «یه قدری» اسلامی است، و «یه قدری» نیست.
• علوم طبیعی هم همینطور؛ «یه قدری» اسلامی هست، «یه قدری» اسلامی نیست.
• البته، به گمان من، علوم انسانی و اجتماعی، اسلامیتر از علوم طبیعی و طبی و فنی هستند.
• تأکید میکنم: علوم انسانی و اجتماعی در دانشگاههای ایران، اسلامیتر از علوم طبیعی و طبی و فنی در دانشگاههای ایران هستند.
• علوم انسانی به طور کل، و علوم اجتماعی به طور خاص، در مقایسه با علومی چون فیزیک و ریاضی و پزشکی، از خیلی جهات اسلامیترند.
• از مقطع زمانی قبل از انقلاب، حساسیت روی اسلامیسازی علوم انسانی وجود داشته است. بزرگان و فحولی همچون علامه شهید مطهری و مرحوم دکتر علی شریعتی وسط این ماجرا ایستادند و تلاشهای دقیقاً «عظیمی» صورت دادند و حجم «عظیمی» از متون قابل اعتنا را در این زمینه خلق کردند. دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، دانشگاه امام صادق (ع)، دانشگاه مفید (ره)، دانشگاه باقرالعلوم (ع)، پژوهشکده امام خمینی (ره)، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، و...، در پی ارتباط برقرار کردن بین دین و علوم انسانی بودهاند و واقعاً دستاوردهای مهمی داشتهاند.
• من، نمیشناسم استادی در کرسیهای رسمی علوم اجتماعی ایران حضور داشته باشد و آشکارا الحاد تبلیغ کند. ولی میشناسم، از بزرگان دانش طبیعی این کشور که آشکارا ملحدند.
░▒▓ مطلب دوم
• اهمیت این ادعا در چیست؟
• این ادعا که در شرایط فعلی جامعه ما، علوم انسانی و اجتماعی، اسلامیتر از علوم طبیعی و طبی و فنی هستند.
• اهمیت این ادعا در این است که این روزها، متأسفانه عدهای، پیشقراول اسلامیسازی علوم انسانی شدهاند که این مسأله را باور ندارند که علوم انسانی «یه قدری» اسلامی شده و «یه قدری» نشده، و این قدری که اسلامی شده، بیش از آن قدری است که علوم طبیعی و طبی و فنی، اسلامی شدهاند.
• آنها با طرح یک ادعای رادیکال، بودجهها را به سوی خود جذب میکنند. خواسته یا ناخواسته، با نیت بد یا خوب، به چاه نفت، نقبی میزنند.
• آنها بر این عقیدهاند که علوم اجتماعی که حاصل این همه تلاش از سالها قبل از انقلاب اسلامی تا کنون بوده، «کلاً» به درد نمیخورد. اصلاً مرده است. از فیزیک کپرنیکی/گالیلهای/نیوتنی ملحدانهتر است. اصلاً نباید از ذخیرهی علوم اجتماعی در دنیا استفاده کرد، و باید یک چیز اسلامی «کلاً» جدید ساخت. پس، پول بدهید تا ما آن را بسازیم.
• میگویند: علوم انسانی، «کلاً» خراب است، و ما «کلاً» میخواهیم درستش کنیم. به ما «کلاً» پول بدهید تا «کلاً» درستش کنیم.
• روز بیست و نهم شعبانالمعظم اخیر، یکی از همین سازمانهای پیشقراول علوم انسانی اسلامی، همایش یکروزهای با دعوت از اساتید علوم انسانی سراسر کشور برگزار کرد تا از ساعت نوزده تا بیست و یک، راجع به اسلامیسازی علوم انسانی به رایزنی بپردازند.
• خب، معلوم است که اساتیدی که به این همایش دعوت میشوند، تقیدهایی دارند که موجب میشود تا روز بیست و نهم شعبانالمعظم، روزه باشند. و هزینه ترانسفر، هتل و پذیرایی هنگفت تأمین شده است تا این افراد از سراسر کشور دور هم جمع شوند، تا از ساعت نوزده تا ساعت بیست و یک درباره اسلامیسازی علوم انسانی به رایزنی بپردازند! ساعت بیست و بیست دقیقه، اذان مغرب به افق تهران است!
• عجیب نیست؟ فکر نمیکنید که فضای ملتهبی که رادیکالها حول علوم انسانی ایجاد کردهاند، موجب شده است که این نحو اقدامات نابخردانه مشروع جلوه داده شود.
• بودجههای عظیمی هزینه میکنند، و فکر میکنم کسی از آنها دقیقاً درباره نحو هزینهکرد این بودجهها سؤال نمیکند که به سهولت از این همایشهای پوک برگزار میکنند. این، خاصیت فضای رادیکال شده است: علوم انسانی، «کلاً» خراب است، و ما «کلاً» میخواهیم درستش کنیم. به ما «کلاً» پول بدهید تا «کلاً» درستش کنیم.
• این جملهای که علوم انسانی «یه قدری» اسلامی هست، «یه قدری» نیست، و «این قدر» پول بدهید تا ما «به این میزان مشخص»، اسلامیترش کنیم، در این فضا خریدار ندارد.
░▒▓ مطلب سوم
• بگذارید قدری به محتوای بحث ضرورت اسلامیسازی علوم بپردازیم، و وضع بهتر علوم اجتماعی را نسبت به علوم طبیعی و طبی و فنی ببینیم.
• سطح اول در مسأله اسلامیسازی علوم، پذیرش دیدگاه توحیدی به جای ادعاهای کیهانشناختی و وجودشناختی علم مدرن است. مسلمان بودن، اساساً متضمن بهرهمندی از یک دیدگاه توحیدی است، نه بدواً پایبندی اخلاقی. البته پایبندی اخلاقی هم مهم است، ولی گام نخست ماجرا، دیدگاه توحیدی است: «بگویید که هیچ خدایی جز او نیست؛ پس رستگار شوید».
• از این بابت، واقعاً فکر میکنم که علوم اجتماعی، ابداً ملحدانهتر از علوم طبیعی و طبی و فنی نیست. متون علوم اجتماعی ایران، بیش از متون سایر علوم، اسلامی است.
• دیدگاههای فیزیکی که در مدارس و دانشگاهها تدریس میشوند، آشکارا ملحدانهاند؛ کسی نسبت به آنها، حساسیت نشان نمیدهد، ولی در مورد علومی مثل علوم اجتماعی حساسیت هست. فیزیکدانان با قوانین سهگانۀ بقای ماده/انرژی، آشکارا دیدگاهی ملحدانه به دنیا دارند. واقع آن است که دانشمندان فیزیک براحتی قانون بقای ماده/انرژی را میپذیرند، بدون اینکه توجه کنند که این قوانین سهگانه، بالقوه و در نگاه اول، میتوانند مداخله مابعدالطبیعه در طبیعت را سد کنند. بدون این سه قانون، فیزیک مدرن قوام نمیگیرد.
░▒▓ مطلب چهارم
• سطح دوم در مسأله اسلامیسازی علوم، که حاصل سطح اول است، تغییر روش سنجش گزارههای واقعنما درباره جهان است.
• آیا در علم اسلامی، همچنان گزارههای تجربی و ریاضی واقعنما هستند؟ گزارههای انشاء شده از سوی دین چه جایگاهی در میان گزارههای علمی دارند؟ در مواقع تصادم گزارههای دینی و گزارههای تجربی و ریاضی، شیوه حل و فصل مناقشات چگونه خواهد بود؟
• در این سطح هم، گمان نمیکنم که وضع علوم اجتماعی، بدتر از علوم طبیعی و طبی و فنی باشد. مثلاً اگر در قرآن، ادعایی برای جهان فیزیکی وجود داشته باشد، آیا در دانشکدههای فیزیک برای آن اعتباری قائل هستند؟
• فکر میکنم که عالمان علوم اجتماعی، لااقل از آن بابت که ادیان ابراهیمی، دیرپاترین نظامهای تئوریک جهان هستند، روی احکام و شرایع آنها اعتبار ویژه قایلند، ولی دانشمندان فیزیک، بیگمان، برای احکام دین در دنیای فیزیک تنها وقتی حساب باز میکنند که آن احکام، به قالب ریاضیات و تجربه درآید. مثلاً نظریات مرحوم مهندس بازرگان در مورد ترمودینامیک اسلامی را ببینید.
░▒▓ مطلب پنجم
• سطح سومی که موضوع دینی شدن علم را در کشور ما پیش کشیده است، معضلات اخلاقی است.
• مشکل با علم مدرن این است که آشکارا یک پیکرهی غیر اخلاقی است. ادعا میکند بیطرف است، ولی طرفدار است. طرفدار کسانی است که پول میدهند. طرفدار فقرا، و گروههای حاشیهای نیست.
• خب، واقع آن است که در این زمینه نیز علوم انسانی بیش از سایر علوم، خود را در خدمت اهداف مشروع و تعریف شده انسانی و اسلامی قرار داده است. اینقدر که در علوم اجتماعی ایران، خودآگاهی اخلاقی و انتقادی هست، بحثهای انتقادی و ارزشی مطرح است، و اساتیدی هستند که فعالانه و مسؤولانه و با لبه تیز، به نقادی استعمار و استبداد و نابرابری و... میپردازند، در علوم دیگر نیست. آنها آمادهاند تا در خدمت صنعت باشند تا در خدمت مستضعفان. آنها هستند که مدام موضوع فرار مغزها را دامن میزنند. انگار که هیچ تعهدی به اسلام و ملت خود ندارد، و هر جا که زمینه مساعدتری برای تحقیق باشد، سرزمین کفر باشد، یا دارالاسلام میروند.