سن آگوستین در «شهر خدا»
• بدترین نوع انسانها معمولاً برای این جنگ میکنند که همنوعان خود را سرکوب و آرام سازند، و اگر جابری این اندازه قدرتمند باشد که همگان را در داخل تشکیلات دولتی (که طبق نظر خودش درست شده است) به پایه اتباعی مطیع و خاموش تنزل دهد، چنین وضعی پایدار نمیماند، مگر آنکه شهروندان تابع وی، به علت دوست داشتن فرمانروا، یا بر اثر ترس از فرمانروا، به هم پیوند یابند. زیرا در اینجاست که غرور منحرف بشر میخواهد خوبی و عظمت خدا را تقلید کند. چنین بشری از تساوی خود با دیگران (در تحت قدرت یزدان) نفرت دارد و میکوشد که بر گردن همنوعان یوغ بندی بزند و آنها را به جای اینکه مطیع خدایی یکتا باشند، به اطاعت و فرمان برداری از خویشتن مجبور سازد. از این روست که چنین شخصی از گسترش و بقای آن صلح صحیح و عادلانه که خداوند برقرار کرده است، نفرت دارد و دلش میخواهد آرامشی ناصواب که بر ترس و وحشت استوار است، جایگزین آن سازد.
• و با این حال، حتی یک چنین انسان منحرفی هم نمیتواند عاشق صلح و آرامش نباشد، زیرا هیچ نوع فسادی، هر قدر هم نامأنوس و غیرطبیعی باشد، باز قادر به دگرگون ساختن و ریشه کن کردن طبیعت نیست، و به همین دلیل، آن دسته از بندگان خدا که قادر به تشخیص نیک از بد و فرق گذاشتن میان نظم و اغتشاش هستند، در کمتر مدتی به آن فرق آشکار که میان صلح یزدانی و آرامش اهریمنی وجود دارد پی میبرند.