فیلوجامعه‌شناسی

ــ̓ ̓ـکوتیشن: سن آگوستین درباره معنای صلح

فرستادن به ایمیل چاپ

سن آگوستین در «شهر خدا»


• حقیقت امر این است که هر نوع اغتشاش منحرف، سرانجام باید با سر و سامان دادن به چیزهایی که در محیط نمو آن اغتشاش وجود دارد اصلاح شود، به شرطی که وسایل کسانی برای انجام این اصلاح در دسترس باشد. به عنوان مثال، انسانی را وارونه آویزان کنید به طوری که سرش رو به پایین و پاهایش رو به بالا باشد. وضع قیافه و آب و رنگ وی که تا چند لحظه پیش از آویخته شدن کاملاً طبیعی می‌نمود، آناً دگرگون می‌شود و شکلی خونین و آماسیده و وحشتناک به خود می‌گیرد، زیرا آن قسمتی که معمولاً در پایین بدن قرار می‌گرفت اکنون در بالا قرار گرفته است و این اختلال وضع ( از آنجا که مخالف طبیعت است) گوشت بدن را مغشوش ساخته و باعث پیدایش درد و شکنجه در آن گردیده است. اما آن عاملی که انسان را به درک این وضع مغشوش و احساس عوارض آن قادر می‌سازد، پیوند صلح‌آمیز روح با بدن است. حال اگر شکنجه‌های ناشی از این وضع (یعنی از وضع معلق بودن جسد)، سرانجام به خارج شدن روح از بدن منجر گردد، باز تا موقعی که شکل بدن عوض نشده، نوعی صلح و آرامش میان اعضای آن برقرار است و همان طرز آویزان شدن، نشان می‌دهد که جسد انسان معلق، اکنون که دیگر بی‌جان شده است، به زبان بی‌زبانی می‌خواهد که به همان حال سابق (در آرامش طبیعی) برگردد و این تقاضا به حدی محسوس است که انسان با مشاهده جسد آویزان، مکنون خاطر مرده را (که قرار گرفتن در آرامگاهی است) به گوش جان می‌شنود، گر چه اکنون دیگر روحی در کالبد مرده وجود ندارد، مع الاسف چنین می‌نماید که طبیعت مصمم است پیکر بی جان را به همان وضعی که سابقاً برایش تعیین کرده بودند بر گرداند، زیرا اگر بدن مرده را با خارج کردن امعاء و احشاء یا تدهین و مومیایی کردن داخل بدن، از فساد و فرسودگی نجات بخشیم باز می‌بینیم که حکم اصلی طبیعت تا حد زیادی رعایت شده است، چرا که قسمت عمده وزن بدن (که برای خفتن در آرامگاهی بی‌قراری می‌کرد)، اکنون به صورت روده‌ها و دیگر اجزاء خارج شده از شکم، به قبری آرام و تسلی بخش منتقل گردیده و در جایگاهی که برای استراحت ابدی آن‌ها متناسب است قرار گرفته است. اما اگر جسد مومیایی نکنند و بگذارند که اعضاء و جوارح آن به طور طبیعی از هم پاشیده گردد، آن بوهای کریه و متعفن که در حین انفصال و دگرگون شدن شکل جسد، دائماً متصاعدند بالاخره هنگامی از انتشار می‌ایستند که طبیعت کار خود را تمام کرده و هرکدام از اعضا و جوارح منفصل شده را به همان شکل نخستین (استخوان و غیره) تنزل داده باشد. ولی در تمام مدتی که این استحاله‌ها و تغییر شکل‌ها صورت می‌گیرد، اگر درست دقت کنیم، به قدر سر سوزنی از قانون جهان‌گستر الهی عوض نمی‌شود، زیرا مخلوقاتی که از صلب همین لاشه‌ها به دنیا می‌آیند همه‌شان، طبق قانون آفرینش، آن مقدار از زندگی را که سهمیه مقدر آن‌ها در این دنیاست به خدمت می‌گمارند و حتی اگر اینان روزی طعمه حیوانات و پرندگان وحشی گردیدند، و از هم دریده شدند، باز خللی در ارکان این قانون ازل پیدا نمی‌شود، زیرا عناصر تشکیل دهنده بدن، سرانجام به صورت خاک و استخوان به طبیعت اصلی خود برمی‌گردند. بنابراین، آرامش جسم چیزی نیست جز قرار گرفتن منظم قطعاتی که آن را تشکیل می‌دهند. اما در آرامش روح، قضیه دگرگون است، زیرا آرامش «روح نامعقول»   عبارت از ایجاد نوعی اعتدال بین خواهش‌های نفسانی است که این روح از آن‌ها تشکیل شده است، در حالی که آرامش« روح معقول» عبارت از تجانس و هماهنگی میان علم و عمل است. چنان که می‌بینیم، آرامش روح و جسد، فی‌الجمله بی‌شباهت نیستند، زیرا در هر دو حال معنی آرامش، چیزی جر ایجاد و حفظ نوعی تعادل سالم در طبیعت مخلوق نیست.

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.