برداشت آزاد
از آنجا كه موارد كلاسیك بلوا در فوتبال، متعلق به انگلستان میشود، و چون در این كشور تماشاگران عمدتاً شامل طبقۀ كارگر و متوسط رو به پایین هستند، بخشی از تبیینهایی كه امروزه در جامعهشناسی برای بلوا در فوتبال مطرح میشوند، به ویژه مختصات قشربندی مذكور و ارتباط آنها با بلوا را مورد بررسی قرار میدهند. به نظر میرسد كه بین بیكاری و شرایط اجتماعی كه مولد معیارهای متداول در میان بلواگران است، ارتباطی وجود داشته باشد. ولی به آسانی میتوان نشان داد كه بیكاری به تنهایی شرط لازم و كافی نیست. نگرانی از بابت بلوا در بستر فوتبال از نیمههای دهۀ 1950 در انگلستان پدید آمد. در سال 1966 كه دور پایانی مسابقات جام جهانی در این كشور برگزار میشد بالا گرفت و در 1968 كه از ته تراشیدن سر در میان هواداران فوتبال باب شد به اوج خود رسید. اما بیكاری در این دوره در میان جوانان بسیار كمتر از میزان امروزی آن بود. اینكه بسیاری از دستههای «ابراوباش»ی كه از اوایل دهۀ 1980 در حاشیۀ فوتبال شكل گرفتهاند ـ مثل «اینتر سیتی فرم» وستهام یا «هدهانترز» چلسی ـ در لندن پدید آمدهاند كه بیكاری چندانی نداشته است مؤید این گفتار است.
برخی دیگر از متفكران، علتالعلل بلوای فوتبال را آسانگیری جامعه میدانند؛ در سال 1977 نویسندهای نوشت جامعه آسانگیر ما یا باید سختگیری بیشتری نشان بدهد، یا در ورزشگاههایمان قفسهایی آماده كند برای فوتبالدوستانی كه بدتر از حیوانات وحشی رفتار میكنند. گر چه شكلگیری این معضل به صورت امروزیش در دورهای اتفاق افتاد كه جامعۀ انگلیس متهم به آسانگیری شد (یعنی اواخر دهۀ 50 و اوایل دهۀ 60 )، حال آنكه چنانكه گفتیم در این دوره چندان بیكاری وجود نداشت، اما شواهد حاكی از آن است كه خشونت در حاشیۀ فوتبال از دهها سال پیشتر در این كشور وجود داشته، ولی معضل بزرگی تلقی نمیشده. به نظر می رسد كه این هر دو، یعنی بیكاری و آسانگیری و رفاه و رهایی مفرط، میتوانند، همراه با یكدیگر بخش عمدهای از پدیدۀ بلوا در فوتبال را توضیح دهند. این دو در عین حال خود، دو بخش و ویژگی عمده در تغییر شكل فراغت در دوران مدرنیت پیشرفته هستند.
پل وایلد، در مقالهاش تحت عنوان «تمدد قوا در روكدیل 94-1900»، میكوشد تغییراتی را كه در تفریحات بریتانیا به خاطر بیشتر شدن وقت آزاد و بهتر شدن استانداردهای زندگی به وقوع پیوسته شناسایی كند (وایلد، 1979، ص.159). او نشان میدهد كه چگونه نظم اقتصادی جامعه الگوهای وقت آزاد و فرهنگی «اجتماعات كم و بیش پایدار را تغییر میدهد و وقت افراد در تمام طول هفته با زمان برنامهریزی شده توسط الگوی كار هماهنگ میشود. این به آن معناست كه پل وایلد بر آن است كه الگوی كار صنعتی و رسمی، شكل جدیدی از اوقات فراغت را ایجاب میكند كه در آن وقت فراغت به عنوان «وقت آزاد» (در مقابل «وقت دربند») و در عین حال تمدد قوایی برای «كار بیشتر» و ابزاری برای ایجاد امكان تحمل هر چه بیشتر «محدودیتهای كار از قبل برنامهریزیشده و خفقانآور» در نظر گرفته شود. در واقع تحول «اوقات فراغت» از مجالی برای پرداختن به فعالیتهای اخلاقی و خصوصی به فرصتی كه در آن بتوان فارغ از محدودیتهای شدیدی كه بدون در نظر گرفتن نیازهای روحی و اخلاقی انسان به وی تحمیل میشود، «آزاد» بود. در این فرصت افراد باید تا میتوانند از الزامات پیچیدهای كه هیچ ربطی به اخلاق انسانی ندارد آزاد گردند. نوربرت الیاس میگوید در سیر تكوین جوامع مدرن، در نتیجۀ اقدامات بیبرنامه، ولی منظم گروهها و اشخاص در طول نسلها، این جوامع، پله پله، از نردبان «تمدن» بالا رفتهاند. نخبگان مقتدر، در گروههای شبكهای همبستهای، مانند دربارهای سلطنتی و بازارهای اقتصادی و واحدهای تولیدی، تعیینكنندگان اصلی معیارهایی بودهاند كه باید رعایت شوند. در این روند، تحولاتی كه بیشترین اهمیت را در تعیین معیارها داشتهاند عبارت بودهاند از: رشد اقتصادی، افزایش وابستگیهای اجتماعی، افزایش سیطرۀ پول بر روابط اجتماعی، تحكیم دولت و تشكیل انحصارهای نظامی و مالیاتی. معیارهای تولید شده محدودیتهایی را به خویشتن (Self) مدرن اعمال میكنند، كه لاجرم تحول اوقات فراغت به یك «گریزگاه برای فریاد كشیدن آزاد» را ایجاب میكند و اینگونه بلواگران فرصتی پیدا میكنند تا محدودیتهای فزایندۀ تحمیلشدۀ بر خود را یكسره از میانبرداشته شده «تصور كنند» و در این میان نهتنها محدودیتهای غیراخلاقی و غیرفطری، بلكه هر آنچه محدودیت است (از جمله برخی محدودیتهایی كه اصولاً حیات انسانی را از زندگی حیوانی متمایز میسازد) را به كناری نهند.
░▒▓ منابع:...