فیلوجامعه‌شناسی

تغییر شکل سیاست در عصر پساکمیابی

فرستادن به ایمیل چاپ

حامد دهخدا


░▒▓ مقدمه
والت راستو در سال 1958 اقدام به برگزاری یک سلسله سخنرانی در دانشگاه کمبریج کرد که از سخنان وی چنین برمی‌آمد که گویا جوامع در حال ورود به عصر نوینی در اولویت‌یابی رفاه هستند که طی آن تمامی افراد رفاه را به عنوان منظور کنش‌های خویش قرار می‌دهند. در آن زمان (نیم قرن پیش) او تصور می‌کرد که ایالات متحده امریکا وارد این عصر شده است و کشورهای اروپای باختری و ژاپن در حال ورود به چنین عصری هستند.، این وضعیتی متعلق به فازهای پیشرفتۀ مدرنیت است که اکنون، علاوه بر ممالک مذکور، برخی متروپل‌های کشورهای دیگر اصطلاحاً «در حال توسعه» نیز شاهد آن هستند. از آن پس، کتاب‌ها و مقاله‌های زیادی در این خصوص انتشار یافت و عناوین مختلفی نیز برای تعریف این دوره به کار رفت. مختصات سیاسیاجتماعی این جوامع را می‌توان از جمله در تحول اقتصادی، به سوی اقتصاد معطوف به مصرف و رفاه و به دنبال آن، کاهش جبهه‌گیری‌های عقیدتی در سطح اجتماع و افزایش مطالبات خرد رفاهی، و دست آخر بی‌تفاوتی توده‌ها دانست.
     ریشه‌های فکر انحلال روایت‌های کلان را می‌توان در پوزیتیویسم قرن نوزدهم به وضوح دید، و تداوم و گسترش این رویکرد را در نظریات چرخش زبانی و همچنین پساتجربه‌گرایی ملاحظه نمود، و در ایران نیز این روند را در دیدگاه‌های دکتر عبدالکریم سروش و کلوپ روشنفکری کیان جستجو کرد. شاید علت پذیرش وسیع این تفکر در تحولات اقتصادیاجتماعی دنیایی‌تر شدن ساکنان متروپل‌ها در اثر اقتصاد معطوف به مصرف نهفته باشد.

░▒▓ کاوش نظری
ادامه...

 اتوکرشهایمر، در بررسی آثار این تحول بر احزاب سیاسی می‌نویسد در جوامع صنعتی تضادهای طبقاتی بر اثر توسعه اقتصادی کاهش می‌یابد و وفور مصرف، مبانی برخوردهای مبتنی بر شعارهای کلان را سست می‌سازد و به همین دلیل، احزاب نیز مواضع مبتنی بر شعارهای کلان را کنار می‌گذارند، و به جای تأکید بر یک طبقۀ خاص، شعارهایی را مطرح می‌کنند که مقبول همگان باشد. لئون آیشتین نیز همین نظر را در خصوص احزاب چپ به اینگونه مطرح می‌کند که این احزاب در آغاز قرن بیستم پدیدار شدند و با اوضاع آن دوره که دورۀ گذار به مرحله صنعتی بود، مناسبت داشتند، اما پس از جنگ جهانی دوم، تحولات اقتصادی نظم صنعتی را به نظم مصرفی را دگرگون ساخت و در نتیجه این احزاب نیز محلی از اعراب ندارند. در واقع ما شاهد تحول اساسی در نوع برخوردهای اجتماعی و مطالبات جنبش‌ها هستیم. این مطالبات بیش از پیش تنگ‌نظرانه و خرد می‌شوند و آرمان‌های بزرگ رفته رفته رنگ می‌بازند.
     همچنین در این دوره تکنیک و تخصص و دانش‌های تجربی، بیش از هر زمان دیگر به عنوان کلید قدرت مطرح می‌گردند، و متخصصان، بیش از پیش، ایدئولوگ‌های دنیای جدید می‌شوند و دست به ترسیم اهداف کم‌دامنه و بخشی در حوزۀ تخصصی خود برای زندگی افراد می‌زنند. به عبارت دیگر، جهش مخاطرات و اجبار اعتماد نسبی به علوم و فنون، قدرت را به دست متخصص و صاحبان فنون می‌سپارد؛ از سال 1941 که پرنهام کتاب «انقلاب مدیریت» را نوشت به جایگاه ویژه مدیران و کارشناسان در ساختارهای سیاسی توجه زیادی مبذول شد و کم‌کم اصطلاح تکنوکراسی جای کراسی‌های دیگر را گرفت. سی. رایت میلز، سارتوری، دال و بسیاری دیگر از جامعه‌شناسان و نخبه‌گرایان بر این امر تأکید دارند که متخصصین جای کاست‌های سیاسی قدیم (اشراف و بورژواها) را می‌گیرند. توسعه بی‌رویۀ نظام‌های تخصصی باعث بلاتکلیفی و در عین حال اسارت انسان‌ها در میان متخصصانی می‌شوند که مدام از حوزه‌های مختلف به اظهار نظرهای متناقضی دست می‌زنند. این انسان، حساسیت‌های اجتماعی، از جمله حساسیت خود نسبت به مسایل سیاسی را از دست می‌دهد. در نتیجه، مشارکت افراد در امور سیاسی بسیار ضعیف و محدود یا بی‌محتوا و صوری خواهد بود.
     آلکسی دو توکویل این وضعیت را چنین تصور می‌کرد:
    
«جمعیتی را می‌بینم، بی‌شمار از انسانهای مشابه و مساوی که بی‌وقفه به دور خود می‌چرخند تا لذت حقیرانه‌ای که روح آن‌ها را نوازش می‌دهد به دست آورند. هر یک از آن‌ها منزوی و به خود پیچیده و نسبت به سرنوشت دیگران بی‌تفاوت است».
    
     روند «اتمی شدن» و تنهایی انسان، نتیجه منطقی مرکززدایی از شعارهای کلان، رفاه و تخصصی‌شدن افراطی است. شکی نیست که اگر این تحولات، حتی به میزان کمی هم صورت پذیرفته باشد، بر نظام سیاسی امروز اثرهای ویرانگر خواهند گذاشت. زوال مکانیسم‌های سیاسی کلاسیک، اولین اثر نامطلوب اینگونه تحولات است. کم رنگ شدن یا از بین رفتن اپوزیسیون که نقش متعادل کنندۀ حکومت را ایفا می‌کرد، از آثار سوء دیگری است که از رفاه اقتصادی و مرکززدایی از شعارهای کلان منتج می‌شود. و بالاخره احزاب مرزبندیهای گذشته خود را از دست داده و به بنگاههای تجاری شباهت پیدا می‌کنند. این امر نیز به نوبۀ خود بر بی‌اعتمادی و بی‌تفاوتی توده‌ها اثری مضاعف بر جای می‌گذارد. در چنین وضعیتی که توده‌ها نسبت به سرنوشت خود بی‌علاقه باشند و دستگاه‌های تخصصی، ماشین‌گونه شده‌اند، این خطر وجود دارد که همان طور که ویلیام کورنهاوزر معتقد است، زمینه ظهور توتالیتریسم در این جوامع «اتمی شده» بسیار مساعد شود. شوارتزنبرگ امکان ظهور یک قدرت کاریزماتیک احساس‌برانگیز را قوی می‌داند.
     آنچه آشکارا در این جوامع به شخصی شدن قدرت کمک می‌کند، رسانه‌ها هستند. چون این وسایل، از یک طرف، امکان نشر و آگهی رهبران کاریزماتیک را فراهم می‌سازند و از طرف دیگر، فرد که از نظر عاطفی نیازمند برقراری همان روابط صمیمانه شخصی است که در گذشته در گروههای ابتدایی وجود داشته و امروز زندگی مدرن آن را از بین برده است، با دریافت پیام‌های احساس‌برانگیز، رهبر سیاسی در رسانه‌ها، چنین احساس می‌کند که ناگهان به یک «رابطۀ ناب» دست یافته است. شوارتزنبرگ در کتاب «دولتنمایش» اوضاع سیاسی در جوامع صنعتی را به صحنه‌های فیلم و سینما تشبیه می‌کند که در آن سه ضلع یک مثلث یعنی هنرپیشه اول، نمایش (سناریو) و مردم با هم در کنش متقابل می‌گیرند. وی می‌گوید سیاست به نمایش تبدیل می‌شود و اغلب حالت «One-Man Show» به خود می‌گیرد. با شخصی شدن قدرت، جهان سیاست مانند جهان نمایش، بر ستارگان استوار می‌شود و همه چیز از حزب تا پارلمان و برنامه تحت الشعاع هنرپیشه اول قرار می‌گیرد. این هنرپیشگان یا نقش قهرمان را بازی می‌کنند (مثل دوگل و مائو) یا نقش آقای همه را (مثل پمیپدوفورد، کارتر) یا نقش رهبر کاریزمایی (مثل کندی، ژیسکاردستن) و یا نقش پدارنه (مثل ریمون بار) را.
     این ستارگان مبدع «سیاست مطبوعاتی»، یعنی سیاستی که در حدود مطبوعات، و مناسب حال آن‌ها باشد هستند. مطبوعات هم به نوبۀ خود چهره‌ای که می‌خواهند از آن‌ها می‌سازند. نتیجه اینکه شهروند، فقط به یک تماشاگر ساده در مقابل بازی بازیگر تبدیل می‌شود. نمایش قدرت دائمی است و تماشاگر منفعل و تحت تأثیر صحنه. گردانندگان اصلی که اغلب، گروههای ذینفوذ و متخصصان فنی هستند، پشت پرده پنهانند.

░▒▓ فرجام
با توجه به این مقدمات، مشخص است که در شهرهای بزرگ (متروپل‌های) ایران که شاخص‌های عمدۀ فرهنگیاجتماعی آن‌ها با آنچه گفته‌آمد همخوانی دارد، و از آنجا که به طور تاریخی جنبش‌های ایران، جنبش‌های شهری بوده‌اند، متوجه می‌شویم که جوامع شهری ایران از جهت تجهیز جنبش‌های اجتماعی توتالی‌تر (منفی) و فرهنگی (مثبت) وضعیت بسیار مساعدی دارند. به عبارت دیگر در اینگونه جوامع، مطالبات کلان و مبهمی مانند دموکراسی و قدرت‌یابی نهادهای مدنی شعارهایی هستند که امکان برقراری ارتباط با مردم شهرهای بزرگ و به ویژه جوانان را ندارند و در عوض، طرح مطالبات فردی وشخصی می‌تواند در راه‌اندازی جنبش‌های اجتماعی بسیار مساعد تلقی شود.

░▒▓ منابع...

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.