موج‌سواری انتلکتول‌ها بر مصیبت مهسا امینی

چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀█▄ قضیه:
▬    اطبای حاذق را در چهره‌های آرام و پراطمینان می‌شناسیم؛ آرامش و اطمینانی که از عمق دانش نسبت به ریشه‌های نظم قوانین طبیعی برمی‌خیزد. در شرایطی که مردم عامی غیرپزشک یا از آنان آشکارتر، دانشجویان پزشکی «دستپاچه و هراسان» می‌شوند، آن‌ها «حکیمانه و پرطمأنینه»، به دنبال ریشه بیماری‌های هولناک می‌گردند، و با تشخیص درست و دقیق خود، طوری ریشه‌ها را درمان می‌کنند که بیمار و خانواده‌اش، راهی برای ادای سپاسگزاری خود جز بردن دسته گلی برازنده به مطب حکیم نمی‌یابند. «حکمت و طمأنینه» خصلت رفتاری طبیب حاذق است.
▬    ولی امروز، نقدهای اجتماعی انتلکتول‌ها که گمان می‌برند سنخی از اطبای جامعه هستند، به طرز نامناسبی بی‌فرجام و دستپاچه است؛ روشن است که نقدهای آن‌ها، تأثیر متناسب چندانی نیز، در ساحت اجتماعی به جای نمی‌گذارند، چرا که از هر مصیبتی که برای مخاطبان خویش تصویر می‌کنند، راه برون رفتی که معاد و فرجام روشنی ترسیم نماید، نشان نمی‌دهند. مخاطبان، در بلندمدت، انتظار «حکمت و طمأنینه» دارند؛ ولی انتلکتول‌ها فقط موجی جستجو می‌کنند تا با خرج قدری همدردی، بحران تریبون خود را برای اندک‌مدتی تشفی بخشند.
▬    واقع و صورت مسأله این است؛ فرهنگ اینستاگرام به عنوان آلوده‌ترین شبکه اجتماعی جهان می‌تازد، و زنان را به بدن‌نمایی هر چه بیشتر فرامی‌خواند؛ اقشار مختلف این جامعه و در سطحی وسیع‌تر، جامعه جهانی از رویارویی با موضوعات مختلف برآمده از فرو رفتن زنان در مقتضیات بدن و استایل وامانده‌اند، و آمار گوناگون طلاق و ترک ازدواج و تجاوز و قتل‌های ناموسی و ... گواه آن است؛ مادران و پدرها در کار دختران خویش، دختران و پسرها در کار خواهرهای خود، و کودکان در کار مادرهای خویش مانده‌اند که واقعاً «این‌ها از بدن خود چه می‌خواهند؟»... در سوی دیگر، در عملکرد انتظامی دم و دستگاهی که باید در یکی از بزرگ‌ترین ابرشهرهای جهان که روزها تقریباً به اندازه جمعیت ثابت‌اش، جمعیت متغیر دارد، نظم و قانون برقرار نماید، بی‌گمان، خلل‌هایی بروز می‌کند؛ خصوصاً در قبال موضوعی که درون بسیاری از خانواده‌ها نیز لاینحل مانده و در تواتری بالا، به بن‌بست و دشواری و جدایی می‌انجامد.
▬    در این شرایط، عملکرد انتلکتول‌ها مشمئز کننده است؛ عملکرد تخصصی آن‌ها در این خلاصه می‌شود که موجی را که در شبکه برآمده و تک تک مردم نیز در هم‌حسی و هم‌دردی با آن توانمنداند شناسایی نمایند و بدون ریشه‌یابی و تجویز مدلل، صرفاً با کاربست کلامی تندتر، خود را فراتر از فهم مردم نشان دهند؛ زمانی یکی از همین انتللکتول‌ها، به کنایه به همقطاران خود گفته بود: ما مثل «اسکیپی» هستیم؛ بعد از وقوع حوادث سر و کله‌مان پیدا می‌شود و نچ نچ می‌کنیم و با تکرار نچ نچ، یا بلندتر گفتن آن، وانمود می‌کنیم که وظیفه خود را انجام داده‌ایم.

▀█▄ کاوش در اطراف قضیه:
▬    تز ۱. اغلب، شیوه عمل انتلکتول‌ها چنین است: عموماً، برای آن‌که در وفور اطلاعات این روزگار دیده شوند، اعلام «فاجعه» و «بحران» می‌کنند تا اشاره‌گرها و اسکرول‌ها و انگشتان را بر روی صفحه خود متوقف نمایند. آن‌ها ناگزیر، به دنبال مخاطب می‌گردند، و برای این منظور، سخنان بسیار از وقوع فجایع می‌گویند، تا چشم‌ها را جلب و مبهوت خویش کنند، و در این میان، آن‌چه چندان به چشم نمی‌خورد «حکمت و طمأنینه» است.
▬    تا آن‌جا که به انتلکتولیسم مربوط می‌شود، مشکل مهم عملکردی، در همین نداشتن تریبون یا همان مطب مستمر است که باعث می‌شود انتلکتولیسم در بیان نقطه نظرات خود «افراط» کند. آن‌ها در کوتاه مجال‌هایی که به دست می‌آورند تا در مرکز توجهات قرار گیرند، می‌کوشند از یک «بحران» پرده‌برداری کنند تا قدری چشم‌ها دوخته شود، و در نتیجه فرصتی بیابند و حرف‌هایشان را بزنند. این، زبان آن‌ها را به تندی باز می‌کند.
▬    تز ۲. البته چیزهای دیگری نیز در کار هست که باعث می‌شود انتلکتولیسم زبان تندی داشته باشد؛ مثل این که خاستگاه طبقاتی انتلکتول در قشر متوسط، از سویی او را به زندگی دور از زحمات به دست آوردن نان و اولیات زندگی سوق می‌دهد، و در سوی دیگر، نگاه آن‌ها به طبقه مرفه جهانی، مدام، نبودن‌هایی را گوشزد می‌کند که با داشته‌های تاریخی ملت و زحماتی که پابرهنه‌ها برای به دست آمدن همین داشته‌ها کشیده‌اند قیاس نمی‌شود. در مجموع انتلکتول در این خاستگاه طبقاتی، قدری «ناشکر» است.
▬    تز ۳. یا این که انتلکتول، آن‌چنان در شک‌گرایی مستمر ناشی از علم تجربی مدرن که به منظر و منافع دانشمندان مختلف منوط است گرفتار می‌شود، که ایمان و اطمینان خود را به آینده و معاد کردارهای خود و جامعه از دست می‌دهد. از این قرار است که اغلب، احساس ناامنی و «بی‌خانمانی» می‌کند، و دقیقاً نمی‌داند «چه باید کرد؟». این نیز موجب می‌شود که از سر احتیاط هم که شده، برای پیشگیری از یک وضعیت اسف‌بار احتمالی، چراغ‌های قرمز را مستمراً روشن نگه دارد.
▬    نهایتاً این که به هر دلیل که هست، انتلکتولیسم و روحیه انتلکتولی که در آکادمی خانه می‌کند، یک نتیجه ناخواسته برای جامعه به دنبال می‌آورد. قدری «اضطراب»، مدام و پیوسته از سمت انتلکتولیسم و محافل آکادمی به سمت جامعه تزریق می‌شود، بدون آن‌که نسخه مسکّنی برای آن پیچیده شود، و اجتماع و گروهی که چشم و گوش به انتلکتولیسم داشته باشند، لاجرم قدری مضطرب هم خواهند بود. این، مضمونی است که مستمراً نزد ادبا و فلاسفه اروپا نیز، از ویلیام شکسپیر و میگوئل سروانتس گرفته تا فئودور داستایفسکی مورد ابرام بوده است: ذهن مدرن، همان «ذهن بی‌خانمان» است.

▀█▄ چه باید کرد؟
▬    برای درمان این «ذهن بی‌خانمان» و جامعه‌ای که گرفتار تراوشات آن می‌شود، چه باید کرد؟
▬    نکته اول این که باید رسم زود قضاوت کردن را برانداخت. یکی از اشتباهات رایج بین اغلب انتلکتول‌ها، سبک شمردن امر «قضاوت» است؛ و در وضعیت سبک شمردن «قضاوت»، ساده‌ترین کار، «منفی‌بافی» است. برای «منفی‌بافی»، تنها قدری حس و حال «پرخاش» لازم می‌آید، در حالی که «واقع‌نگری مثبت و رو به آینده» که مردم از «حکیم» انتظار دارند، مستلزم ارائه «طراحی‌هایی برای آینده» است، و اتخاذ این دیدگاه همواره دشوار خواهد بود. پس، غالباً انتلکتول‌ها، که خود را متفکل سخن راندن در موقعیت‌های معدود مورد توجه واقع شدن می‌شمرند، مسیر ساده‌تر را بر می‌گزینند.
▬    در ارتباط با نکته اول، نکته دوم این که جایگزینی این روحیه در جامعه خوب است که دریابیم، تکرار یک مطلب و درخواست، همواره مؤثرتر از بیان شدید و غلیظ آن است. اکثراً، انتلکتول‌ها در معدود زمان‌هایی که تریبون به دست می‌آورند، تمایلی به درخواست مکرر یک چیز ندارند؛ زیرا، از این‌که جواب منفی بشنوند، می‌ترسند، و گمان می‌برند که مجال دیگری در دست نخواهد بود. واقعیت این است که رد شدن از سوی مردم برای انتلکتول خوشایند نیست؛ او احساس می‌کند که هر پاسخ منفی که از مردم بشنود، توانایی‌ها و ارزش‌های او زیر سؤال می‌برد. پیشنهاد ما به انتلکتول‌ها این است که زندگی خود را به سبک زندگی مردم نزدیک کنند و بدین ترتیب ارتباط بیشتری با مردم داشته باشند. این باعث می‌شوند که هم مسائل مردم را بهتر درک کنند و قضاوت‌های واقعی‌تری داشته باشند، و هم کانال‌های ارتباطی مناسب‌تری با مردم بجویند.
▬    در ارتباط با نکته دوم، نکته سوم این است که انتلکتول‌ها بهتر است قدری برای ملت خود وقت بگذارند. خواندن مستمر نظریه‌های مغرب‌نشینان، فرصت مشاهده و سیاحت مردم خودی را از آن‌ها گرفته است. اگر انتلکتول تمام زمان و همت خود را روی فکر کردن به انتظارات و خواسته‌های پدرخوانده‌های غربی بگذارد، قادر نخواهد بود به «جنبه‌های خودی ما» دسترسی پیدا کند. روشن است که مردم در بلندمدت برای او حسابی باز نمی‌کنند حتی اگر زمانی دانشجوی خود او بوده باشند، چرا که اساساً روی سخن انتلکتولیسم را به دیگران می‌بینند.
▬    در ارتباط با نکته سوم، نکته چهارم آن است که «اصول» مهم زندگی خودی ما را شناسایی کنید؛ گفتار انتلکتول‌ها، از سوی مردم، به مثابه «از هر دری سخنی» به نظر می‌رسد، به رغم روحانیت که از یک نقشه راه کلی و متن مقدس که معاد و آتیه جهان و مسیر دسترسی به آن را ترسیم می‌کند، پیروی راسخی می‌ورزد. زمانی که راهنمایی و برنامهٔ مشخصی برای حیات ملت خود نداشته باشید، نمی‌توانید در مسیر درست قرار بگیرید و مردم را هم در مسیر درستی قرار دهید. به عبارت دیگر، بازیچهٔ دیگران می‌شوید و به هر جهتی که آن‌ها می‌خواهند سوق داده خواهید شد.
مأخذ:فارس
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.