برداشت آزاد
• امیل دورکیم، در 1879، زمانی وارد اکول نورمال سوپریور شد که رنسانس بزرگ در حال رخ دادن بود.
• آن جا زبان لاتین و یونانی را در سال اول آموخت.
• سال دوم را با تحقیق شخصی گاستن بویزیر گذارند؛ وظیفه پژوهشی او در این طرح، تهیهی چکیدهای از متون لاتین در اخلاق رواقی بود.
• در این زمان، او از نوعی انسانگرایی عهد عتیق و تحلیلهای لفظی جزئی از متون کلاسیک، فاصله گرفت و به سمت روانشناسی و تاریخ گرایش یافت.
• فلسفهای را رها کرد که بسیار دیالکتیکی، منفی و تفننی شده بود؛ فلسفهای که از مسائل تجربی و پرسشهای زمانه فاصله گرفته بود.
• او به مورخانی نظیر گابریل مونه و فوستل دو کولانژ میاندیشید که به اهمیت تحقیق در تاریخ انتقادی و تطبیقی، و نقش دین در حیات اجتماعی توجه نشان میدادند.
• دو کولانژ معقتد بود که جامعهشناسی نوعی تاریخ است، و اثر او با عنوان «شهر باستانی» (1864) بر نظر گاه دورکیم نسبت به عهد باستان و جامعهشناسی دین او تأثیر جدی نهاد.
• از دیگر معلمان او، شارل رینویه، جمهوری خواه لیبرال و نوکانتی بود، که فهمی دقیق از فلسفه کانتی با تأکید بر ارزشهای جهانشمول انسانی و استعلایی، استقلال اخلاقی و عدالت اجتماعی به وی آموخت.
• دورکیم بعد از پایان آزمون جامع در 1882، در لیسیه دو پو، سانس، سن کوئینتن و ترویز تا 1887 به مطالعات فلسفی پرداخت.
• در طول این مدت، بر روی تز دکتریاش هم کار کرد و از تز اولیهاش که «در مورد تقسیم کار اجتماعی» بود (1893) دفاع نمود. افزون بر این، از شاخه فرعی لاتین آن که در مورد «سهم مونتسکیو در ظهور علم اجتماعی» (1892) بود نیز دفاع کرد.
• در طول سالهای 1886-1887، یک ترم را با مطالعهی علم اجتماعی در دانشگاههای آلمانی در برلین، لایپزیگ و ماربورگ گذراند.
• در طول این اقامت، از کارهای گوستاو اشمولر، آدولف واگنر، و آلبرت شافله تأثیر پذیرفت که همگی از جامعهشناسان آکادمیک و شیفته تلفیق اقتصاد سیاسی و اخلاق اجتماعی ارسطویی بودند.
• شافله، به طور کلی، در تکامل فکری دورکیم سهمی جدی داشت؛ چرا که او دیدگاه فردگرایانهی ژان ژاک روسو را رد میکرد، و در مقابل، بر استعارههای زیستی یک دیدگاه ارگانیک به جامعه، اهمیت وجدان جمعی، و مفهوم جامعه ابرام میورزید.
• دورکیم، در عین حال، تحت تأثیر روانشناسی ویلهلم وونت و مطالعات علمی او درباره اخلاقیات و رسوم اجتماعی و نیز بهرهگیری از روش تجربی او قرار گرفت.