دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▀█▄ قضیه:
▬ سازنده فیلم تبلیغاتی آقای حسن روحانی که اکنون از آن فقره رویگردان شده و از آن دم و دستگاه رسته است، در فضای مجازی، مصاحبههایی با شماری از سیاستمداران صورت داده که برخی از ژنرالهای اصلاحطلب از جمله آنها هستند، و در این مصاحبهها، تقریباً دیگر چیزی از مدعیات اصلاحطلبی در این جماعت نمانده است. چهره کنجکاو مصاحبه کننده، ژنرالهای آقا و خانم را بر میانگیزد تا عمق مافیالضمیر خویش را بیرون بریزند تا به جاهای باریک برسند. آنها نشان میدهند که از سال ۱۳۸۴ بدین سو، رفته رفته و گام به گام از سر لجاج، تمام ادعاهای پیشین خود را پس گرفتهاند. آنها شعارهای «خط امام» و «ولایت مطلقه فقیه» و «میزان رأی ملت است» و «پیام رأی مردم را باید فهمید» و «قانونگرایی» و «دانستن حق مردم است» و «آزادی مخالف» و «ادب» و «استکبارستیزی» و «حمایت از مستضعفان» و «دروغستیزی» ... را یک به یک از کف دادهاند، و نهایتاً، در ایستگاه آخر به «انقلابی بودن» خود نیز پشت کردند. در این میان، مصاحبه با مصطفی تاجزاده، معرکهای است که ابعاد این رویگردانی از اغلب آرمانها را به نمایش میگذارد؛ پایان یک چریک را ...
▬ این بحثهای نحیف و مبتذل، چگونه از سوی ژنرالها مطرح میشود؟ چریکهایی که دیگر از آنها تنها یک بازرس ژاور بینوا باقی مانده است که به تکنوکراسی و غربسالاری و حتی خویشاوندسالاری رضایت دادهاند. کاملاً مشهود است که مرزهای معانی در سایه تعارضهای سیاسی که بیشتر از جنس طمعورزی هستند، سست شدهاند. در همین ارتباط، دکتر سعید جلیلی هم، پنجشنبه، در دیدار با شماری از دانشجویان هشدار دادهاند که «اگر درون جبهه انقلاب تردید حاکم شود، شکست میخوریم» (مهر، خبر شماره ۳۸۸۸۱۷۵). اشارهام به این هشدار از آن روست که تأکید کنم که رفع «تردید» و حفظ مرزهای معانی خیلی مهم است. سؤال این است که این «تردید»ها و این معانی سست، آن هم نزد ژنرالهای اصلاحطلب که زمانی در انقلابی بودن از امام تندتر بودند، چگونه به وجود آمده است؟ فیالجمله پاسخ این است که مماشات گستردهای در زمینه کنش فرهنگی، خصوصاً از سال ۸۸ تا کنون صورت گرفته است، و در نتیجه، بحثها و سخنان و مواضعی که از یک دیدگاه انقلابی، عمیقاً سخیف و کممایه است، مجال بیان یافتهاند. طی این مدت، به دلیل دغدغه خاطر فعالان فرهنگی و سیاسی این کشور به مضمون «آشتی ملی»، کمتر به موضوعات اساسی و روشن ساختن مرزهای انقلاب اسلامی پرداخته شده است. بیشتر، نوعی سکوت در جریان بوده، شاید زخمها التیام بیابند، ولی، نتیجه این وضع، آشفتگی در ثغور معنایی نیرومندترین انقلاب قرن بیستم بوده است، و این، میراث گران قدر انقلاب را به مخاطره میافکند. تردیدهای نامستدلی که در مصاحبههای پیش گفته نزد ژنرالهای اصلاحطلب پدید آمده است، گاه آن قدر سبک و نحیف است که به بازی کودکان شباهت مییابد؛ وقتی به سخنان سیاستمدار یا دختر سیاستمدار که خودش ژنرالی در آن اردوگاه محسوب میشود گوش میدهید، دغدغههای بازی اطفال را ملاحظه میکنید.
▬ نخبگان این جامعه باید، به تبیین اهداف ایجاد این «امپراطوری ایمان» بپردازند، تا راهها به این حد گم نشوند. از آغاز انقلاب، ما برای آن که به نقطۀ صفر ۲۸ مرداد باز نگردیم، موانع بزرگی را از سر راه برداشتهایم، ولی اکنون، گویی خطر فراغت از موانع مهلک بیرونی است که ما را به خطر انداخته. نخبگان فرهنگی، در آسایش از نبود یک تهدید نابود کننده و دست به نقد بیرونی، آسوده نشستهاند تا زخمهای مهلک درگیری درونی سال ۸۸، خود به خود بهبود یابند. در این دلبستگی به مسیر خود به خودی بهبود امور، روشنگری و «مسیر عمار» تعطیل است.
▬ به قرینه تاریخی، این بیماری نخبگان فرهنگی و سیاسی کشور را میتوان سندرم یا بیماری «زوال امپراطوری روم» نامید. از سن آگوستین تا کنون، افکار زیادی مصروف این شده است که چرا امپراطوری روم، پس از فایق آمدن بر موانع بیرونی مانند امپراطوری پارس، یا کارتاژها، یا سرکشی گلها در بریتانیا، یا طغیان ژرمنها در شمال، از درون و بدون تأثیر جدی یک نیروی مهلک بیرونی فروپاشید، و پاسخ در اغلب موارد یک چیز بوده است: «رکود فرهنگی». باید «رکود فرهنگی» در «امپراطوری ایمان» ما بشکند، و فعالان اجتماعی و سیاسی جوان، این بحثهای سخیف میان ژنرالهای توبهکار اصلاحطلب را به هدف سامان دادن به یک موضع اصولی به چالش بطلبند، تا یک اتحاد ملی گران مایه حود اتحاد فرهنگی به دست آید.
▀█▄ چه باید کرد؟
▬ نکته اول: دیدگاههای متفاوتی در مورد تعارض و مدیریت تعارضهای درونی اجتماعات وجود دارد، و محققان شاخههای مختلف علوم انسانی در مورد آن، پژوهشهای زیادی انجام دادهاند، تا بتوانند راهنماییهای خوبی برای سیاست فراهم آورند. هر چند که هنوز باید در زمینههای مختلف، پژوهشهای گسترده انجام گیرد، ولی یک چیز قطعی است: توان برخورد با تعارض درونی، مهمترین نقش را در موفقیت هر سیاستمداری دارد. در واقع، مهمترین مهارت سیاستمداران بزرگ تاریخ، بیشتر در مهار تعارضهای درونی کشور نهفته بوده است، تا فایق آمدن به تهدیدهای بیرونی. پس، نکته اول این است که فعالان سیاسی و فرهنگی کشور باید به عنوان یک کارستان به این وظیفه «عمار بودن» بنگرند.
▬ نکته دوم: چهارچوبهای مختلفی برای فهم موضوع تعارض هست، ولی همه آنها نقطه مشترکی دارند. ممکن است در شرایطی، تعارض به عنوان عدم توافق بین افراد و گروهها مورد نظر باشد، یا ممکن است که رقابت و همچشمی از این مفهوم مستفاد شود. بعضیها مخالفت را تعارض مینامند و منشأ آن را کمیابی منابع، موقعیت اجتماعی و قدرت متفاوت میشمرند. برخی نیز فیالجمله تعارض را وضعیتی میدانند که در آن دو یا چند نیروی اجتماعی درباره موضوعهای اساسی مربوط به موطن با هم توافق ندارند. از این قرار، تعارض به عدم توافق، مخالفت یا کشمکش میان آنها اشاره دارد. همچنین، تعارض وضعیتی هم هست که در آن یک نیروی اجتماعی در مییابد که منافعش با مخالفت یا واکنش منفی طرف دیگر مواجه شده است. موضوعهای مشترک در همه تعاریف مذکور از تعارض عبارتاند از: مخالفت، کمیابی منابع، ناسازگاری منافع با هدفهای دو یا چند ذینفع. نکتۀ مهم در همه این جنبههای تعریف پدیده «تعارض»، این است که وجود یا فقدان تعارض به ادراک افراد بستگی دارد، و بویژه یک امر فرهنگی است. پس، نکته دوم این که مهارت تقلیل تعارضهای اجتماعی، بیش از آن که سیاسی باشد، یک امر فرهنگی است. ما به یک مسیر فرهنگی عمار برای حل دشواریهای تعارضآمیز اجتماع درخشان خود احتیاج داریم.
▬ نکته سوم: برای گشایش یک «مسیر عمار» و یک گفتگوی فرهنگی وسیع، اولین گام این است که فرصتهای منظمی برای «شنیدن و شنیده شدن» خلق کنیم. تحلیلگران فرهنگی و فعالان سیاسی، نباید چشمهای خود را ببندند و با شدت هر چه تمامتر، بر سر هم داد بکشند. باید همان قدر که میگویند، بشنوند، و به نظرات همه نیروهای مشروع سیاسی گوش فرا دهند. وقتی همه چیز را روی دایره میریزیم، بهتر میتوان به راه حلی ساده و مناسب دست پیدا کنیم، در حالی که قبل از آن امکان چنین امری وجود نداشت. بدون چنین صراحتی و چنین توانی برای شنیدن، بحثها، به طرز اسفباری غیر منطقی به نظر میرسند، چنان که در مصاحبههای موضوع این گفتار پیداست.
▬ نکته چهارم: در گام بعد، باید به صراحت، مسائل را ریشهیابی کرد. گفتن این حرف از انجامش سادهتر است، اما، بسیار اهمیت دارد، زیرا، اهداف کلی کشور را در اولویت قرار میدهد. هر قدر بیشتر مسائل ریشهیابی شوند، بهتر حل خواهند شد. ریشهیابی کمک میکند تا به عمق مشکلات دسترسی حاصل شود.
▬ نکته پنجم: در قدم بعد، باید یک نگاه هدفدار مبتنی بر جهانبینی را تقویت نمود. در سایه این نگاه هدفدار، بسیاری از تعارضات، شکل «اختلاف سلیقه» برای تحقق اهداف را پیدا میکنند که طبعاً قابل تحمل و حتی مطلوب است. وقتی اختلاف سلایق و تاکتیکها در ضعف یک نگاه مبتنی بر جهانبینی عمیق، به طور مجازی، شکل تعارضهای استراتژیک را به خود میگیرند، دیگر به سادگی حل نخواهند شد. در سایه وجود یک نگاه هدفدار متکی بر جهانبینی، میتوان نقش هر طرف را در موقعیتهای مختلف، با طرفهای دیگر هم سو کرد تا بهترین بهره از نیروهای سیاسی به مقاصد کشور برسد و اختلاف نظرهایی که شکل تعارض به خود میگیرند را به پایینترین سطح رساند.
▬ نکته ششم: در گام آخر، باید برآوردی از تعارضهای احتمالی آینده داشت، و برای پیشگیری از وقوع آنها، از همین حالا به دنبال نقاط مشترک بود. بدون در نظر گرفتن این امر که یک اختلاف نظر در میان فعالان اجتماعی، نهایتاً چه مقدار میتواند بزرگ شود، یا تا چه حد عمق پیدا کند، سیاستمدار نمیتواند مداخله مؤثری برای تقلیل تعارض داشته باشد. سیاستمدار از طریق چنین برآوردهای پیشنگر، میتواند پیشاپیش زمینههای مشترکی پیدا کند تا از آنها به عنوان نقطه پایان تعارض استفاده کند؛ زیرا، اغلب، موضوعاتی قابل شناسایی هستند که نیروهای سیاسی درگیر نسبت به آنها توافق نظر دارند، و کشف این نقاط، گامی بزرگ برای بازسازی رابطههای خراب شده و ایجاد زمینه مناسب برای حل مشکلات است. نکات دیگری در این زمینه قابل عرض هست، ولی در اینجا دیگری مجالی برای اطناب نیست.
مأخذ:رسالت
هو العلیم