حامد دهخدا؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▀█▄ مطلب اول
▬ در مورد مفهوم «انقلابی ماندن»، که امسال، جداً وارد گفتگوهای سیاسی شده است، جنبههای مختلفی مطرح هستند. «انقلابی ماندن» را میتوان به پرهیز از خودکمبینی و حفظ آگاهی انقلابی از توانمندی تاریخساز بشر مؤمن قلمداد کرد. «انقلابی ماندن» را میتوان به معنای پایبندی به ارزشهای انقلابی اسلام که در تیپ «علی (ع)»، «حسین (ع)»، «فاطمه (س)»، «ابوذر (ر)» یا «خمینی (ره)» آشکار و عیان است انگاشت. «انقلابی ماندن» را میتوان به حفظ و پاسداشت نهادهای انقلاب اسلامی، و استمرار شعارها و آرمانهای شهیدان دانست.
▬ «انقلابی ماندن»، شامل همه این مفاهیم هست. معالوصف، وقتی در مورد «انقلابی ماندن جنبش دانشجویی» که خصوصاً به قشر رها و جان بر کف مربوط میشود تأمل میکنیم، بویژه نقطه تمرکز ما معطوف میشود به اینکه «انقلاب» در یک معنا و مفهوم اجتماعی، به معنای عبور از بند و بسطهایی است که آرمانها را وجهالمصالحه قدرت نمودهاند.
▀█▄ مطلب دوم
▬ از یک زاویه دید، تاریخ انقلاب اسلامی نشان میدهد که یک اجتماع پویا و انقلابی، با هیچ نخبهای عقد اخوت نبسته است، و تنها خود را متعهد به «آرمان»ها میداند، و اگر نخبگان، به هر دلیل از پایبندی به آرمانها شانه خالی کنند، اجتماع متعهد و انقلابی، آمادگی دارد که از این دست نخبگان عبور کند. این، یک معنای «انقلابی بودن» است که در طول تاریخ انقلاب، بیش از هر قشر دیگری خود را در قشر طلبه و دانشجو نشان داده است.
▬ ولی، ...
▬ اما، امروز، صحنه نخبگان این جامعه، نمودهای ناجوری را در خود پرورش داده است، و سرتاسر جامعه، نشان از تمایل به عبور از نخبگانی دارد که به آرمانهای توحیدی و عدالت و آزادی و زهد و ... پایبندی بایستهای نشان ندادهاند، و حتی از مردم خود نیز عقب افتادهاند.
▬ و در این میان، در جا زدن فعالان دانشجویی در حلقه نخبگان سیاسی و ابتذالهای فرهنگ عوام، اسفبار است و نشان از انحراف در بخشی از «جنبش دانشجویی» دارد. چگونه برخی از فعالان دانشجویی اسیر مسأله «اردوهای مختلط» میشوند، یا در صف نخبگان سیاسی قرار میگیرند که در تحلیل آراء انتخاباتی ذهنشان اسیر «فرزند آذری و داماد لری» است، یا در مورد موضوعات مهم «به مسلخ رفتن نسل سوم شهیدان وطن، همان مدافعان حرم» و «کودکان کار» و «میدان شوش و محله هرندی» و «برجام» و «ارتباط با امریکا همان قاتلان ۲۸ مرداد و هواپیما و ویتنام و...» هیچ نظری ندارند؟! آیا واقعاً فعالان دانشجویی قادر به فهم و درک مصائب نهفته در این نمودها نیستند؟ یا شجاعت انتقاد و عبور کردن از دگمهای نخبگی و جناحی را ندارند؟ منظور از «انقلابی ماندن» جنبش دانشجویی همین است، این که نگاه غیر انتقادی و انفعالی به این رویدادها که اصل اعتبار و حیثیت دانشگاه و اجتماع را هدف قرار میدهند را نداشته باشند، و فارغ از خط و خطبازی، مهیای انتقاد و ارزیابی منصفانه به هدف بنبستگشایی از مسائل جامعه باشند.
▬ در شرایطی که شماری از نخبگان این جامعه، به جای تعهد به آرمانها، تخصص خود را برای دریافتهای نجومی به رخ میکشند؛ در شرایطی که نخبگان ورزشی به جای مرام پهلوانی و گلریزانی، در گرماگرم تحریمزدگی مردم، رکورد جهانی خرید «پورشه» و «مازراتی» به ثبت میرسانند و پیش چشم فقرا دور دور میزنند؛ فوتبالیستهایی که به جای تبلور صافی و کمآلایشی، «اور دوز» میکنند؛ در شرایطی که کاپیتان تیم ملی فوتبال ایران، به جرم مصرف بالای الکل در بزرگراه آلمانی متوقف میشود؛ در شرایطی که هنرپیشههایی که جامه زهد را دریدهاند و برای «پول» و «پولداران» تبلیغ میکنند؛ هنرمندانی که دیگر الگوهای مناسبی برای جامعه نیستند، و باید شمار دوستیها و ازدواجها و جداییهایشان را از مردم پنهان کرد تا سلب آبروی هنر و هنرمند نشود؛ و در شرایطی که سیاستمدارانی، هر از گاهی، با نسیمی، از این لیست به آن لیست پرت میشوند و اهل حزب «باد»اند؛ در این شرایط، سکوت فعالان دانشجویی در نقد توأمان «سیاست» و «اجتماع» به چه معناست؟
▬ اگر در مورد «انقلابی ماندن» چیزی به نام «جنبش دانشجویی» سخن بگوییم، شرط لازم آن، مستقل ماندن جنبش دانشجویی از نیروهای سیاسی خارج از دانشگاه و تولید آزادانه راهحلهای آرمانی، برای مسائل اجتماعی، بدون ملاحظه منافع و شهوات و اغراض است. اگر دانشجو، متوجه شأن شگرف «دانش+جویی» خود باشد، باید بداند که این منافع و شهوات و اغراض هستند که باید تابع او باشند، نه او تابع آنها.
▬ رویداد هجدهم تیرماه سال هفتاد و هشت، در کنار مضامین و دلالتهای ضمنی دیگر، این معنای پر از اسف را با خود حمل میکرد که دانشجویان به بازیچههای منافع و اغراض خارج از دانشگاه تبدیل شدند، و حتی برای جامه عمل پوشیدن آنها، محیط مقدس دانشگاه را وجهالمصالحه قرار دادند. سال هفتاد و هشت، دانشجوی سال اول کارشناسی ارشد دانشگاه تهران بودم. این طعم تلخ را عمیقاً احساس میکردم؛ این طعم را که دانشجویان، مشغول پرداختن هزینههایی هستند که طراحان «فشار از پایین و چانهزنی از بالا» نفع نهاییاش را میبردند، و بردند.
▀█▄ مطلب آخر
▬ امروز، «فعالان دانشجویی» برای «انقلابی ماندن»، باید در دو جبهه مبارزه کنند؛ هم باید همچون تیر هفتاد و هشت، تمایل اصحاب منافع و اغراض را برای سواری گرفتن از جنبش دانشجویی مهار کنند، و هم باید با دیو بزرگتری، مشغول «جهاد کبیر» شوند که خود را بیش از هر چیز در سمبل «اردوهای مختلط» متبلور ساخته است. و به باور من، دومی دشوارتر است. کار، دیگر از «اردوهای مختلط» گذشته است و به «دانشگاه خیلی مختلط» رسیده است. آن چه زمانی در اردوها اتفاق میافتاد، اکنون، در متن مقدس دانشگاه روی میدهد. این بار، این، خود دانشجویان هستند که حرمت دانشگاه را میشکنند. تا «نقد درونی» میسر نشود، «نقد بیرونی» ثمر نمییابد، و «نقد درونی» از «نقد بیرونی» دشوارتر است.
▬ هیچ میدانستید که تصنیف «مرغ سحر» از ملک الشعراء بهار، دو بند دارد، و همه بند اول آن را که به «نقد بیرونی» مربوط میشود بلدند، نه دومی را که به «نقد درونی» میپردازد. از بس «نقد درونی» دشوار است. بند اول، نقد سیاسی است که «ظلم ظالم، جور صیاد، آشیانم داده بر باد»، ولی بند دوم، «نقد اجتماعی» است و دقیقاً به همین مضمون «اردوهای مختلط» اشاره دارد که «ناله عاشق، ناز معشوق، هر دو دروغ و بیثمر شد». ما تا به حال، بارها به دستور بند اول عمل کردهایم و قفس را آتش زدهایم، اما، پس از فرو نشستن شعله، خود را در قفسی جدید یافتهایم. ای کاش این بار، بند دوم را بخوانیم و همت کنیم بر اساس آن، ارزشهای حریت اسلامی و انسانی را احیا نماییم، تا دریابیم که «روح حر»، چه مرکب خوبی برای «نقد بیرونی» خواهد شد. بله؛ امروز اگر از من بپرسند که اوضاع چه فرقی کرده است، و معضل اصلی در انقلابی ماندن جنبش دانشجویی چیست، خواهم گفت: اخلاق و ایمان و تقوا. همین.
مأخذ:صبحنو
هو العلیم