دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▀█▄ قضیه:
▬ ابرخطابه ۱۴ خرداد ۹۵، در کنار ابرخطبههای ۲۹ خرداد ۸۸ و ۲۱ شهریور ۸۸، یک خطابه متفاوت بود. آن دو خطبه هشتاد و هشتی، بویژه به لحاظ تأثیر عظیم سیاسیشان اهمیت یافتند، و این ابرخطابه، یک مانیفست نظری پیچیده در مورد وضع گذشته، فعلی، و آینده انقلاب اسلامی شد. خطابه دشواری است.
▬ ابرخطابه ۱۴ خرداد ۹۵، یک متن فنی نامعمول است؛ تلفیق خلاقانهای میان میراث حکمت مشرقی، الهیات اسلامی، علم الاجتماع قارهای، و ادبیات و تاریخشناسی. همان طور که ابرخطبههای ۲۹ خرداد ۸۸ و ۲۱ شهریور ۸۸، دو متن تاریخی شدند که تحلیلگران اجتماعی، بدون هر نوع تعصبی، سالها مبهوت آنها خواهند بود، ابرخطابه ۱۴ خرداد ۹۵، صرف نظر از این که گوینده آن سخنان، چه مقام سیاسی و معنوی بوده است، تا سالها هدف تأملات مکرر قرار خواهد گرفت. ما در نقطه صفر یک گفتگوی پر رونق میان تحلیلگران یک انقلاب توحیدی ایستادهایم، و پیشاپیش، معترفیم که پرداخت ما، ممکن است در آینده و از دیدگاهی که چند دهه بعد، به این نوشته مینگرد، خام و ناپخته به نظر برسد.
▬ از میان جنبههای انبوهی که در این ابرخطابه مطرح شدند، فیالحال، بر مفهوم «انقلابگرایی» تمرکز میکنیم، و در حالی که هنوز مشغول تأمل در مورد ذهنیت ارجمند خطیب هستیم، فهم خود را از این مفهوم، به تناسب تأملات پیشین و حیطه تخصصی خود، از طریق تطبیق مطلب با میراث علمالاجتماع قارهای که مفهوم اجتماعی و سیاسی «انقلاب» از آن برآمده است، تحلیل خواهیم کرد. این، یک تحلیل مقدماتی است.
▀█▄ کاوش نظری در قضیه:
▬ ابرام و اصرار بر این که «انقلابیگری تنها راه پیشرفت و تحقق اهداف است»، موضع تکان دهندهای است که ما را به یاد یک زمینه نظری سترگ در طول تاریخ اندیشه میاندازد. این موضع نظری، به «عظمت روح» تأکید دارد؛ برای همه شما اتفاق افتاده، مواقعی که حساب و کتاب متعارف نشان داده است که کاری شدنی نیست، ولی، شما بر آن تمرکز کردید و آن کار شد. ما در جریان رویدادهای پس از انقلاب و جنگ، این موارد را بسیار دیدهایم، چه در زندگی خود و چه در رویدادهای مختلف اجتماعی و سیاسی. این لحظات تاریخ را چگونه باید توضیح داد؟ عقلگرایان تجربی که خِرَد را به چشم فرو کاستهاند، از توضیح این لحظههای تاریخی که در آن، «عظمت روح» خود را بر دنیا تحمیل میکند، ناتواناند. تجربههای متعدد تاریخی، اکثریت قریب به اتفاق متفکران سرنوشتساز تاریخ بشر را متقاعد کرده است که اراده و «روحیه» انسانی، به ساحتی تعلق دارد که آن ساحت، متعالیتر از ساحت واقعیت تجربی است، و تمرکز بر آن سطح از هستی، میتواند توان «انقلابی» بشر را بیدار کند، و دنیای عینی و تجربی را به لرزه درآورد.
▀█▄ کاوش دوم:
▬ این برتری و عظمت «ساحت روح» به ماهیت توحیدی «روح» مربوط است. تا زمانی که در سایه یک روحیه توحیدی انقلابی، گروهی از نوع انسان، خود را متعلق به یک روح خدایی میدانند، دارای اراده واحدی هستند که فقط به کلیت معنادار هستی میاندیشند، نه هر یک به منافع خودشان. در این حال، تمام ارکانی که چرخ مدینه انقلابی را به کار میاندازند، ساده و محکم و در چهارچوب یک قاعده متعالی به چرخش در میآیند. طرز کار و فکر حکومت انقلابی توحیدی کاملاً واضح بوده و منافع آن مبهم و متضاد نیست. سیاست، ساده و آشکار است، و همه مردم، صرف نظر از زد و بندهای روشنفکری، آن را خوب درک میکنند.
▀█▄ کاوش آخر:
▬ وقتی روشنفکر سودانگار و عملگرا، میکوشد تا واقعیات انسانی را به روشی درک کند که مهندسان، دنیای ماده را میفهمند، جامعه انقلابی را لااقل در میان اقشار متوسط شهری که مخاطبان وی هستند، از شکل میاندازد. وقتی این روحیه در کلانشهری مانند تهران، رو به قالب شدن بگذارد، روابط انسانی به سستی میگراید، و روابط مادی جای آن را میگیرد. وقتی، سودانگاری و عملگرایی فائق آمد، منافع خصوصی افراد محسوس میگردند، فرقههای مختلف ملت را شقه شقه میکنند، و آن وقت است که «روحیه عمومی» لطمه میبیند، و دیگر نمیتواند نقش تاریخساز خود را در پیشبرد باعظمت اجتماع به انجام برساند. وقتی جامعه انقلابی، با روشنفکر به فساد کشیده شد، دیگر در هیچ امری اتفاق آراء حاصل نمیشود، و ارادهی عمومی، دیگر ارادهی همه نخواهد بود. اگر رابطه اجتماعی در تمام قلبها پاره پاره شود، و منافع خصوصی زیور مقدس «افکار + عمومی» را به تن کنند، «عظمت روح» سکوت اختیار مینماید. در این هنگام، احوال اجتماع، مثل کالبدی جسمانی است که روحی در آن وجود ندارد، و همه افراد به علل پنهانی و بدون این که نفع «ملت» را در نظر بگیرند، رأی میدهند. شاید به این خاطر باشد که ابرخطابه ۱۴ خرداد ۹۵، در فضایی این مضامین بلند را با خود حمل میکند که شمار زیادی از شرکتکنندگان، از ایرانشهرهای اسلامی پیرامونی، مهمان تهران شدهاند. شاید...
مأخذ:صبحنو
هو العلیم