فیلوجامعه‌شناسی

«سطحی‌نگری/عمق‌نگری» . «روشنگری/هیاهو» . «غیرت سیاسی/هیاهو»

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری در گفتگو با صبح نو؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


•    در سالروز آزادسازی خرمشهر، مقام معظم رهبری، سخنانی را در جمع دانش آموختگان دانشگاه امام حسین (علیه السلام) ایراد فرمودند که در آن با توجه به تاریخ انقلاب، به داغ‌های ناپخته‌ای در اوایل انقلاب اشاره کردند که چون اسیر یک داغی سطحی بودند، سرد شدند، و در تشخیص مسیر اشتباه رفتند و رویاروی انقلاب قرار گرفتند. راه‌های عبور از این سطحی‌نگری چیست؟ عمق نگری در مسائل چطور حاصل می‌شود؟
▄    بسم الله الرحمن الرحیم. فکر و فعل سیاسی، به موضوع بسیار مهم قدرت مربوط می‌شود. بنا بر این، فکر و فعل سیاسی، باید در سطحی جدی‌تر از فعل روزمره، و، حتی، فعل آکادمیک، وارسی شود. مقصود از «جدی» این است که علاوه بر آن که برخورد ما با امر سیاسی باید خارج از مطایبه یا گفت و گو از امر «باحال» از سر سیری باشد، بلکه تأکید دارم که در نظر و عمل سیاسی، ما حتماً گمشده‌ای اساسی از جنس سؤال «چه باید کرد؟» داریم و دنبال یافتن آن هستیم؛ اگر نتوانیم پاسخ این سؤال را به طور درست و منطقی پیدا کنیم، بالقوه، آینده‌ای تیره و تار را رقم زده‌ایم، که بنا به تجربه تاریخی، می‌تواند بیش از حد تصور، سیاه و مصیبت‌بار باشد. پس، باید هشدار دهیم، چرا که، گاهی با یک اشتباه کوچک در این میدان، ناگهان یک داعش از گوشه‌ای سر در می‌آورد. اغلب مصائب تاریخ از یک اشتباه کوچک بی‌فکر حاصل شده است.
▄    خب؛ مع الاسف، امروزه در جوامع «پساکمیابی» خطا و اشتباه، به بخش معمولی زندگی تبدیل شده است. افراد، نسبت به مسائل، رویه پرداخت سطحی و کم عمق پیدا می‌کنند، و دنبال ریشه‌یابی و درمان اصولی مسائل نیستند؛ چرا که، عبور از مرحلۀ خیز توسعه در نسل قبل باعث شده است که نسل بعد تصور کند که هر اقدام اشتباه می‌تواند توسط اجتماع توسعه یافته جبران شود. این یک جریان جهانی است که، همه مسائل شکل «مزاح» یا امر «باحال» پیدا می‌کند. از این قرار، جوانان شهری در قضاوت در مورد باید و نباید یک کار به عمق معرفتی و وجودی فعل توجهی نمی‌کنند، بلکه می‌گویند فلان کار «قشنگ» یا «باحال» است؛ نمی‌گویند کار «درست» یا «برحق» است. ولی این یک اغواست، چرا که، توسعه امروز جوامع، بیشتر، یک پوسته است که چندان قدرت جبران اشتباهات بزرگ را ندارد و مصائب فراوان دنیای امروز از همین جا بر می‌خیزد. این توسعه نمی‌تواند خود را در بلند مدت تضمین کند.
▄    حال، پس از این ریشه‌یابی، در پاسخ به این پرسش که چه باید بکنیم تا این جامعه شهری توسعه‌زده ما از سطحی‌نگری بپرهیزد، و مسیر مطمئن‌تری را برای استمرار توسعه آینده باز نماید، نکته اصلی، بازگرداندن یک نگاه فراگیر و گوشزد نمودن مجدد اهمیت سؤال «چه باید کرد؟» است. تجربیات جوامع پیشین و امروز، به ما می‌گوید که هر جامعه‌ای در هر سطح از توسعه اگر پاسخ به سؤالات اخلاق و سیاست یا همان سؤال «چه باید کرد؟» را به شوخی برگزار کرد یا به حس و حال واگذار نمود، به صخره سخت واقعیت‌ها برخواهد خورد. برخورد ما با این پرسش، موقعی به قدر کافی «جدی» خواهد شد که «فراگیر» باشد، و در این صورت، یک پاسخ «فلسفی» خواهیم داشت. من فکر می‌کنم که ما باید مجدداً به عمق فلسفی موضوعات توجه کنیم. باور من این است که بسنده کردن ما و بقیه مدرن‌ها به «تجربه» یا از آن سست‌تر «امر زیبایی‌شناختی»، یکی از عوامل مهمی بوده است که کار را به این لبه‌های خود تخریب‌گر توسعه کشانده است.

•    چه نمونه‌هایی از تغییر جهت‌های سریع اوایل انقلاب می‌توانید اشاره کنید؟
▄    خب؛ من فکر می‌کنم که مرحوم شهید مطهری و کار درخشان او، یک بار، پس از آن که جامعه شهری ما در دهه ۱۳۴۰ به یک سطحی‌نگری فیلم فارسی تنزل کرده بود، توانست، حواس‌ها را از زمین به سوی آسمان حقایق کلی، معطوف بدارد و تأثیر این نگاه تا سال‌های سال ماند. در جهت مخالف، دکتر عبدالکریم سروش، در دهه ۱۳۶۰، یک نحو فلسفه‌زدایی را آغاز کرد، و شروع کرد به تخریب پای‌بست‌های یک فلسفه رئالیستی، و همه چیز و، حتی، مبانی وحیانی را به نحوی تجربه و «حال» فروکاست. خب؛ کسانی که این باورهای از درون متناقض را به عنوان ابزاری برای انطباق آزادانه با امر «باحال» پس از دوم خرداد مورد استفاده قرار دادند، همان‌هایی بودند که اوایل انقلاب، برخورد احساسی و تندی با مسائل انقلاب داشتند، و مدام از امام جلو می‌افتادند. خوب که نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که کسانی که خوب فلسفه انقلاب اسلامی را از زبان شهید مطهری آموخته بودند، و به اصول فلسفه و روش رئالیسم پایبند مانده بودند، در طول مسیر انقلاب مواضع اصولی خود را از دست ندادند.

•    مقام معظم رهبری، علاوه بر دوگانه «سطحی‌نگری/عمق‌نگری»، به یک دوگانه‌ی دیگر نیز اشاره داشتند که مکمل اولی بود. ایشان «روشنگری» را در مقابل، «هیاهو» قرار دادند و جوانان مؤمن و حزب اللهی را به «روشنگری» دعوت کردند و از «هیاهو» پرهیز دادند. نظر شما در خصوص دوگانه «روشنگری/هیاهو» یا «غیرت سیاسی/هیاهو» چیست؟
▄    قدری لازم است در مورد این مفهوم غیرت سیاسی که شما استفاده کردید، توضیح بدهم. ببینید؛ مفهوم «غیرت»، جزء آن مفاهیم شریفی است که بین ما دقیق و درست استعمال نمی‌شود و با مفاهیمی مثل «پایبندی» و «تعهد» و «استواری» و «قاطعیت» و ... جابجا می‌شود. «غیرت»، یعنی، «غیر خود را تحمل نکردن»؛ خب این از اوصاف حق تعالی است و در برخی موارد مثل نسبت جوانمرد و همسر (غیرت ناموسی) یا جوانمرد و وطن (غیرت سیاسی) به کار می‌رود. ولی، سؤال این است که آیا غیرت فکری و فرهنگی، مانند غیرت ناموسی یا سیاسی ممدوح است؟ یعنی، در زمینه‌های فکری و فرهنگی هم غیر خود را تحمل نکردن کار درستی است؟
▄    یک زمانی، مقام معظم رهبری در آن ابرخطبۀ مهم بیست شهریور سال هشتاد و هشت، بحثی را با عنوان «دگراندیشی» در انقلاب اسلامی مطرح فرمودند. ایشان فرمودند که جمهوری اسلامی، نه تنها با دگراندیشی سیاسی مخالف نیست، بلکه با دگراندیشی دینی هم مخالفتی ندارد. یک موقع است که کسی فکر مغایری دارد و می‌خواهد آن را در یک محیط علمی و فکری ابراز کند؛ این نه تنها مضر نیست، بلکه بر مبنای اصول قرآنی، مفید هم هست؛ «یستمعون القول، و یتبعون احسنه». البته، اگر این دگراندیشی از محیط علمی و فکری بیرون بیاید و شرایط را به سمت هیاهو و عمل مخرب قبل از اقناع علمی و فکری پیش ببرد، آن وقت مخل «غیرت سیاسی» است و باید به شیوه متعادل و قاعده‌مندی با آن برخورد کرد. پس، نسبت ما با جریان‌های فکری و فرهنگی مغایر، نباید از جنس تحمل نکردن باشد، و در این نوع موارد باید با روشنگری بحث کرد تا مسیر حق برای ما و کسی که مانند ما فکر نمی‌کند، روشن‌تر شود.

•    چطور می‌توان روشنگری کرد یا غیرت سیاسی داشت، ولی، در دام هیاهو نیفتاد؟ الزامات روشنگری چیست و چه کارکردهایی می‌تواند داشته باشد؟
▄    در صدر اسلام، مسلمانان در داستان صلح حدیبیه، دچار یک آزمایشی شدند که برای برخی از غیرتی‌های آن روز گران تمام شد و نزدیک بود از دین خارج شوند؛ خب در مواردی رسول خدا در مقابل، کفار مکه کوتاه آمدند که البته، بعدها معلوم شد که ماجرا، نحوی نرمش قهرمانانه بود، و نهایتاً اوراق را به نفع جریان کلی تکامل اسلام پیش برد. در گرماگرم صلح حدیبیه، کسانی رستگار شدند که پذیرفتند که از الگوی ایمانی جلو و عقب نیفتند. امروز هم همین طور است. در موقعیت‌هایی که جوان مسلمان خط حائل میان غضب مقدس جهادی و صبر حکیمانه را گم می‌کند، بهترین مسیر، ایمان به الگو و حجت و ولایت است.
▄    در همین ارتباط، یک نکته دیگر این است که تبعیت جوان مسلمان از الگوی ایمانی به او آرامش تصمیم‌گیری می‌بخشد، و این، دید او را واضح می‌کند. تکلیف جوان مسلمان معلوم است؛ بالاخره، جوان مسلمان، در نسبت با دگراندیشی‌ها، گاهی خودش مسیر حق را تشخیص می‌دهد و علاوه بر آن، با دگراندیشان به بحث می‌پردازد که البته، باید توان خود را در این بخش مدام تقویت کند؛ گاهی هم احساس می‌کند که نمی‌تواند دقیقاً فضای آشفته را تشخیص دهد. در این موارد تکلیف جوان مسلمان نامعلوم نیست. باید به الگوی ایمانی و، ولی، و مرجع خود مراجعه، و رفتار خود را با او تنظیم کند.

•    و در این زمینه چه الگوهای خوبی می‌توانید معرفی کنید؟
▄    من فکر می‌کنم که در این زمینه، یکی از بهترین نمونه‌ها، خود مقام معظم رهبری هستند؛ چه در دوران مبارزات پیش از انقلاب، چه در دوران پیش از ریاست جمهوری، چه در دوران ریاست جمهوری و چه در دوره‌های مختلف رهبری، ایشان، با سعه صدر با افکار مختلف مواجه شدند و با همه آن‌ها کار کرده‌اند. البته، ایشان، فاصله انتقادی خود را با همه حفظ کرده‌اند که آن هم آموزنده است، ولی، توأم با این فاصله انتقادی با همه آن‌ها نیز با سعه صدر کار و همکاری کرده‌اند.

•    سپاسگذاریم.
مأخذ:صبح نو
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.