فیلوجامعه‌شناسی

کنکاش در سنجش کیفیت آموزشی؛ گفتاری به مناسبت یازدهم اردیبهشت‌ماه

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


░▒▓ قضیه:
▬    تا جایی که من به مناسبت مشغله تدریس خود، در کوران مباحث سنجش کیفیت آموزشی در مدارس و دانشگاه‌ها قرار گرفته‌ام، وقتی از افت کیفیت آموزشی سخن گفته می‌شود، عالمان علوم انسانی و بویژه متخصصان «روانشناسی آموزشی» که متصدیان اصلی پایش آموزش محسوب شده‌اند، با خونسردی خاصی، قضیه را پیگیری می‌کنند. آن‌ها از روش‌های کاهش افت تحصیلی دانشجویان، سنجش کیفی به جای سنجش دقیق نمره‌ای، گاهی نمره‌درمانی یا قبولی‌درمانی دانش‌آموزان و دانشجویان، و اموری از این دست برای بهبود کیفیت محیط‌های آموزشی سخن می‌گویند. در واقع، آن‌ها بیشتر خواهان آرام نگاه داشتن روابط آموزشی هستند تا کیفیت آموزشی؛ خب روان‌شناس هستند دیگر...
▬    بخشی از نگاه سهل و ساده آن‌ها به علم و آموزش، بر می‌گردد به رشته تحصیلی خودشان. از آن جا که علوم انسانی امروز و خود روانشناسی آموزشی، تا علوم «دقیقه» فاصله بسیار دارند، این گرایش متخصصان روان‌شناسی آموزشی به «شل و ول کردن نظام آموزشی» قدری قابل درک است. ولی واقعیت این است که امروز، در دانشگاه‌ها و آموزش و پرورش، مسؤولان پایش کیفیت آموزشی همین روانشناسان آموزشی هستند، و متأسفانه آن طور که در عمل مشاهده کرده‌ایم، آنان اعتقاد چندانی به «علم دقیق» ندارند و حتی بعضاً تجربه‌ای از علوم دقیق ندارند. حاصل این است که نظام‌های آموزشی، به طور یکپارچه در حال «شل و ول شدن» هستند. آن‌ها از برساخت‌گرایی و پدیدارشناسی و پست‌مدرنیسم آموزشی دم می‌زنند، و به استناد این طرز فکرها، پرهیزی از آن ندارند که سستی در قضاوت‌ها و داوری‌های علمی را بپذیرند؛ آن‌ها تأکید می‌کنند که هر کس از دیدگاه خودش به دنیا می‌نگرد. آن‌ها گمان می‌کنند که در زمینه‌های علوم رفتاری، ادبیات، حقوق، یا حتی علوم محض و رشته‌های تحصیلی فنی، باید طوری به اصلاح ساز و کارهای آموزش و ارزیابی تحصیلی اقدام کرد، تا تنش‌های عصبی و روانی در محیط‌های آموزشی را به حداقل رسانند. آن‌ها برخوردی به عنوان روان‌درمانگر با محیط آموزشی می‌ورزند و کمتر دغدغه علم و دانش را دارند.
▬    «شل و ول شدن» علوم انسانی، برای عالمان این حوزه، گویا فرق چندانی به بار نمی‌آورد، انگار که کسی هم از آن‌ها توقع اظهار نظر دقیق ندارد؛ ولی آن چه در عمل اتفاق افتاده است، این است که نفوذ متخصصان روانشناسی آموزشی به عنوان ارزیابان کیفیت آموزشی، به دانشگاه‌های علوم پزشکی، یا علوم دقیقه هم رسیده و تأثیر هولناک خود را نیز گذاشته است. در واقع، امروز، اغلب ما به یک فارغ‌التحصیل جوان دانشگاه‌ها در زمینه پزشکی اعتماد نمی‌کنیم. اغلب ما، به وقت بیماری، یا به دنبال اطبای کهن‌سال می‌گردیم، یا پزشکان جوانی که صرف نظر از مدرک دانشگاهی خود در بیمارستان‌های مشهور رزومه مناسبی از خود به ثبت رسانده باشند. همین اتفاق در مورد فارغ‌التحصیلان فنی و مهندسی رخ داده است. در واقع، کار به جایی رسیده است که ارائه مدرک از دانشگاه‌های بسیار معتبر نیز درد چندانی از داوطلبان کار دوا نمی‌کند. واقع آن است که همۀ تمرکزها به رزومه یا سابقه کاری معطوف شده است. برداشت ما و همچنین دنیس هایز و رابین واینیارد، تا آن جا که به مفهوم «مک‌دانشگاه» (McUniversity)مربوط می‌شود این است که تولید مدارک دانشگاهی شرایطی یافته است که دیگر توقع آن که به کیفیت خاصی در دارنده آن اشاره کند، قدری عبث است.

░▒▓ کنکاش در قضیه:

تز ۱.
▬    آن طور که دنیس هایز و رابین واینیارد روایت می‌کنند، تبدیل ارزیابی‌های سخت‌گیرانه کیفی گذشته به ارزیابی‌های با درجه ضعیف، متوسط، خوب، و ممتاز، با «روش‌های ارزیابی مستمر»، در عمل، منجر به فارغ‌التحصیلی شمار بیشتری از دانش آموزان، و همچنین احراز نمره بالا از سوی اغلب آنان شده است؛ در حالی که آن‌ها در عمل، کیفیت مناسبی از خود نشان نمی‌دهند. برداشت هایز و واینیارد این است که تغییری که بهبود ارزیابی‌های آموزشی یا کاهش افت تحصیلی، نشان‌گر بهبود دانشجویان نیست، بلکه نشانه سهولت بیشتر احراز رتبه «خوب» یا «ممتاز» است.
▬    هایز و واینیارد ملهم از آسیب‌شناسی سترگ جرج ریتزر از فرآیند «مک‌دانلدی شدن»، با طرح مفهوم «مک‌دانشگاه»، می‌کوشند تا نشان دهند که روند مخرب عقلانی شدن پراگماتیک نامتوازن در زمینه سازمان‌ها و ترتیبات آموزشی رخ داده، و آن‌ها را از درون تهی کرده است. همان شیوه مناسبات انسانی و سازمان‌دهی امور که بنا به تلقی جرج ریتزر، منجر به تولید ساندویچ‌های «مزخرف» اما «شیک» مک‌دانلد شده است، در نظام‌های آموزشی نیز اتفاق افتاده، و پزشک‌هایی تولید کرده است که تقریباً هیچ کیفیت تشخیصی و درمانی صحیحی ندارند، و بدون ماشین‌های آزمایشگاهی، دقیقاً هیچ تشخیصی نمی‌توانند صورت دهند. باور کنید که اخیراً یکی از آن‌ها را دیدم که نتوانست آبله مرغان یک طفل تب دار را تشخیص دهد! باور کنید!
▬    هایز و واینیارد ملهم از ریتزر، برای اشاره به این وضعیت، از مفهوم «مک‌دانشگاه» استفاده می‌کنند. جرج ریتزر، دانشمند پرنفوذ امریکایی، آشوب‌گرانه، ساندویچ مک‌دانلد (McDonald) را نمود بارز و تبلور صریح و روشنی از زوال کیفیت انسانی در «عقلانیت» مدرن، آن هم  به مفهوم مورد انتقاد تند ماکس وبر آلمانی می‌داند؛ «عقلانیت» مدرنی که در هیچ جای جهان جز امریکا، دل مردم با آن صاف نیست. حتی در بریتانیا، یک روزنامه‌نگار، بتازگی برند «مک‌دانلد» را مساوی با «برند نفرت تمام عیار» دانسته است؛ ضرب المثلی عجیبی است، آن هم برای یک بریتانیایی، که برای اشاره به هر چیز نفرت‌آور، از کلمه قصار «مک‌دانلد» استفاده می‌کند.
▬    آسیب‌شناسی ریتزر از فرآیند «مک‌دانلدی شدن» دایر بر آن است که در عقلانیت پراگماتیک «کار راه انداز»، «عقلانیت»، به معنای زدودن رفتار از ارزش و عاطفه و سنت و حکمت، مدت طولانی است که به عنوان معادل مفهوم «توسعه» قلمداد شده است. در این معنا، «عقلانیت»، دقیقاً به معنای کنترل ما بر ابزار و تکنولوژی برای فائق آمدن بر طبیعت است. این، مفهومی غیرانسانی از توسعه و «عقلانیت» است، که نه تنها شرقی‌ها، بلکه حتی غربی‌های اروپایی و حتی جزیره‌ای نیز با آن دل کاملاً صافی ندارند. به مفهوم دقیق کلمه، تنها در امریکا مجال بروز یافته است. اگر چه انتقاد طوفنده ماکس وبر و پس از او، جرج ریتزر به عقلانیت، در زمینه‌هایی مانند نظریه سازمان و مدیریت و جامعه‌شناسی صنعتی، بوفور مرور شده و مورد تأیید قرار گرفته است، اما در سایر حیطه‌ها، و از جمله در زمینه آموزش و پرورش و بویژه آموزش عالی کمتر مورد توجه قرار گرفته است. دنیس هایز و رابین واینیارد با طرح مفهوم «مک‌دانشگاه» به دنبال گسترش این معنا هستند.

░▒▓ تز ۲.
▬    در هم‌اندیشی که در سال ۲۰۰۱ در کانتربری انگلستان، با عنوان «مک‌دانلدی شدن آموزش عالی» برگزار شد، پس از بررسی‌های متعدد معلوم گردید که ویژگی‌های مورد توجه جرج ریتزر، در مورد فرایند مک‌دانلدی شدن، در نظام‌های آموزشی اتفاق افتاده‌اند یا در حال گسترش هستند؛ در آن جا معلوم شد که:
▬    در درجه اول، افزایش عظیمی در تعداد دانشجویان اتفاق افتاده است، بدون این که در بودجه تخصیص یافته به آموزش تغییر قابل ملاحظه‌ای رخ داده باشد. در واقع، نحوی آموزش عالی «انبوه» در جریان است که به دانش‌آموزان و دانشجویان به چشم مشتری در یک کسب و کار مشتری مدار می‌نگرد، نه دانش مدار. محوریت امور در دانشگاه‌ها، از علم به دانشجو به مثابه مشتری منتقل شده است.
▬    نکته دوم، گسترش اعمال شیوه‌های مدیریتی بخش خدمات به بخش آموزش عالی است که عملاً به بوروکراتیزه شدن سازمان‌های تحصیلی منجر شده است. به این معنا که اقتضائات سازمانی سازمان‌های آموزشی به اصل آن چه باید هدف سازمان‌های آموزشی باشد، یعنی دانش و حکمت، فائق آمده است، و بسیاری از سیاست‌ها و تدابیر در سازمان‌های آموزشی معطوف به حفظ و استمرار عملکرد سنجش پذیر سازمان شده است.
▬    نکته سوم این که عدم تعادل جدی میان پژوهش و آموزش به وجود آمده است، هم در میان دانشجویان و هم در میان اساتید. از آنجا که فرآیندهای آموزشی در مقایسه با فرآیندهای پژوهشی، قابل شمارش‌تر هستند، نظام آموزشی موجود، هم در مورد سنجش کیفیت اساتید و هم در مورد سنجش کیفیت دانشجویان، تمرکز ویژه‌ای به بخش آموزش می‌ورزد، و واحدهای پژوهشی مانند رساله‌های پایان نامه یا آزمایشگاه را بیش از پیش تقلیل می‌دهد. بگذریم که کیفیت برگزاری واحدهای پژوهشی نیز از دست رفته است.
▬    نکته آخر، تحمیل فرآیندهای کنترل کیفیت، و کاهش نقش استاد متعهد به علم، در روند ارزیابی آموزشی است. نتیجه این وضع، اتلاف گسترده زمان و منابع در سازمان‌های آموزشی برای انجام ارزیابی‌های صوری است. واضح است که با این روند پذیرش دانشجو، فشاری بر روی آموزگاران و اساتید برای جلوگیری از افت تحصیلی هست، و این فشار، در عمل منجر به کاهش شدید تعهد اساتید به علم، و تعهد بیشتر آن‌ها به اهداف سازمانی گردیده است. البته در برخی موارد که میزان آن متفاوت است، اساتید به راه‌های ناجور برای فارغ‌التحصیل کردن دانش‌آموزان و دانشجویانی که می‌خواهند با سهولت بیشتری فارغ‌التحصیل شوند، متشبث می‌شوند! خب؛ بسیاری از مراکز آموزشی ما فی‌الحال در این وضع به سر می‌برند. می‌توان تصور کرد که در واکش به این آشفتگی گسترده، سازمان‌های آکادمیک تصمیم به اعمال آزمون‌های استاندارد و مرحله به مرحله برای تضمین کیفیت آموزشی خواهند گرفت. نتیجه این تصمیم، البته از وضع شیر تو شیر فعلی بهتر است، ولی قابل قیاس با ارزیابی‌های کیفی اساتید علم‌محور دانشسراهای عالی نیست. از این قرار، امروز ما با سه دسته فارغ‌التحصیل مواجهیم؛ یک دسته، فارغ‌التحصیلان قدیمی هستند که حتی اگر به علوم روز آگاه نباشند، کیفیت آموزشی بالاتری نسبت به نسل بعدی خود نشان می‌دهند؛ نسل بعد که تولید آن‌ها تا هم اکنون هم ادامه دارد، که فارغ‌التحصیلان شدیداً بی‌کیفیتی هستند که حاصل تلفیقی از آشفتگی سازمانی ناشی از دست باز اساتید در تولید نمره و ارزیابی از یک سوی، و پذیرش انبوه دانشجو در یک نظام دانشجومدار است. و بالاخره، نسل بعدی فارغ‌التحصیلان که امروز در دانشگاه‌های ما، مصادیقی مانند دانشجویان دانشگاه پیام نور را شامل می‌شوند، از دسته دوم بهتر ولی در قیاس با نسل اول فروترند. این دسته، کسانی هستند که با آزمون‌های استاندارد سنجیده می‌شوند، و اساتید در ارزیابی آنان نقش مستقیمی ندارند؛ هر چند احتمال فسادها و نمره‌دهی‌های یله و رهای اساتید در این شیوه تقریباً از بین رفته است، ولی روش‌های استاندارد «قلمچی مآبانه» برای ارتقاء نمره در این سیستم پدید آمده است که موجب می‌شود بدون کیفیت آموزشی قابل ملاحظه بشود در این سیستم بالا آمد یا حتی نمرات ممتاز را احراز نمود.

░▒▓ تز ۳.
▬    آنچه وضعیت «مک‌دانشگاه» را مانند سایر «مک‌دانلدی شدن»ها غامض‌تر می‌کند، تصور ناگزیر بودن آن است. نوعی انفعال گسترده در قبال افت جهانی کیفیت در همه زمینه‌ها، و از جمله در زمینه‌های آموزشی وجود دارد. این انفعال نه فقط در کشور ما، بلکه در یک مقیاس جهانی رخ داده است. حتی برداشت من این است که جوانان ایرانی از جوانان بسیاری جوامع، از انفعال کمتری رنج می‌برند و مشغول آزمودن مسیرهای جایگزین هستند؛ کم نیستند جوانان ایرانی که به بی‌فایده بودن مدارک دانشگاهی پی برده‌اند، و به نظر من از جمله دلایل اقبال اندک‌تر پسران به ورود به دانشگاه از این بابت است.
▬    اما به هر حال، هنوز هم بسیارند کسانی که می‌خواهند وارد دانشگاه‌ها شوند، و با داشتن یک مدرک تحصیلی، یک چیز به داشته‌های خود اضافه کنند. یعنی همان طور که تلفن همراه دارند، تبلت دارند، لپ تاپ دارند، دسک تاپ دارند، میز دارند، و ...، می‌خواهند یک مدرک هم داشته باشند؛ همین. درست مانند کارگری که سر ظهر می‌خواهد شکمش را پر کند، با هر چه شد؛ چه غذای مک‌دانلدی مرکب از برنج هندی و گوشت برزیلی باشد، و خواه یک غذای واقعی با کیفیت خانگی. آن‌ها می‌خواهند یک مدرک داشته باشند، هر چه شد.
▬    واقعیت این است که برای عبور از این انفعال، در یک تحلیل ریشه‌ای، چاره‌ای جز عبور از عقلانیت پر مضیقه حسابگر و ابزاری نداریم. ما باید از ارزش‌ها و عواطف و سنت‌ها دم بزنیم. ما باید مباحثی ورای سودآوری، شمارش پذیری، پیش‌بینی پذیری و کنترل پذیری را مطرح کنیم و به جامعه تفهیم نماییم که این ابعاد برای یک زیست انسانی کافی نیست و حتی می‌تواند تمدن انسانی را به عقب برگرداند، و به جایی برساند که دیگر همین حداقل‌ها هم تولید نشود. باید بفهمانیم که تمدن انسانی بر مبنای ارزش‌های بشری، عواطف شورانگیز، و سنت‌های سترگ با ارزش بقای بالا به این جا رسیده است، و اگر ما خود را به فکر تکنیکی که تنها سودآوری و شمارش  پذیری و پیش بینی پذیری و کنترل پذیری برایش مهم است محدود کنیم، کمتر انسانی، به فکر انجام اقدامات تمدن‌سازی خواهد افتاد که سود اندکی برای شخص او دارد، از جنس عشق و هنر است و چندان شمارش پذیر نیست، به قدری سترگ و تاریخ‌ساز است که پیش بینی پذیر نخواهد بود، و تنها به فکر اعمال کنترل و بهره کشی بر انسان‌ها و طبیعت نیست و می‌خواهد نیروی تاریخ ساز انسان‌ها و طبیعت را رها کند؛ بله، اگر خود را به نگاه تکنیکی محدود کنیم، از این اقدامات تاریخ ساز محروم خواهیم ماند، و معلوم است که چیز زیادی گیرمان نخواهد آمد.
▬    چه کسانی وظیفه دارند تا جامعه را در مورد این نحو اقدامات تاریخ ساز مجاب کنند؟ بوضوح، این تکلیف منتقدان و مصلحان اجتماعی، آموزگاران اخلاق و عالمان علوم انسانی و اجتماعی است. اگر همین مسیر فعلی را ادامه دهیم، اگر همچنان دانشگاه‌ها در مورد جذب دانشجوی بیشتر و اجرای پروژه‌های درآمدزا شیفتگی نشان دهند، از مطالعات بنیادین و از تمرکز بر تربیت دانشجویان فرهیخته و بااخلاق، و تولید زیربناهای فکری که بتواند جامعه را در یک مقیاس تمدنی به جلو براند، استنکاف کنند، تضمینی در مورد آینده جامعه و خود دانشگاه‌ها هم نخواهد بود.

░▒▓ مطلب آخر...
▬    خب؛ در شرایطی که دانشگاه‌های دولتی و آزاد و نیمه آزاد، در سراسر کشور ساختمان‌ها و بناهای بسیاری به خود اختصاص داده‌اند، و از دانشجو پر نمی‌شوند، هر گفتاری که در این زمینه اظهار نظر نماید، باید بروشنی به سؤال «چه باید کرد؟» پاسخ بگوید. باید بگوید که با این احوال آینده دانشگاه‌ها چه می‌تواند باشد؟
▬    دنیس هایز و رابین واینیارد معتقدند که عمر «مک‌دانشگاه» یا همان دانشگاه‌های فعلی خاتمه خواهند یافت؛ من اضافه می‌کنم که این یک پیش بینی بلندمدت نیست، بلکه در میان مدت و حتی در کوتاه مدت این اتفاق خواهد افتاد، ظرف کمتر از سی سال آینده. سی سال آینده، چیزهایی که ما امروز به آن‌ها مدرسه یا دانشگاه می‌گوییم، نخواهند بود. پس چه خواهند بود؟
▬    پیشنهاد ما این است که کاربری فعلی دانشگاه‌ها تغییر یابد؛ هر دانشگاهی که زودتر در مسیر این اتفاق بیفتد، در دگرگونی‌های آینده پیشروتر خواهد بود، و در این میدان اندکی پیشرو بودن، می‌تواند به معنای تمایز بودن و نبودن باشد.
▬    پیشنهاد ما این است که دانشگاه‌ها در درجه اول به کاربری اصلی آکادمی افلاطونی، یعنی «حکمت دوستی» (فیلو زوفی) باز گردند. خب، اگر چنین شود، بودجه این آکادمی‌های جدید چگونه تأمین خواهد شد؟ اگر بناهای گسترده دانشگاه آزاد در اقصا نقاط کشور به آکادمی‌های «فیلو زوفی» تبدیل شوند، بودجه دانشگاه آزاد چگونه تأمین خواهد شد؟
▬    پیشنهاد ما این است که تأمین بودجه دانشگاه‌ها، در بخش عمده‌ای، به ادای مسؤولیت‌های اجتماعی شرکت‌ها و کسب و کارها سپرده شود. موضوع «مسؤولیت اجتماعی کسب و کارها»، یک موضوع شناخته شده مدیریتی و اقتصادی است. در واقع، معلوم شده است که ادای مسؤولیت اجتماعی از جانب کسب و کارها، منافعی به بار خواهد آورد که از طریق غنای اجتماع، نهایتاً موجب بقای خود کسب و کار خواهد شد، که در یک چرخه طولانی‌تر می‌تواند در طراز هزینه و فایده کسب و کارها نیز بازتاب پیدا کند. هر چند که اصولاً انگیزه اصلی کسب و کارها در ادای چنین تکالیفی باید ارزش‌ها و عواطف و سنت‌ها باشد، ولی فی الحال، می‌توان این محاسبات هزینه و فایده‌ای را برای آغاز این مسیر پیش کشید تا در آینده چیزهایی شبیه وقف، «فیلو زوف»ها را که به رغم دانشگاهیان امروز به ارزش‌ها بی‌اعتنا نیستند، دریابد. فی‌الحال و با این وضع و حال دانشگاه‌ها و با این فاصله‌ای که دانشگاه‌ها از ارزش‌های معنوی دارند، «وقف دانشگاه»ها تنها یک «پولتیک» برای گریز از شورای انقلاب فرهنگی است!
▬    نیز، پیشنهاد ما این است که دانشگاه‌ها هم با اقتباس خلاقانه از سنت‌های اجتماع، به حفظ بسیاری از اجزای سنتی ارزشمند آن کمک کنند تا بدین ترتیب، دانشگاه‌ها با نزدیک شدن به جامعه، بتوانند از قبل همراهی به اجتماع و کمک مستقیم به آن، مکانی برای گرد هم‌آیی‌های اجتماع باشند و رونق بگیرند و به حیات خود ادامه دهند. دانشگاه‌ها، حکمت خانه‌ها، نباید مانند برج عاج‌های امروز باشند. تنها در این صورت است که می‌توانند به بقای خود ادامه دهند. مثلاً برای مدت مدید است که دانشگاه تهران، هفته‌ای یک بار محل اقامه نماز جمعه است، ولی تا کنون نکوشیده است تا از این فرصت، به عنوان یک مزیت در تلفیق دانشگاه و اجتماع مردم استفاده کند. این مزیت می‌تواند به بقای دانشگاه تهران کمک کند. دانشگاه تهران می‌تواند با این مردمی که هر هفته به دانشگاه می‌آیند ارتباط برقرار کند و از طریق پاسخ گفتن به نیاز آن‌ها برای خود هویت اخلاقی تازه‌ای دست و پا نماید. چنین دانشگاهی، جایی است برای جستجوی دانش، کاربست مردمی آن، و درگیر شدن در فعالیت‌های خلاق. چنین دانشگاهی هم یک آکادمی، هم یک درمانگاه، هم یک محل اجتماع مردمی، و هم یک مکان سنتی و مرسوم و معهود خواهد شد. از این بابت و از بسیاری جنبه‌های دیگر، حوزه‌های علمیه می‌توانند الگوهای موفقی برای آینده دانشگاه‌ها باشند. سال‌های سال، در افت و خیزهای روزگار، حوزه‌های علمیه مستقل از دولت‌ها و حتی کسب و کارها، بر مبنای ارزش‌ها و عواطف و سنت‌های مردم پا بر جای مانده‌اند (این مطلب توأم بوده است با اقتباس‌های آزاد از دنیس هایز و رابین واینیارد در فصل یازدهم کتاب ”مک‌دانلدی شدن؛ مجموعه مقالات“، محصول سال ۲۰۰۲ انتشارات فوق معتبر Sage).
مأخذ:رسالت
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.