دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓ قضیه:
▬ در دو یادداشت قبل، که به طرح بسته پیشنهادی برای برنامه انتخاباتی اصولگرایان اختصاص داشت، در یک مقدمه کوتاه بر اهمیت انتخابات پارلمانی آتی تأکید شد: در درجه اول، از آن رو که، انتخابات پارلمانی آینده، عاملی است که فضای انتخابات بعدی ریاست جمهوری را میسازد؛ و در ثانی، این انتخابات مهم است، چون میتواند از طریق تضعیف غرور گروه کارگزاران و عقلا، و غوغاسالاری اصلاحطلبان، از شکاف بیشتر میان مردم و دولت، و به تبع مردم و نخبگان، که هم اکنون به نقطهای بحرانی رسیده است، تأثیر بگذارد. همچنین، تأکید کردیم که دکترین اصولگرایانه برای انتخابات آینده، باید سه ویژگی و سه پیکره کارآمد داشته باشد، تا رأی دهندگان را آگاهانه به سوی مشارکت بیشتر و معنادار سوق دهد:
• اولاً، تقدیم طرح مؤثری برای بازسازی فضای اقتصادی کشور بر مبنای واقعیتهای اقتصاد نوین جهانی با تمرکز بر موضوع انرژی و انتقال تکنولوژی و توزیع مناسب ثروت و فرصتهای کار و خلاقیت؛
• ثانیاً، ارائه طرحی برای مواجهه زنده و فعال با واقعیتهای اجتماعی جدید بویژه در حیطه سایبر به ارتباطات نوین؛
• و نهایتاً و ثالثاً، تأمین طرحی برای تحکیم حاکمیت قانون و انضباط سیاسی در سایه عبور از فضای امنیتی منطقهای و تثبیت روند توسعه قالبهای نهادی کشور است.
▬ این سه طرح، واقعیتهای فضای آینده کشور است، و باید نیروهای سیاسی برای مواجهه با آن، طرحهای اندیشیدهای ارائه دهند. در این قسمت از سریال یادداشتهایی که به طراحی دکترین انتخاباتی اصولگرایان اختصاص دارد، به اولین، و مهمترین عضو پیکره این دکترین، یعنی بخش اقتصادی آن خواهیم پرداخت.
▬ این طرح اقتصادی برای نجات کشور از بنبستهای چندگانه، ضمن آن که بر مرور نظریه اقتصادی از سودگرایان و فیزیوکراتها تا اقتصاددانان کلاسیک و سپس تجدید نظرهای کینزی و نولیبرل، و نهایتاً، تغییر پارادایم علوم به سوی نظریه شبکه اتکا دارد، از مشاوره برخی کارشناسان اقتصادی مسلط کشور نیز بهرهمند است؛ البته، این تنها یک طرح مقدماتی است که ضمن انطباق بر واقعیتهای اقتصاد جهانی، و طرحهای موفق خروج از رکود بزرگ ۱۹۹۷ تا کنون، بر مزیتهای ایران برای فائق آمدن بر بحران نیز تأکید دارد. فیالجمله و به طور خلاصه، این طرح شامل سه خط موازی سیاستی است؛ خط اول، تأمین و تضمین انرژی «ارزان» در کوتاه مدت و «پاک» در بلند مدت است. در خط دوم، تمرکز بر ارتقاء و انتقال تکنولوژی و تأکید بر ارتقاء بهرهوری صنعتی و کشاورزی به اتکا بهبود تکنولوژی است. و نهایتاً در خط سوم، که عمیقترین و مهمترین تغییر مسیر اقتصادی محسوب میشود، باید تحولی در ساختار اشتغال و کار به وجود آورد به نحوی که جایگزینی نسلهای کاری جدید تسهیل گردد و سد فعلی در مقابل نیروهای کار تازه نفس بشکند. باید پس از گذشت سالها که آدام اسمیت کار را به عنوان منشأ ثروت ملل مفهوم سازی کرد، در مفهوم «کار»، «اشتغال»، «بیکاری»، «کار ماشین»، «اقتصاد کاربر»، «اقتصاد سرمایهبر»، «کار کارفرمادار»، «کار خویش فرما»، «خلاقیت»، «کار مادی»، «کار فرهنگی»، و «فراغت» تجدید نظر شود.
▬ این، خلاصه مطلب بود، و اکنون، تفصیل برهان:
░▒▓ برهان:
░▒▓ سطح اول تحلیل:
▬ سالهاست که ذهنها در تحلیل بحران اقتصادی عمیقی که از ۱۹۹۷ تا کنون، به تناوب، گریبان جوامع مختلف و اقتصاد جهان را گرفته است، سرگرم بالا و پایین کردن سه متغیر «تورم» و «رکود» و «بهرهوری نیروی کار» هستند؛ و نتیجهای چندان به دست نمیآید. در پارادایم اقتصادی که با آدام اسمیت گشوده شد، و در آن، بر «کار» به عنوان منشأ اصلی ثروت ملل تأکید گردید، سه متغیر «تورم» و «رکود» و «بهرهوری نیروی کار»، موازنههای اصلی را ایجاد میکردند.
▬ ولی امروز،...
▬ اما اکنون، دیگر این موازنهها جواب گو نیستند. دقیقاً چه روی داده است؟
▬ به نظر میرسد که بحران انرژی در جهان، تأثیر عمیقی بر این آشفتگی داشته است. البته که این درست است. در واقع، بحران انرژی که از جنگ خلیج فارس آغاز شد و بعد هم با نبردهای پیش دستانه پس آیند واقعه یازدهم سپتامبر بدخیمتر شد، مستقیم و غیر مستقیم، خسارت سنگینی بر روند اقتصادی و انسانی جهان بر جای گذارد (و این را هم باید به سیاهه جنایات امریکا افزود).
▬ با گران شدن جهانی هزینههای حیاتی انرژی، اقلام دیگر مصرفی که در ردههای بعدی اولویت خرید خریداران قرار داشتند (مانند سفر و خودرو و لوازم منزل و نوآوریهای الکترونیک و مسکن سرمایهای و ...) از فهرستهای خرید حذف شدند. اولویتهای اول، یعنی کالاهای اساسی و حمل و نقل، تمام درآمد و پس انداز مصرف کنندگان را به خود اختصاص دادند و جایی برای هزینههای مندرج در اولویتهای بعدی نماند. بدین ترتیب، کالاهای تولید شده در این رده ثانوی، بدون متقاضی ماندند، و بخش بزرگی از اقتصاد جهانی از سال ۱۹۹۷ بدین سو، در رکود فرو رفت. زنجیرهوار، با ورشکستگی گسترده صنایع رکود زده و به تبع، بانکها و مؤسسات مالی مرتبط، موج گستردهای از بیکاری پدید آمد و بحرانهای اجتماعی را به همراه آورد؛ بحرانهایی که حاصل آن تا کنون، استقبال از حکومتهای مطلق انضباطی بوده و از این پس نیز خواهد بود.
▬ البته کشورهای نفتی مانند کشور ما، خیلی دیرتر به قافله بحران جهانی رکود پیوستند، و آن، به دلیل مزیت آنها در تأمین منابع ارزان انرژی بود. البته، پس از حرکت به سوی جهانی سازی قیمت انرژی این مزیت از دست میرود و مردم این جوامع نیز با بالا رفتن هزینههای انرژی مجبور خواهند بود تا مصرف خود را در کالاهای رده دوم اولویت، تقلیل دهند یا بند آورند. این چنین بود که بحران رکود، در اقتصاد ما نیز رخ نمود.
▬ ولی، ...
░▒▓ یک سطح عمیقتر... :
▬ اما، برداشت من این است که ما با یک واقعیت ریشهایتر مواجهیم که به لحاظ نظری بیش از حد مبرهن است و عمق عمیق بحرانهای اقتصاد جهانی را موجب شده است؛ این که برای سالهای سال، روند اتوماسیون و حضور فزاینده ماشینها در فرآیند تولید نادیده گرفته شده است. البته در وقت معاصر آدام اسمیت که تمام تحلیل اقتصادی بر پایه کار انسانی معماری شد، کم و بیش حضور ماشینها قابل نادیده گرفتن هم بود، ولی اکنون، این نادیدهانگاری اغماض بزرگی است و نارسایی فرمولهای متعارف اقتصادی در برآورد تورم و رکود و بهرهوری نیروی کار و اشتغال و...، به این غفلت بزرگ باز میگردد. جان کلام این است که اقتصاد باید بر مبنای موازنهای میان «خلاقیت انسانی» و «کار ماشینی»، مجدداً معماری شود.
▬ اگر قرار است کار ماشینها همان طور که رفته رفته تا کنون جای کار ما را در انجام امور مختلف مادی گرفتهاند، بیش از این بگیرند و ما این جایگزینی را به رسمیت بشناسیم، آن وقت، تأمین پایدار خوراک ماشینها، پیش شرط پذیرش و استمرار این شرایط خواهد بود. از این بابت است که رکن این پارادایم اقتصادی جدید، که قبل از آن که ما آن را بپذیریم، سالهاست منطق خود را به ما تحمیل کرده، تأمین پایدار انرژی است. با درک و پذیرش این نکته است که به خوبی میتوان بحران بزرگ ۱۹۹۷ تا کنون را درک کرد. بر مبنای این پارادایم جدید، آن چه اقتصاد جهانی را از سال ۱۹۹۷ تا کنون، دچار عدم توازن کرده است، به عنوان شرط کافی، جنگهای خلیج فارس و دشواری در تأمین پایدار انرژی بوده است. البته علت ریشهایتر و شرط لازم این بوده است که ما با عدم به رسمیت شناسی کار ماشینها، همچنان ملاک تقسیم ثروت را کار میدانیم، و این اقتصاد، نهادی برای تقسیم مزایای حاصل از کار ماشینها یا هدایت سرمایهها به سمت فنّاوریهای سرمایهبر ندارد. این اقتصاد، برنامهای برای کاهش ساعات و سالیان کار، و توزیع مناسب موقعیتهای خلاقیت برای نسلهای جوان ندارد. این اقتصاد، ساز و کارهای گسترش کارهای خویشفرما و خلاقانه را ندارد، و اساساً بر استخدام و استثمار و تقسیم بیگانه کننده کار و مهارت اصرار فلج کنندهای دارد.
▬ این دو دشواری، یعنی ناتوانی در تأمین انرژی پایدار و بیکاری فزاینده، در ظاهر خود را به صورت یک رکود فراگیر نشان میدهد، که در آن، عایدی کارگران و اقشار متوسط، صرف خرید انرژی میشود و کالاهای دیگر که از اولویت برخوردار نیستند خریده نمیشوند. در مدل پارادایم آدام اسمیتی، منطق دشوار حل این معضل آن است که تقسیم کاری جدید و بهرهور، از طریق تأکید به صنعت کاربر و مقاومت در مقابل ماشینها، صورت بپذیرد تا دست همه بند اشتغال بشود، و بدین ترتیب، طرف تقاضا به نحو سالمی تحریک شود، تا نهایتاً رکود تسکین یابد. ولی با تجدید نظر پیشنهادی پارادایم جدید که طرح ما در فضای آن نگارش یافته است، در درجه اول، باید انرژی ارزان مثلاً از طریق سرعت بخشیدن به تأمین منابع جدید انرژی مانند «نفت رسی» صورت گیرد. عملاً این مسیر در خروج اقتصاد ایالات متحده از رکود مؤثر واقع شد، و همان طور که تجربه این نحو خروج از رکود نشان داد، این، میتواند نقطه عزیمت فائق آمدن بر بحران باشد. اما این کافی نیست، و تنها علائم بیماری را درمان میکند. در مسیر دوم، باید با ایجاد تحرک در بخش تکنولوژی انرژی بر و سرمایه بر، ضمن جذب سرمایهها، کالاهای مورد نیاز و ثروت ملی را بهتر و کارآمدتر از فنّاوریهای کاربر تولید کرد. و نهایتاً، در خط سوم، از طریق تخصیص صحیح عواید کار ماشینها به سرمایه گذاران و تضمین منابع عمومی که استمرار پایداری انرژی و محیط زیست طبیعی و مدتی را تضمین میکنند، چرخ مبادله میان انسانها و ماشینها را به گردش درآورد، طوری که در نهایت، فرصتهایی نسبتاً برابر برای خلاقیت و خود تحقق بخشی برای همه فراهم آید.
░▒▓ و باز یک سطح عمیقتر... :
▬ اگر پاردایم های نظری اقتصادی را تا کنون، در دو نقطه عطف، یعنی در شخصیت آدام اسمیت و نظریه سترگ او درباره منشأ ثروت ملل، و سپس، در جان مینارد کینز و تز اقتصاد کلان او، متحمل دو تحول پارادایمی بدانیم، بیگمان، ظهور «نظریه عمومی شبکه»، نقطه عطف سوم، و مقدمهای برای پی ریزی پارادایم جدیدی در علوم، علوم انسانی و بویژه علم اقتصاد است. ملهم از برونو لاتور، باید اذعان کنیم که ماشینها، امروز، نه تنها شرکای کنش اجتماعی هستند، بلکه سهمشان از نیم بسیار فزونتر گشته است، و باید سهمی بسزا برای آنها در تحلیلهای اجتماعی و اقتصادی گشود.
▬ اقتصاد باید بر مبنای «خلاقیت انسانی» و «کار ماشینی»، مجدداً معماری شود. معقول نیست که انسان، ماشین را از آن روی که جا را برای کارگری مادی انسان تنگ میکند، خصم بپندارد و از «اقتصاد کاربر» در مقابل «اقتصاد ماشینی» دفاع کند؛ بلکه باید ماشین را به عنوان دستاورد تمدن انسانی، به عنوان وسیلهای برای گشودن میدان «خلاقیت» برای انسان مغتنم شمرد. او که ماشین را خصم انسان میپندارد، جوهر انسان را در کار مادی میبیند، غافل از آن که اشرف عمل انسان، حکمت اندوزی و هنر، مشغولیت به امر سیاسی، فعل اخلاقی، مددرسانی، ایثارگری، خیرخواهی و نیککرداری است.
▬ ارسطو، فیلسوف، آن مرد حکیم، به دنبال گشودن مجالی برای آتنیها بود، تا آنها را به «فراغت» به مفهوم «حکمت اندوزی» مشغول دارد. آن وقت، بردگان، چنین مجالی را برای آتنیها، البته به نحوی غیراخلاقی میگشودند، و امروز، این امکان پدید آمده است تا آرزوی ارسطو با ماشینها محقق شود. چرا نباید، از این تحول، با دیدی مثبت، استقبال کرد؟
مأخذ:رسالت
هو العلیم