برداشت آزاد
• جامعهشناسان کلاسیک از آثار امانوئل کانت، در مورد اهمیت جایگاه انسان، استقلال اخلاقی، و نیز، رد تجربهگرایی و عقلگرایی و مبنای حقیقت متأثر بودند.
• آنها با پیروی از کانت، در عین رد سوژه استعلاییِ غیرتاریخی و غیراجتماعی او، واقعیت اجتماعی را از دریچه و به واسطهی پراکسیس و ایدئولوژی (مارکس)، یا افق آگاهی جمعی (وبر)، یا مقولات نظری خاص پژوهشگر (دورکیم) مورد بررسی قرار میدادند.
• این، بدان معنی است که حقیقت در آگاهی طبقاتی (مارکس)، در شأن و منزلت و موقعیت فرهنگی ابراز خِرَد (وبر)، یا ایدهآلهای ذهن جمعی (دورکیم) قرار دارد.
• اینجا، واقعیت مستقل و شیء فینفسه و واقعیتی که در جهان عینی پایه و مایه داشته باشد، دود میشود به هوا میرود.
• از این بیش، عینیت علمی، همیشه قربانی علایق هنجاری و ارزشهای جامعهشناسان خواهد بود (مارکس).
• جامعهشناسی، به عنوان علم، شامل اصول و برداشتهای هرمنوتیک از معنای کنش انسانی است (وبر).
• معنا، میتواند در تاریخ جریان یابد و از این رو، بازتاب تنشهای واقعی حیات تاریخی کنشگران باشد (دورکیم).
• شاید هم معنا از طریق ساختارها و ایدئولوژیهای اجتماعی، ارزشهای ناآگاهانهی مندرج در پوزیتیویسم و علوم طبیعی را رسوا کند. و شاید حافظهی جمعی و روح ملی جاری در تاریخ جامعه را عیان نماید.
• فراموشی و بیگانگی اجتماعی، نقش مفهومی مهمی در سنت جامعهشناسی کلاسیک بازی میکند که نیازمند تحقیقات مفصل در ساختارهای مدرنیت است تا روابط میان آگاهی و سرمایهداری را معلوم کند. این هم توأمان بازمیگردد به برداشت هگلی-فیختهای از پروژه کانتی پدیدارشناسی.
• خواه، تمرکز جامعهشناس بر ایدئولوژیها و فرهنگ و روساختها باشد (مارکس)، و خواه بر دین و اخلاق پروتستانی باشد (وبر)، و خواه بر تاریخ نظریههای اخلاق و تعلیم و تربیت باشد (دورکیم)، هدف علم، توضیح صورتهای آگاهی و روابط آنها با نهادهای اجتماعی، خصوصاً قدرت و سلطه است.