دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓ قضیه
▬ سطح بالای عصبانیت در این جامعه، قدری، ناشی از این حقیقت است که عصبانیت و پرخاشگری، به یکی از خلقیات ثابت روشنفکران و «گروه عقلا» تبدیل شده است. این سطح از عصبانیت که خود را در ردههای مختلف نخبگی این جامعه، در مطبوعات و برنامههای تلویزیونی مانند «مناظره»، «نود»، «هفت» و... آشکار میسازد، نحوی واکنش خودآگاه یا ناخودآگاه در میان روشنفکران، در مقابل فروپاشی ساختار قدرت روشنفکران در جریان یک «انقلاب طولانی» است.
▬ دویست سال از قتل امیرکبیر و افتتاح دارالفنون در غیاب امیرکبیر، که منجر به ریشهگیری روشنفکری در این کشور شد، میگذرد، و از همان وقت، نحوی «انقلاب طولانی»، علیه روشنفکری در جریان بوده است. مقاومتها از همان ابتدا، شروع شد، و روشنفکری پاسخ این مقاومتها را با خشونتی دور از انتظار داد؛ مرجع تقلید مردم تهران را در میدان توپخانه و مقابل قورخانه به دار آویخت.
▬ از آن زمان، روشنفکر، با اعتقاد به نمایندگی یک «فرهنگ والا»، دامان خود را از «فرهنگ عامه مشحون از سنتها و ارزشها و عواطف دور داشت؛ او خود را نماینده فیلسوفان مطلق اروپایی میدانست، و هنوز هم کم و بیش میداند. از این قرار، نه فقط مردم، بلکه حکمای پیشین همین ملت را به عنوان نیروهای «سنتی» و «بیعقل» طرد کرد، و به جای ارکان «سنت» و «عقل متعهد به ارزش»، «مدرن بودن» یا «عقل متخصص در حس» را به عنوان فضیلت محوری اعلام میکند. به استناد این فضیلت، او که به زبان فرنگی آشنا بود و مانند اهالی فرنگ لباس میپوشید و غذاهای آنان را میخورد و از همه مهمتر فرهنگ خودی را طرد میکرد، هرمی فرهنگی را بنیاد گذاشت که روشنفکر بر تارک آن میایستاد، قدرتهای سیاسی و اقتصادی در میان، و دو دسته، یعنی عامه مردم و حکیمان متعهد به ارزش را در قعر جامعه میکوبید و حتی اعدام میکرد.
▬ حالا، اما، در تحولی که به وساطت دگرگونی عظیم در فنّاوری ارتباطات رخ داده، امکانی فراهم آمده است که «عقل عامه» فضایل خود را آشکارا رویاروی عقل «گروه عقلا» یا همان «روشنفکران انگلیسی و فرانسوی و امریکایی» قرار دهد، و یک صفآرایی کوبنده و مغلوبه شکل بگیرد. یک صفآرایی که به دلیل بحران فکری و اقتصادی و سیاسی گسترده در سرزمینهای مادری روشنفکر در ارض انگلستان و فرانسه و امریکا، دیگر از سوی، پدرخواندهها نیز حمایت نمیشود. روشنفکر دیگر از حمایت خارجی بهرهمند نیست، و طی دویست سال اخیر، این نخستین بار است که چنین پشت روشنفکر در رویارویی با رقبای داخلیاش خالی میشود.
░▒▓ کاوش در رگ و ریشه قضیه
░▒▓ تز ۱.
▬ دولتها، میآیند و میروند، ولی، انگار، سیطرههای فرهنگی میمانند و میمانند. ولی، نه.
▬ در قیاس با تحولات فرهنگی، تحولات سیاسی، تندتر رخ میدهند، و زودتر باور میشوند. بر عکس، تحولات فرهنگی، کندتر رخ میدهند و دیرتر باور میشوند. آن چه در این مطلب کاوش میشود، تز اخیر است. این که تحولات فرهنگ منجر به فروپاشی روشنفکری، دیرتر باور میشوند. کسی باور نمیکند که دیگر روشنفکری در میان نخواهد بود. این که هم اکنون، تحول بزرگی از جنس انقلاب در حال روی دادن است که باور نمیشود. دولتها رفتهاند، ولی دولت روشنفکران، از یک دوره به دوره دیگر، مانده است، تا امروز که موقعیتی پدید آمده است که طی آن، همه چیز زیر و رو میشود. روشنفکران، به قعر جامعه میروند و در بهترین حالت، هدف استهزاء قرار میگیرند، و در عوض فرهنگ عامه که مدتها توسط آنان تحقیر میشد، با وجوه مکرم و مذمومش، یکجا بر تارک هرم جامعه کشیده میشود. روشنفکر، با تشویق نهادهای سه گانه غرب مدرن، یعنی (۱) دانش عینی و حسی خام و (۲) دموکراسی خام و (۳) تولید انبوه صنعتی ضد انسانی، خود، مسبب فرو ریختن هیمنه خود شد. همان طور که غرب مدرن، هم اکنون به ضد خود تبدیل شده است.
░▒▓ تز ۲.
▬ طنین تاریخی این تحول، موسوم به «انقلاب طولانی»، آن است که یک «سبک» حاکم فرهنگی و فکری که به تفاوت در ممالک گوناگون، بین پانصد تا صد سال مسلط بود، رو به زوال میرود؛ نه فقط رو به زوال میرود، بلکه به قعر مینشیند. قعرنشینان به صدر میآیند و صدرنشینان به قعر میروند. فرهنگ اصطلاحاً والا، به قعر میرود و فرهنگ عامه به صدر هرم فرهنگی صعود میکند. بدین ترتیب، جای فرهنگ والا، و فرهنگ عامه تعویض میشود.
▬ واژه «انقلاب طولانی» (ملهم از ریموند ویلیامز، تحلیلگر برجسته فرهنگ)، واژه غریبی است. اشاره به «انقلاب» دارد، به این معنا که جای صدر و قعر جامعه در آن عوض میشود، و اشاره به «طولانی» دارد، از آن رو که به رغم باور متداول از انقلابهای سیاسی، که معمولاً برقآسا هستند، این انقلاب علیه روشنفکری، به طور متوسط، دویست سال به طول انجامیده است، و از این باب، یک «انقلاب طولانی» است. ولی طولانی بودن هم «انقلاب» است و هم «طولانی».
░▒▓ تز ۳.
▬ در یک سطح تحلیل عمیقتر، روشنفکر، با ابداع واژه «فر+هنگ» که به «فرا + هنگ» تعبیر شد، خود را در یک سطح بالاتر و «فرا» قرار داد و سایر مردم را در سطح «هنگ»، و این، نمیتوانست، بی واکنش مردم باقی بماند. طبیعت واژۀ «فرهنگ» به گونهای است که هرگز نمیتوان آن را بدون پارهای بحث و جدالها و اما، و اگرها به زبان آورد یا از کسی پذیرفت.
▬ «فرهنگ» از آن دسته واژگانی است که دائم مورد سوء استفاده روشنفکران قرار گرفته است. عموماً معانیای که به این عبارات نسبت داده شده، مستند به پیشفرضهایی از جنس قدرت و اعمال قدرت بوده است. در تمام روایتهای روشنفکری ایرانی از فلسفهی اروپایی اعم از کانت و هگل و نظریههای کلاسیک جامعهشناختی و انسانشناسی فرهنگی گرفته تا حرکتهای سدهی بیستم و ساختارگرایی و هرمنوتیک نوین و نقد ادبی و زیباشناسی انتقادی و کارکردگرایی فرهنگی، همه و همه، سنخهای مختلف روشنفکران کوشیدهاند تا به وساطت واژه «فرهنگ»، موقعیت برتر خود را تضمین نمایند.
▬ این تنوع هم به نوبه خود، باعث شده است که دستیابی به معیارهای فرهنگی (چه از سوی آفرینندهی اثر و چه از طرف بیننده و شنونده و خواننده) روز به روز دشوارتر شود، و این ابهام وسیع، نهایتاً در یک عرصه فیصله بخش مانند رسانههای جدید در بستر اینترنت، به ضرر روشنفکری تمام شد و «فرهنگ» از فرط پیچیدگی خاصیت معیاری خود را از دست داد. یکی از مسائل اساسی که گفتمان امروز «فرهنگ» بر محور آن میگردد و نقشی انکار ناشدنی در دریافت «فرهنگ» دارد، همین تعارض میان مطلقگرایی و نسبیگرایی است؛ نسبیگرایی که ریشه در خامی مطلقگرایی نزد روشنفکران نسل قبل دارد. مطلقگرایی خامی که صرفاً بر پایه حسها قرار گیرد و از امر متعالی حذر کند، سرنوشتی بهتر از این پیدا نمیکند.
▬ اگر «فرهنگ» از این دیدگاه مورد ارزیابی قرار گیرد، دیگر هیچ فعالیتی نه تفننی و سرگرم کننده و نه متعالی و نه زورکی و نه متظاهرانه تصور خواهد شد؛ نحوی هر کی هر کی. به بیان دیگر هر فعالیت، در متن خود ماهیت ستیهنده خواهد داشت. این مسأله، گاهی به شکل تفاوتهای میان سرآمدباوری و برابرخواهی چهره مینمایاند، گاهی در نحوهی سیاسی کردن یا سیاستزدایی خود را نشان میدهد و گاهی هم در تضادهای ایدئولوژیک نقش خود را ایفا میکند. از همین رهگذر هم هست که مفهوم امروزی فرهنگ را نه میتوان با کلیبافیهای دیگر یککاسه کرد و نه میتوان آن را در نسبینگری های پستمدرن مستحیل ساخت. بیشتر، نحوی درخت دعواست که خصوصاً در عرصه هنر و سینما، موجب مشاجره نسل قدیم روشنفکران و نسل تازه هنرمندانی است که از دید نسل قدیمیها عنوانی بهتر از «هنرور» پیدا نمیکنند.
▬ در این مشاجره، واژه فرهنگ میان دو قطب و دو معنای متفاوت در نوسان است؛ فرهنگ متعالی، فرهنگ عوام؛ این دو واژه، در واقع، دو برچسب برای دو طرف رقابت و قدرت هستند، و آن چه موقعیت فعلی را به یک موقعیت انقلابی تبدیل کرده است، نه تنها این است که دو طرف از این که عبارت «فر+هنگ» توسط روشنفکران مورد سوء استفاده قرار میگیرد و به «فرا+هنگ» تعبیر میشود اطلاع دارند، بلکه عامه، تصمیم گرفته است که این ادعا را از دست روشنفکری بگیرد، و در واکنش، روشنفکر پرخاش میکند (توأم با اقتباس آزاد از ریموند ویلیامز و علی اصغر قرهباغی).
مأخذ:رسالت
هو العلیم