فیلوجامعه‌شناسی

کاوش نظری در روحیه ”آی دزد آی دزد“‏

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


░▒▓ چشم عبرت‌بین
‏▬‏    طی سالیان اخیر، اتهام‌پراکنی‌هایی در این کشور از جنس «آی دزد آی دزد...» یا «آی دروغ... آی دروغ...» یا «بگم... بگم...» یا «اگر تمومش نکنید چیزهایی را افشا خواهم کرد...» رخ داده است که محبت‌ها از دل‌ها برده، و بذر بدگمانی را در سراسر این کشور افشانده است؛ ‏چیزی هم به ازای این همه خسارت عاید ما نکرده است. ما از این لم سخن، ضربه خورده‌ایم، ولی از آن عبرت نگرفته‌ایم، و حتی، به تکرار مکرر ‏آن نیز اصرار داریم. در هر دو طرف مناقشات این کشور هم این نقیصه هست. و...‏
‏▬‏    و ملتی که از پیشینه خود عبرت نگیرد، عبرت دیگران خواهد شد.‏
‏▬‏    همه شما یادتان هست که زمانی، روحیه‌ای که مجدانه پیگیر مبارزه با مفاسد اقتصادی بود و از تأخیر قوه قضائیه در پیگیری پرونده‌هایی مانند ‏استات‌اویل و سایر اموال وابستگان مسؤولان به تنگ آمده بود، در یک مناظره انتخاباتی، چیزهایی گفت که نباید؛ خب؛ مبارزه با مفاسد اقتصاد ‏لازم است، ولی برای ورود به هر خانه‌ای باید از در آن وارد شد، نه از دیوار؛ این، دستور قرآن کریم است. شاید، اگر مبارزه با مفاسد اقتصادی را ‏با ترتیب متین‌تری پیش برده بودیم، دیرتر به نتیجه می‌رسیدیم، ولی مطمئن‌تر و با خسارت کمتری می‌رسیدیم. شاید با ایجاد یک سازمان یا گروه یا ‏حزب مختص دیدبانی مبارزه با مفاسد اقتصادی، بهتر ولی دیرتر به این منظور می‌رسیدیم؛ ولی برخی ترجیح دادند تا منظور خود را مستقیم‌تر ‏پیگیری کنند. این اقدام مستقیم، خسارت زیادی به بار آورد. همدلی‌ها را به کینه‌ها بدل کرد، و کار از مسیر و راه راست خارج شد.‏
‏▬‏    باید از این رویداد عبرت می‌گرفتیم، و از متهم ساختن‌های بی‌حساب و کتاب خارج از محکمه پرهیز می‌کردیم، و بر تقویت و اصلاح محاکم و ‏حسابرسی‌ها تأکید می‌نمودیم، ولی همواره برخی ترجیح داده‌اند که از مسیر مستقیم‌تری به منظور برسند. خب؛ این خسارت به بار آورد.‏
‏▬‏    و ملتی که از پیشینه خود عبرت نگیرد، عبرت دیگران خواهد شد.‏
‏▬‏    در چشمه‌ای دیگر از فقدان چشم عبرت‌بین، روزنامه‌های اصلاح‌طلب، به نحو هماهنگ، در یک روز، موضوع محاکمه دکتر احمد توکلی را به ‏صدر صفحه نخست خویش کشیدند و کوشیدند تا در حمایت از ایشان، یک عبرت تاریخی در تاریخی این ملت را به فراموشی بسپارند. خب؛ ‏واقع آن است که در وبگاه «الف» به مدیر مسؤولی دکتر احمد توکلی، خطاهایی در برخی اتهام‌پراکنی‌ها بویژه در بخش کامنت‌های تأیید شده رخ ‏داده بود. روزنامه‌های اصلاح‌طلب در دفاع از دکتر احمد توکلی به گفتار خود او در مورد آزادی مطبوعات استناد کردند، ولی خوب که به چشم ‏عبرت‌بین به قضایا بنگریم، در می‌یابیم که افراط در فرهنگ روزنامه‌نگارانه نابالغ، ما را به این ورطه کینه‌پراکنی بی‌حساب و کتاب خو داد. چه دکتر ‏احمد توکلی و چه اصلاح‌طلبانی که کلام خود را در کام او دیدند، باید با چشم عبرت‌بین به انباشت نامتعارف کینه‌ها در این جامعه بنگرند و ببینند ‏که افراط در خلق و خوی روزنامه‌نگارانه و اتهام‌پراکن چقدر این جامعه را متفرق و متشتت ساخته است. چه این اتهام‌پراکنی به صورت نمایش ‏یک فیلم مفصل هزاران فریمی در پارلمان باشد، و چه به صورت درج یک تصویر تک فریمی از یک چک در وبگاه «الف» باشد؛ همه این‌ها غلط ‏است. این‌ها که راه اصلاح امور نیست. شاید شتاب دگرگونی و توسعه اجتماعی با یک فرهنگ متین و به دور از اتهام‌پراکنی، کندتر باشد، ولی ‏بی‌گمان مطمئن‌تر است. یادمان باشد که قرآن کریم، همه ما را به گفتار سدید و مستحکم حکم فرموده است.‏
‏▬‏    باید عبرت گرفت.‏
‏▬‏    در آخرین پرده از این پروژه‌های یکی پس از دیگری مطبوعات تفرقه‌افزا، وبگاه «انتخاب» و همچنین مطبوعه «آفتاب یزد»، در تلاشی بسیار بدنما و ‏قبیح، تلاش کرده‌اند تا چیزی را به منتقدان دولت نسبت دهند که فوق‌العاده نچسب است. این که ماجراهای فینال لیگ برتر فوتبال را به منتقدان ‏دولت نسبت دهند. خب؛ از این نچسب‌تر خودش است، و چیزی جز بد اعتباری به این دو منبع نخواهد افزود. آن‌ها مخاطبان خود را چه فرض ‏کرده‌اند؟ این هم یک جور «آی دزد آی دزد...» یا «آی دروغ... آی دروغ...» یا «بگم... بگم...» است، که چیز مثبتی به این جامعه نمی‌افزاید؛ تنها ‏تفرقه‌ها و دلخوری‌ها را فزون می‌سازد.‏
‏▬‏    در سرمقاله دیروز، با عنوان «پیرامون حادثه تبریز»، کوشیدیم تا با هوشدار به نویسندگان «انتخاب» و «آفتاب یزد»، به ریشه‌یابی روحیه «آی دزد آی ‏دزد...» یا «آی دروغ... آی دروغ...» یا «بگم... بگم...» بپردازیم، و چشم‌های عبرت‌بین را به تیزبینی دعوت نماییم. پرسیدیم که یادتان هست روزی را ‏که «آی دزد آی دزد...» و «آی دروغ... آی دروغ...» راه انداختید و در خیابان‌های این شهر راه افتادید و جماعتی اخراجی را دروغ‌گو و دزد ‏خطاب کردید، و خدا از جایی که حسابش را نمی‌کردید، معجزه‌وار، مرجع ضمیر دروغ و دزد را عوض کرد و به آنان که استحقاقش را داشتند باز ‏گرداند. یادآوری کردیم که در رویدادی که جز معجزه نمی‌شد نامی بر آن نهاد، آن‌ها که دیگران را دزد و دروغ‌گو خطاب می‌کردند، صف ‏بستند و فیلمی را به رده دوم اکران فروردین و اردیبهشت نود تبدیل کردند که مرجع ضمیر دروغ‌گو و دزد را عوض می‌کرد: «جدایی نادر از ‏سیمین/ ‏The Separation‏». شخصیت‌های کارگزار مانند نادر / کارمند بانک، و روشن‌فکر مانند سیمین / آموزگار عاشق فرنگ، دست به دست ‏هم دادند، و کوشیدند خود را درست کار و راست گو، نشان دهند، و در مقابل، نه یک تن، بلکه شماری جنوب شهری ستیهنده نخبگان را دروغ ‏گو و نادرست کار خطاب کنند. وقتی حجت و راضیه رویاروی نادر و سیمین در یک مسیر دشوار، ولی صحیح قرار گرفتند، و به صف اخراجی‌ها ‏از دنیای آشفته کارگزاران و روشن‌فکران پیوستند، پیام تاریخی و مشترک دو فیلم، ناخواسته، خود را نشان داد و تقلای روشنفکران و کارگزاران ‏به عکس خویش بدل شد.‏
‏▬‏    پس از این کاوش در عمق تاریخی اتهام‌پراکنی وبگاه «انتخاب» و همچنین مطبوعه «آفتاب یزد»، وعده کردیم که به کاوش نظری در روحیه «آی ‏دزد آی دزد...» یا «آی دروغ... آی دروغ...» یا «بگم... بگم...» بپردازیم. اکنون می‌پردازیم...‏

░▒▓ رگ و ریشه قضیه
▬    زنان و مردان نوشهرنشین، درس خوانده‌اند، اما نه درسی که همه جوانب زندگی آن‌ها را معنادار کند، بلکه دانشی یک بعدی که آن‌ها را فقط برای تسلط بر بخشی از طبیعت مجهز می‌سازد، همین. به علاوه، آن‌ها در تقسیم کاری غرق شده‌اند که آدم‌ها را شدیداً از هم جدا و بیگانه می‌کند، و نهایتاً این که، آن‌ها شهروند متروپل‌های جهانی شده‌اند که برای زندگی چابک و متحرک در آن‌ها، باید بند و بستی با چیزی نداشته باشند. آن‌ها زندگی نحیف و پر رنجی را می‌گذرانند؛ پر از «جدایی / Separation». با توجه به ابهام و آشفتگی تفکرات مرد و زن کارمند و یقه سفید نوشهرنشین، دشوار بتوان فکر اخلاقی منسجمی ساخت که بتواند این زن و مرد مضطرب و سرکنده را از اضطراب برهاند.
▬    خب؛ جوهر تلقی اخلاق به عنوان شاخه‌ای از فکر انتزاعی در مورد مسائل انضمامی، و رسیدن به جواب‌های عام و مسؤولانه و قابل دفاع برای پرسش «چه باید کرد؟»، به نحو اجتناب ناپذیری شامل مقولات منطقی، فرضیات متافیزیکی و مبانی معنوی است که مردان و زنانی از جنس نادر و سیمین، در صدد گریز از آن هستند؛ این گریز به ظاهر فکور، طبیعتاً مرگ اخلاق را در پی خواهد داشت. این مرگ را، در عصر نادر و سیمین، چه به معنای مرگ اخلاقیات بدانیم، چه به معنای به پایان رسیدن معنویات به طور کلی، به هر حال، این، واقعیت انکارناپذیری است که خلقیات در این دوره مفهوم و کارکردی بیش از «حال و حول» پیدا نمی‌کند. تلاش افرادی مانند نادر نیز برای رسیدن به یک زیست اخلاقی، نتیجه گرا باشد یا وظیفه گرا، نمی‌تواند ارتباطی با یک مبنای اصولی بیابد، و سلیقه‌ای می‌شود، چون نادر دیگر ریشه در عالم ثابت‌ها و معنویات ندارد. بدون اتکاء درست به یک عقل معنوی یا یک سنت ریشه دار در فهم درست از جهان، اختلاف نظرهای عمیق اخلاقی بین نادر و سیمین حل نمی‌شود. تنوع و تکثرگرایی نحوه‌های زندگی، تکثر ارزش‌هایی را در پی دارد که وابسته به انتخاب‌های فردی خواهند بود. در این دوره گاه انسان بی آزار و گاهی فریب کار، در نظر مردم، فردی خوب تلقی می‌شود، و اغلب، مراد از انسان خوب کسی است که بتواند به خوبی صحبت کند یا وانمود نماید.
▬    رشد نحو خاص خلقیات و قاعده‌مندی‌های کسانی چون نادر و سیمین، زمانی رخ می‌دهد که در آن‌ها، معنویت رو به تنزل و شکست نهاده باشد. البته، نیاز انسان به قطعیت و نظم، عمیقاً در روح ارتباط انسانی ریشه دارد، و با حذف معنویت از زندگی این انسان‌ها، جست و جو برای فهم جدیدی از اخلاق آغاز می‌شود، هر چند که به فرجام درست و مطمئنی نمی‌رسد، و قادر به پاسخگویی صحیح به معماهای اخلاقی نادر و سیمین نیست.
▬    زندگی شهری، انسان را تغییر می‌دهد؛ از او انسانی عصبی، تهاجمی، عاجز، ناراحت و... می‌سازد که از انسانیت عاری است، و به تدریج، خشونت، بی‌رحمی، نفرت، کینه، خودخواهی، ناپاکی، فساد، دروغ و... جایگزین ارزش‌های از دست رفته او می‌شود. در این جامعه با برانگیزاندن مردم به سوی لذت و راحتی، زندگی خوش و بی‌دغدغه و تقویت روحیه‌ی مصرف کنندگی، به تدریج، تبرئه شدن از مسؤولیت اخلاقی و عدم توجه به خواسته‌های دیگران، به بار می‌نشیند. بی‌تفاوتی نسبت به خیر عمومی، جست و جوی رفاه و لذت فردی، استقلال فردی و تنوع گونه‌های زندگی، ترویج اخلاق مصرف، تنوع طلبی، اهمیت دادن بیش از حد به زیبایی‌های ظاهری، حفظ سلامتی، حفظ اندام، حفظ آراستگی، تلاش برای موفقیت، کنترل رفتار خشونت آمیز، تعیین ماهیت افراد بر اساس داوری‌های دیگران، از دست رفتن عشق به حقیقت و بی‌توجهی به هویت واقعی انسان، و خودگرایی افراطی از جمله اموری هستند که در این دوره سکه رایج روزگار می‌شوند.
▬    از این رو، در این دوره، پرسش از «حس خوب» بر پرسش از «درستی» تقدم پیدا می‌کند، و رفتارهای «با حال» یا «زیبا»، بیش از یک بینش عمیق در مورد امر اخلاقی مطرح می‌شوند. تصمیمات اخلاقی، بدون ارجاع به معیارهای قابل فهم صورت می‌گیرند و مفاهیم خیر و درستی، نتایج چشم اندازهای متکثر ناسازگاری خواهند بود که از فقدان هویت معین، و غیاب هنجارهای عام نظام‌مند به وجود می‌آیند. نادر و سیمین در موقعیت «فرد دوراندیش» دنیای معنویت و سنت نیستند، و بدون حداقل معیاری، به عدالت و بی‌عدالتی حکم می‌کنند. پس، در بهترین حالت، نادر و سیمین، اخلاق را بر حسب حساسیت نسبت به حال دیگران توصیف می‌کنند، که واقعاً کافی نیست.
▬    در مجموع، می‌توان ویژگی‌های اخلاق نادر و سیمین را از تفاوت «عقل و عاطفه»، «ابهام و تعین»، «ایده و واقعیت»، «خاص و عام»، «دیگران و خود» و «نسبی گرایی و مطلق گرایی» فهم کرد. هیچ مجموعه‌ای از اصول اخلاقی که به درستی نوشهرنشینان گسیخته از سنت را هدایت کند وجود ندارد، و نوسان میان این حالات دو گانه، برزخ نادر و سیمین را شکل می‌دهد که عاقبت هم به سادگی به «جدایی / Separation» ختم می‌شود. اگر نادر به سادگی می‌گفت که نمی‌خواهد سیمین برود، جدایی‌ای در کار نبود، ولی این انسان‌ها به دلیل گیر کردن میان «عقل و عاطفه»، «ابهام و تعین»، «ایده و واقعیت»، «خاص و عام»، «دیگران و خود» و «نسبی گرایی و مطلق گرایی»، از گرفتن ساده‌ترین تصمیم‌ها، حتی برای بهتر کردن «حال» خود ناتوان هستند.
▬    اگر این خصال تیپ کارگزار و روشن‌فکر تسکین نیابد، و ما، خلاقانه، به سمت یک اخلاق مسؤولیت حرکت نکنیم، به یک ناکجاآباد منفی و در شرایطی، به نحوی فاشیسم مهارناپذیر منتهی خواهیم شد.

░▒▓ از یک دید وسیع‌تر...
▬    به باور من، برای خروج از مخمصه «جدایی / Separation»، باید بیش و پیش از هر چیز، از بلای نسبیت گرایی و سروشیسم که عمیقاً تیپ نوشهرنشین، اعم از کارگزار و روشن‌فکر را اسیر خود کرده است، خلاص شد. به دلیل ضعف یا زوال اصول اخلاقی در قشر کارگزار و روشن‌فکر، زندگی اجتماعی آن‌ها با کاهش اسف‌بار مسؤولیت پذیری اخلاقی همراه شده است. از دیدگاه اقشار متوسط نوشهرنشین، بالقوه پدیدارهای اخلاقی «غیر عقلانی»اند؛ بدین معنا که از طریق عقلانیت ابزاری حاصل و فهم نمی‌شوند. واژه‌ی غیر عقلانی در این جا به معنای غیر ابزاری است و غیر عقلانی بودن اخلاق، بدین معناست که قابل محاسبه یا قابل سنجش تجربی نیست.
▬    در احیای اخلاق، آن چه بیش از کدهای رفتاری و راست و درست کردن خلقیات اهمیت دارد، بازسازی پای‌بست معنوی اخلاق است. باید پذیرفت که یک قشر اجتماعی شهری، با دانش نظری مدرن، اسیر زندگی شقه شقه به واسطه تقسیم کار، و یک زندگی شهری گمنام و به دور از صمیمیت‌های محلی از دهه ۱۳۴۰ در این کشور شکل گرفته است، و هم برای خود آن‌ها مصائبی ایجاد کرده است، و هم به نحو فزاینده‌ای در یک مقیاس اجتماعی گسترده‌تر تولید مسأله می‌کند، و همان طور که در ریشه یابی فوق از مسأله ملاحظه کردیم، باید اثرات مدرنیت در نابودی ارتباط با ژرف ساخت‌های معنا ترمیم شود. این کار، بویژه با بازسازی ایمان به معنویت میسر است.
▬    معنویت، کلیتی اخلاقی خلق می‌کند که افراد می‌توانند با اشتراک در آن، پروتکل‌های ارتباطی امنی بین خود ایجاد کنند که در آن واکنش‌ها و مسؤولیت‌ها قابل پیش بینی و تنظیم باشد. در این مواجهه با دیگری در چهارچوب کلی «معنوی»، من به سوی مسؤولیت و التزام به سوی «دیگری» فراخوانده می‌شوم. اگر عمل اخلاقی نتیجه‌ی جهت معنوی انسان باشد، ارزشمند می‌شود، و می‌تواند به اجتماع انسانی رمق ببخشد، و همه را از دروغ و پشت هم اندازی بی‌نیاز کند. گشودن افق چشم انداز اخلاقی به هنجارهای معنوی قابل تعمیم اخلاق، ما را به سوی سلوکی سوق می‌دهد که عکس‌العمل‌های صحیح اخلاقی را ترویج می‌کند، و ارتباط‌های انسانی را نسق می‌بخشد. این، چیزی است که ما به آن احتیاج داریم.
▬    اخلاق را باید نهایتاً برای «دیگران» که شرکای زندگی اجتماعی هستند نیز اثبات کرد، و برای این منظور، باید زمینه‌ی آن را در براهین عقلانی ریشه دار در ژرف ساخت‌های معنوی جست. از این نظرگاه، مراد از انگیزه‌ی اخلاقی، همان احساس مسؤولیت و علاقه نسبت به معاد معنوی اعمال است که شرکای زندگی اجتماعی با داشتن آن و به کمک شهودات خود، می‌توانند تخمین بزنند که در هر موقعیتی چه فعلی را باید از ما انتظار داشته باشند.
▬    از این رهگذر، راه به سوی «ایثارگری» که لازمه یک زندگی اخلاقی و اجتماعی پر رونق است، باز می‌کند. شخص اخلاقی متعهد به معنویت، خود را وقف دیگران (اعم از دیگر انسان‌ها و دیگر موجودات عالم) می‌داند، قبل از آن که نسبت به خود، احساس مسؤولیتی داشته باشد. علت چنین احساس مسؤولیتی، اعتقاد زیربنایی به یک ساحت معنوی است که ریشه همه عالم است. «مسؤولیت» بیش از آن که به معنای «با دیگران بودن» باشد، به معنای «برای دیگران بودن» است، و واسطه چنین ایثاری، ژرف ساخت معنوی عالم خواهد بود (توأم با اقتباس‌های آزاد از زهرا خزاعی، اکبر احمد، امانوئل لویناس، و زیگمونت باومن).
مأخذ:رسالت
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.