فیلوجامعه‌شناسی

دیـ☲☷☳☶ـوارنوشت: چرخش روشن‌فکری ایرانی به سمت فاشیسم | استالینیسم

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬‏    نهیلیست وقتی به شهوت خود نرسد، به دو سوی می‌غلطد؛ به سوی فاشیسم یا استالینیسم. اگر سیر باشد، به سمت فاشیسم راه می‌سپرد، و اگر گرسنه ‏باشد، به سمت استالینیسم.‏
‏▬‏    این، احوال روشنفکری امروز ماست.‏
‏▬‏    روشنفکران، یک روز، همراه با سروش، به تعدد بی‌انتهای قرائت‌ها برای ویران ساختن راه و رسم دینی این ملت، خوش‌آمد گفتند، ولی از آن روز ‏که قرار شد، متون مقدس کلاسیک روشنفکری، هدف ولنگاری تعدد قرائت‌ها قرار گیرد، بی‌پرده خشمگین شدند.‏
‏▬‏    اکنون، دیگر، روشنفکر، شبیه یک دموکرات صلح‌طلب نیست. تنها چیزی که او را محدود کرده است، نه تعهدش به یک راه حل صلح‌آمیز، بلکه، ‏ناتوانی او در اعمال خشم و خشونت است.‏
‏▬‏    روشنفکر ایرانی خیلی خشمگین است، و به باور من، هر وقت بتواند، به سمت یک فاشیسم | استالینیسم راه می‌سپرد، خصوصاً که او، اخلاق را ‏پشت سر گذاشته است.‏




‏▬‏    خب؛ این‌ها حرف‌های امروز است. اما آن چه ذیلاً می‌آید، مقاله‌ای است که در سال ۱۳۸۰ به عنوان «چرخش ناپلئونی روشنفکری ایرانی» منتشر ‏شد:‏
‏░▒▓ ‏۱۳۸۰؛ ”چرخش ناپلئونی روشنفکری ایرانی“‏
‏▬‏    دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰، دوره‌ی بازاندیشی روشن‌فکری ایرانی درباره‌ی شکست‌های متوالی از ابتدای سده‌ی ۱۳۰۰ بود. در این هنگام افرادی ‏مانند دکتر علی شریعتی و جلال آل احمد دریافتند که دین در ایران ابزار مناسبی برای تحقق ارزش‌های روشنگرانه‌ی روشن‌فکری است. رخداد ‏انقلاب اسلامی و تسلط چهره‌ی امام خمینی در فرآیندهای مربوطه و به دنبال آن شکست مهندس مهدی بازرگان در ایجاد فضا برای استفاده‌ی ‏روشن‌فکران و جاری ساختن ارزش‌های روشنگری، باعث شد که از ابتدای دهه‌ی ۱۳۶۰ اقدام منظمی برای انهدام حکومت اسلامی از سوی ‏روشن‌فکری ایرانی جریان یابد که کار دکتر عبدالکریم سروش در قبض و بسط تئوریک شریعت یک نقطه‌ی عطف در این جریان بود. نتایج این ‏فعالیت‌ها در سال ۱۳۷۵ به صورت ایدئولوژی یک جریان کاملاً روشن‌فکری درآمد و در سال ۱۳۷۶ با به قدرت رسیدن محمد خاتمی با ‏شعارهای نسبیت‌گرایانه و ضداستعلاء دینی (با تأکید بر این‌که هیچ‌کس نمی‌تواند تلقی خود را از دین تعمیم بخشد) در عرصه‌ی سیاسی حضور به ‏هم رساند.‏
‏▬‏    راهبرد روشن‌فکری ایرانی در اقدام علیه حکومت دینی ایجاد و تقویت یک فورماسیون معرفتی جدید بود که در آن هر نوع استعلاء‌شناختی و از ‏جمله حجیت استعلایی دینی مورد تهدید قرار گرفت. به عبارت دیگر، تلاش شد تا هر نوع حکمی راجع به صدق و کذب و خوب و بد، تماماً ‏متناسب با شرایط و موقعیت‌های خاص تلقی شود و از هر نوع استعلا و فراتر رفتن از شرایط خاص جلوگیری گردد. این باعث می‌شد که پذیرش ‏حاکمیت دین به عنوان چهارچوب عمل نیروهای سیاسی مورد تردید قرار گیرد و اصل آزادی عمل سیاسی رها از هر چهارچوب استعلایی و غیر ‏منتسب به موقعیت‌های خاص، چه در مورد افراد و چه در مورد گروه‌های اقدام سیاسی توجیه شود. این‌گونه دیگر نیرویی مانند امام خمینی باقی ‏نمی‌ماند که نمایندگان حوزه‌ی روشن‌فکری را در اجرای برنامه‌های انقلاب کبیر مدرنیستی مانع شود. این برنامه، اصولی و باریک‌بینانه طراحی ‏شد؛ نخست منشأ شکست‌ها یعنی، شناخت استعلایی و بنیادگرایانه از دین (آنچه در امام خمینی در مقابل، مهندس مهدی بازرگان متبلور بود) را ‏شناسایی کرد و، سپس، نقطه‌ی اصلی حملات را به سوی آن معطوف نمود.‏
‏▬‏    سوء استفاده‌ی بنیادگرایان دینی از رهیافت نسبیت‌گرایانه‌ی شناخت و ادعای ارائه‌ی تفسیر جدیدی از «دموکراسی» و «آزادی» که از چهارچوب ‏ارزش‌های روشنگری خارج بود و تعهدات تاریخی روشن‌فکری ایرانی را به این ارزش‌ها مورد تهدید قرار می‌داد، روشن‌فکری ایرانی را به ‏چرخشی در دیدگاه‌های خود کشاند تا ضمن آن‌که از انهدام تفکر دینی تا آن زمان مطمئن بود، بتواند با طرح فورماسیون جدید به بازسازی یک ‏مطلق‌گرایی از نوع قرن هیجدهمی آن برای دفاع از ارزش‌های روشنگری اقدام کند. مشابه این اقدام در اروپا صورت گرفته بود. ابتدا آزادی و ‏شک‌گرایی مهارگسیخته‌ی ژاکوبنی طومار ساختار سیاسی فرانسه را در هم پیچید و، سپس، استبداد ناپلئونی در کنار متفکران روشنگری قرن ‏هجدهم عرصه را برای تحکیم روشنگری و ارزش‌های آن آماده کرد و جلوی آزادی‌ای که در آن اصحاب کلیسا نیز هم‌چون دیگران حق تنفس ‏داشته باشند را گرفت و بدین‌سان، تیر خلاص را شلیک کرد.‏
‏▬‏    گواه‌ها نشان می‌دهند که استراتژی روشن‌فکری ایرانی این‌چنین است. چرخش آشکار دکتر عبدالکریم سروش از یک موضع کاملاً نسبیت‌گرا در ‏کتاب قبض و بسط تئوریک شریعت (که در آن، حتی، اصل امتناع اجتماع نقیضین را نسبی تلقی می‌کند ) به چهره‌ای ضدنسبیت‌گرا در مقدمه‌ی ‏کتاب تبیین در علوم اجتماعی بروز نمادین این استراتژی بوده است. در حوزه‌ی مطبوعاتی به حاشیه رانده شدن نظریات نسبیت‌گرایانه و قوت یافتن ‏تأثیر افرادی مانند بابک احمدی که تازه نفس در مقابل، پسامدرنیسم و در دفاع از مدرنیت آوازه‌ی استعلاء انتقادی سر می‌دادند، نشان می‌دهد که ‏برنامه‌ریزان روشن‌فکری ایرانی (که در حال حاضر بهترین عرصه‌ی حضور خود را در مطبوعات یافته‌اند) به این نتیجه رسیده‌اند که در حال حاضر ‏‏«چرخش ناپلئونی» به شرح مذکور ضرورت یافته است. به موازات این مواضع نسبیت‌ستیز در مورد ارزش‌های روشن‌فکری مانند «آزادی» و ‏‏«دموکراسی»، هم‌چنان نسبیت‌گرایی در گفتمان دینی جدید در صدر دستورالعمل‌ها قرار دارد و قرائت‌ها در فهم همه‌چیز مطلق و روش‌مند است ‏الا دین. همه‌ی قرائت‌ها، از قرائت‌های مطلق ژورنالیست‌های دوم خردادی از ارزش‌های روشن‌فکری گرفته تا قرائت‌های علمی مبتنی بر حجیت ‏استعلایی آکادمیک، روش‌مند هستند، اما، این روش‌مند بودن نباید به روش‌مند بودن فهم دین منجر شود، چرا که، در این صورت، دیگر نمی‌توان ‏هر چه روشن‌فکری لازم دارد از حلقوم معجزه‌آسای قرائت‌های دینی بیرون کشید.‏
‏▬‏    بدین‌سان، احتمالاً، بایسته است تا آماده‌ی تقدیم قریب‌الوقوع مقدمات یک «توتالیتاریسم ضد دینی ناپلئونی» در ایران و اقدام برای سرکوب ‏بنیادگرایان دینی پیرو امام خمینی باشیم. پیاده‌نظام‌های این حکومت توتالی‌تر بی‌تردید، جوانانی هستند که در سایه‌ی این رهیافت نسبیت‌گرا هر ‏یک به ابرمردان آرمانی نیچه بدل شده‌اند و در شرایط و موقعیت خاصشان، خود قوانین اخلاقی خود را شجاعانه وضع می‌کنند. همان ‏شخصیت‌های «اقتدارطلب» ی که اکنون، هر یک به «هیتلرهای کوتوله»‌ای بدل شده‌اند و در خیابان‌های شهرهایی مانند تهران به وفور یافت ‏می‌شوند و حریمی را فارغ از تجاوز و تعدی به جای نگذارده‌اند.‏
هو العلیم

 

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.