فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ در دو کنج مقابل، در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، دو تالار هست؛ یکی «تالار گفتگو»، و در مقابل، «تالار ابنخلدون».
▬ از قضا، مفهومی مقابل هم نیز یافتهاند.
▬ البته به دور از شخصیت عبد الرحمن ابن خلدون علیه الرحمه، ولی، ...
▬ ولی، ...
▬ اما، تالار ابن خلدون، هر چه که هست، این روزها دیگر محل «گفتگو» نیست؛ در تالار «ابن خلدون» هر چه میگذرد، گفتگوی علمی و منطقی نیست. محل «عصبیت» (البته در اینجا به معنای عصبی بودن) است.
▬ محل «عصبیت» ...
▬ تالار ابن خلدون، قرارگاه سروشیستهایی شده است که به تقصیر خویش، امکان مفاهمه با یکدیگر و با دیگران را از دست دادهاند، و بیشتر به هم فحاشی میکنند یا در بهترین حالت طعنه رد و بدل مینمایند. و از وقتی که از سخنرانی دکتر عبدالکریم سروش در این تالار استقبال شد، بنای گفتگو در آن فرو ریخت، چرا که سروشیسم بر فهمناپذیری نوشتارها تأکید داشت، چه رسد به فهمناپذیری گفتارها.
▬ پس، اگر بپرسید که چرا هر گفتگویی در تالار «ابن خلدون»، نهایتاً به جدال و جدل و خشم و «عصبیت» ختم میشود، خواهم گفت، که آنجا به «نود» و «هفت» علوم اجتماعی تبدیل شده است؛ جایی برای بیحرمتی و «عصبیت». حتی وقتی جامعهشناسان اصلاحطلب در آن جا یک دور همی خصوصی میگیرند، یکی به همه دیگران میگوید «اسکیپی». آن جا، جایی است که افراد، برای مفاهمه، گرد هم نمیآیند. آن جا جایی است که مدرنیستها گرد هم میآیند و مدرنیستها اولین کاری که خوب بلدند، زیر پا گذاشتن سنتها و احترامها و قاعدههاست، و تا آن جا که حافظه من یاری میکند، همه چیز از آن روز شروع شد که پدیده «سروش» در آنجا آغاز شد.
▬ ولی اگر از من بپرسید که چرا «تالار گفتگو» جای گفتگوست، باید بگویم که در آن جا معمولاً خارجیها، همان از ما بهتران، سخنرانی میکنند. مدرنیستها، به همان اندازه که به هم، و به ملت، و به سنتهای خود بیاحترامی میکنند، به خارجی جماعت احترام میگذارند. در «تالار گفتگو» احترام هست، اما احترام بین کسانی که قاهرند و میهمان، و آنان که مقهورند و دانشآموز. به برکت این احترام، میشود برای یکی دو ساعت امیدوار بود که چیزی شبیه گفتگو اتفاق بیفتد، به زبان انگلیسی یا آلمانی یا فرانسه!
هو العلیم