فیلوجامعه‌شناسی

”گجت“؛ تزهایی در چشم انداز آتی زیست رسانه‌ای

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


░▒▓ تز ۱.
■    ابزارهایی مانند گوشی سایبر، عینک هوشمند، ساعت سایبر، و ...، که اصطلاحاً «گجت» (Gadget) نام دارند، چشم‌انداز آتی فضای زیست رسانه‌ای ما را می‌سازند، و این، تنها یک آینده فنی نیست، بلکه، نحوی تلفیق تازه انسان با جهان است.
■    آن چه در آینده رسانه‌ها روی می‌دهد، چشم اندازی است که این روزها به آن «گجت» یا هم‌گرایی‌های چند رسانه‌ای تلفیق شده با بدن می‌گویند. یعنی چشم اندازی که در آن، رسانه‌های دیداری، شنیداری، اجتماعی، و ارتباطات همراه، کاملاً با هم در یک قالب چابک و همراه و پیوسته به انسان تلفیق می‌گردند.
■    واژه «گجت»، خیلی از ما را به یاد شخصیت کارتونی مشهور «کارآگاه گجت»، اثر پیتر ساودر می‌اندازد، و این شخصیت کارتونی می‌تواند برداشت دقیقی در مورد ماهیت گجت‌ها یا چشم انداز آتی دنیای تکنولوژی سایبر به ما ببخشد: ابزارهایی که کارآگاه همیشه همراه داشت و آن‌ها را با گفتن «برو-برو-گجت» (”Go-Go-Gadget“) احضار می‌کرد.


اثر متیو پینت،  DA VINCI GADGET

■    کارآگاه «گجت» مجموعه تلویزیونی پویانمایی، محصول ۱۹۸۳/۱۳۶۱ (فصل اول)، در مورد یک کارآگاه دست و پا چلفتی، بی‌فکر و بی‌اعتناست که بویژه از شخصیت کارآگاه کلوزو از سری فیلم‌ها و کارتون‌های پلنگ صورتی اقتباس شده است. این نکته اول؛ این که در بدو امر، به نظر می‌رسد که انسان‌هایی که چنین «گجت» می‌شوند، بسیاری از مهارت‌های انسانی و متعارف خود را از دست می‌دهند.
■    ولی، «پنی» (Penny؛ که معنای تحت اللفظی آن کوچک‌ترین واحد پول آنگلوساکسون است)، خواهرزاده کم سن و سال «گجت»، که با استفاده از یک کتاب، لپ تاپ، و ساعت هوشمندی که بر روی دست او نقش جام جهان‌نما را بر عهده دارد، قادر به شکستن دسیسه‌های دکتر «کلاو» است. البته پنی، این کارها را کمک سگ خود به نام «برین» (Brain؛ که معنای تحت اللفظی آن مغز است)، که بیش از یک سگ معمولی می‌فهمد و در انجام بسیاری کارها ماهر است، صورت می‌دهد. پنی، عامل اصلی موفقیت‌های کارآگاه «گجت» در مواجه با دشمنش، دکتر «کلاو» است و مدام دنبال او می‌رود تا جلوی آسیب‌های وی را بگیرد. بدین ترتیب، «گجت/ماشین تلفیق شده با بدن»، «پنی/پول»، و «برین/مغز»، در یک فعالیت خانوادگی معمول دهه ۱۹۸۰، مشکلات را حل می‌کنند؛ «ماشین متحد با بدن + پول + مغز + خانواده» یک الگوی مثبت را می‌سازند.
■    در مقابل، دکتر «کلاو» (Claw؛ که معنای تحت اللفظی آن چنگال است) در رأس سازمان (M.A.D – Mad؛ که معنای تحت اللفظی آن جنون و حماقت است) قرار دارد که همیشه به نحوی بصری بر روی صفحه رایانه خود، همه چیز را تحت نظارت دارد و تقریباً همیشه دنبال تسلط، از بین بردن امکانات، و هم‌چنین، سرقت چیز‌های با ارزش است.
■    البته شخصیت‌های دیگری مانند اتومبیل گجت هم هستند که مانند خود گجت، تنها یک توده ماشینی صرف محسوب نمی‌شوند، بلکه شکلی تلفیق میان ماشین و خوی و خصلت انسانی به حساب می‌آیند.
■    مجموع این شخصیت‌پردازی‌های بدیع، یک چشم‌انداز پیشرو در سال ۱۹۸۳/۱۳۶۱ در مورد آینده تکنولوژیک ما بوده است. آن چه در شخصیت سازی «گجت» در سال ۱۹۸۳/۱۳۶۱ اهمیت دارد، پیش‌بینی «انسان گجتی» و تصویری از روابط انسانی است که در سایه پدید آمدن چنین انسانی به وجود می‌آید.

░▒▓ تز ۲.
■    گوهر انسان وی را وا می‌دارد تا خود را با امکانات محیطی خویش تلفیق کند، و به نظر می‌رسد که «گجت» در این راستا حرکت می‌کند. تا آن جا که به رسانه‌ها مربوط می‌شود، این گوهر، انسان را وا می‌دارد تا ارتباط بصری خود را با ارتباط چهره به چهره در زمان واقعی و بلادرنگ، بیامیزد. ابتدا که رسانه پدید آمد، در این اتحاد زمانی-فضایی خلل و فاصله ایجاد کرد، امروزه، این خلل و فاصله در برخی مقاطع از بین رفته است، و در آینده و با پیشرفت قطعی تکنولوژی ارتباطات، شرایطی پدید خواهد آمد که «در همه حیطه‌ها»، ارتباط رسانه مند از ارتباط معمولی واقعی‌تر به نظر خواهد رسید. دو نکته ...
■    این که می‌گویم، «پیشرفت قطعی تکنولوژی ارتباطات»، از آن روست که هم اکنون این پیشرفت در حدی که ارتباط رسانه مند را از ارتباط معمولی واقعی‌تر جلوه دهد رخ داده است، ولی تکنولوژی آن، هنوز به صورت فراگیر در اختیار کاربران عادی قرار نگرفته است، و به زودی قرار خواهد گرفت. در برخی حیطه‌ها که این سطح از تکنولوژی عملیاتی و فراگیر شده، تأثیر خود را به جای گذارده است، و فی‌المثل، دیدن یک مسابقه فوتبال مهم که با پنجاه دوربین صدها فریم در ثانیه پوشش داده می‌شود را از تجربه حضور در استادیوم واقعی‌تر ساخته است.
■    در همین رابطه و نکته دوم این که، پس از تبدیل رسانه‌ها به «گجت»، آن گاه «ارتباط رسانه مند از ارتباط معمولی واقعی‌تر به نظر خواهد رسید». به عبارت دیگر، ارتباط معمولی غیر رسانه‌مند، در مقایسه با ارتباط رسانه‌مند تلفیق شده با بدن، مانند ارتباط دو کم‌بینا بدون عینک و با عینک است. در واقع، رسانه‌ها حواس ما را بسیار تقویت می‌کنند و وقتی بتوانند کاملاً به «گجت» ما بدل شوند، آن گاه ارتباطی واقعی‌تر را رقم خواهند زد.

░▒▓ تز ۳.
■    هم‌گرایی‌های چند رسانه‌ای تلفیق شده با بدن یا «گجت»، در حال حاضر، در موقعیت تعامل صدا و تصویر و متن در شبکه‌های اجتماعی است. رویترز طی یک نظرسنجی که در اکتبر سال ۲۰۰۸ برگزار کرد، دریافت که در هفت کشور آسیایی ۵۶ درصد از تلفن همراه برای عکس گرفتن استفاده می‌کردند. ۳۰ درصد هم عمدتاً مشغول تماشای کلیپ‌های ویدئویی در دستگاه خود بودند؛ و تنها شمار اندکی از این دستگاه‌ها برای تولید محتوای وبلاگی یا انتشار فیلم‌های وب، مورد استفاده واقع می‌شدند.
■    از آن وقت تا کنون، این که انتشار محتوا از طریق تصویر، با سهولت بیشتری در مقایسه با متن صورت می‌پذیرد، توسط شمار روز افزونی از کاربران درک و پذیرفته و معمول داشته شده است، و بسیاری از کاربران را به تولید کننده، یا لااقل، منتشر کننده محتوا تبدیل کرده است.
■    چشم‌انداز آینده این خواهد بود که بیش از پیش، اشتراک محتوای ویدئویی در مقایسه با تصویر ساکن و سر و ساده، روند رو به تزایدتری به خود خواهد گرفت.

░▒▓ تز ۴.
■    تقریباً، همه ما یک تلفن همراه داریم که با آن، هر روز بیدار می‌شویم، و تا آخرین لحظه بیداری با آن هستیم؛ و تقریباً، در هر تلفن همراه، یک دوربین ویدئویی برای ثبت رویدادها و به اشتراک گذاردن آن‌ها هست. این امکانات، در کنار برنامه‌های کاربردی مانند Qik این امکان را فراهم آورده‌اند که ویدئوی زنده از وقایع، در زمان واقعی و بلادرنگ به اشتراک گذاشته شود.
■    خب؛ فی نفسه، این، فرصتی برای آگاهی بیشتر و بموقع است، ولی اگر قرار باشد که تصاویری از حیطه‌های خصوصی، یا تصاویری که بنا به مقاصدی خاص، مخدوش یا تدوین شده‌اند، انتشار یابند، آن گاه آزارها و آسیب‌ها آغاز می‌گردند.
■    از این گذشته، فضای جدید که مشحون از «دوربین» است، نیز حسی از زیر نظر بودن دائمی در ما به وجود می‌آورد که خوشایند نیست. در واقع، این روزها، باید فرض کنیم که در همه زمان‌ها، هر چه اتفاق می‌افتد، توسط یک یا چند دوربین ثبت می‌شود.
■    ما در یک عصر دیجیتال زندگی می‌کنیم که در آن، هر مگس بر روی دیوار ممکن است، در واقع، یک دوربین باشد که مگس به نظر می‌رسد!

░▒▓ تز ۵.
■    اتفاق بدیع دیگری که در فضای شبکه در حال روی دادن است، رد و بدل حس‌هایی است که تا کنون در عداد حس‌هایی که با رسانه رد و بدل می‌شد، نبودند. حس‌هایی مانند طعم، بو، و انفعالاتی دیگر ...
■    در ماه مه سال ۲۰۰۸، یک وی‌لاگ (vlog: video blog) به نام winelibrary.com مستقر در اسپرینگفلد نیوجرسی، هشتاد هزار بازدید در روز را ثبت کرد. در این وی‌لاگ، مزه نوشیدنی‌های مختلف در تصاویر پانزده دقیقه‌ای، توصیف می‌شد. در این ویدئوها همه و نه فقط کارشناسان این فن، نظر خود را راجع به مزه و حس خود به هنگام صرف نوشیدنی ابراز می‌داشتند، و این، می‌توانست به مخاطبان برآوردی از حس مربوط به مصرف آن نوشیدنی ببخشد. از این بیش، مخاطبان هم می‌توانستند حس خود را منعکس کنند، و این، غنای بیشتری به وی‌لاگ می‌بخشید.
■    کاربران می‌توانستند، یک اکانت ایجاد کنند و فهرستی از طعم‌های دلخواه خود در آن تهیه نمایند، و بر مبنای آن دستور خرید بدهند. از این بیش، در جریان این پروژه، کاربران فرصت می‌یافتند تا در فرآیند تهیه نوشیدنی‌ها هم مشارکت واقعی داشته باشند.

░▒▓ تز ۶.
■    با این میزان از تلفیق رسانه‌ها با حواس انسان، و تبدیل آن‌ها به «گجت»، پیوندهای انسانی به وساطت رسانه، رفته رفته به ارتباط بلادرنگ بدل می‌شوند، و کم کم آگاهی در مورد رسانه را محو می‌کنند، طوری که دستگاه‌های ارتباطی که امروز «همراه» شده‌اند، به امتداد حواس و توش و توان ما بدل می‌گردد، و بهره برداری ما از آن، وجه «دم دستی» پیدا می‌کند، همان طور که یک نجار از چکش، یا یک تایپیست از کیبورد بدون تصوری جدا از آن، استفاده می‌کند و در واقع، دست خود را با «گجت» چکش یا کیبورد، تلفیق شده می‌یابد.
■    یکی از نتایج این وضع، آن است که ما بیش از پیش، موضع محتاطانه خود در قبال تکنولوژی رسانه‌ای را از دست می‌دهیم. در واقع، ما این احتمال را نادیده خواهیم گرفت که ممکن است اشخاص ثالثی در یک مسافت بسیار دور طرف ناخواسته ارتباط ما باشند. در واقع، ارتباط ما با رسانه، به سمت سادگی و بی‌تکلفی سوق می‌یابد، بدون آن که در واقع امر، رسانه ساده‌تر و بی‌تکلف‌تر شده باشد.
■    در نتیجه، اهمیت ترویج سواد رسانه‌ای به نحو روز افزونی بیشتر می‌شود، چرا که مردم درک متعارفی خود از شیوه‌های اعمال مالکیت رسانه‌ها بر اطلاعات، دست‌کاری رسانه‌ها در آگاهی‌ها، شیوه‌های طبیعی جلوه دادن ستم‌ها و بی‌عدالتی‌ها، توزیع نابرابر مهارت‌های کاربست رسانه‌ها، و ... را از دست می‌دهند. در واقع، امروزه، باید سواد رسانه‌ای به بخش مهمی از سواد عمومی تبدیل شود و جزء مهارت‌های عمومی الزامی به کودکان آموزش داده شود تا هم مهارت کاربرد رسانه‌ها به نحو عادلانه‌تری توزیع شود، و هم درک انتقادی از رسانه‌ها گسترش یابد، تا افراد به سهولت، هر آن چه رسانه‌ها به خوردشان می‌دهند نپذیرند (توأم با اقتباس‌هایی آزاد از پایگاه فناوری ما و Go-Go Gadget; the Original Inspector Gadget Fan Site - Since 1997، و همچنین اقتباس آزاد و انشایی از سیلویا کمبی).
مأخذ:تسنیم
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.