دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓ قضیه
■ مطبوعه معظم «اعتماد»، روز سه شنبه، بیست و سه دی ماه، واکنش موهن و کوبنده دکتر یوسف علی اباذری علیه پدیده «مرتضی پاشایی» را کش و قوس افزون داد و در جمع بندی، سعی کرد تا از او دفاع کند. در حالی که دکتر یوسف علی اباذری، پدیده مرتضی پاشایی را «مسخره» و «دروغ گو» و موسیقی او را «مبتذلترین موسیقی جهان» و آواز وی را «فالش» توصیف کرد، و مردم و دولت روحانی را هم پیمان در مسیر ابتذال + «فاشیسم» دانست، و نهایتاً هم گفت: «بسیار خوشحالم که دارم توهین میکنم. برای این که این ملت نشان داده که باید به او توهین شود تا بفهمد»، بله، با همه این اوصاف، مطبوعه معظم «اعتماد»، کوشید تا نهایتاً از او دفاع کند، و گزارش بیست و سه دی ماه خود را ذیل تیتر «در حمایت از تحلیل اباذری» به پایان برد.
■ در پایان گزارش مفخم «اعتماد»، از قول عالی مقام دکتر نعمت ا ... فاضلی آمده است: «لحن اباذری از یک اصالت برخوردار بود؛ این، یک برخورد ذاتی بود و شخصیت ایشان همین گونه است، و همین، مسأله را اصیل کرده بود. در واقع، ادا درآوردن در یک فضا نبود. پدیده اباذری نشان داد فعالان حوزه علوم اجتماعی میخواهند از فضای امنیتی بعد از ٨٨ فاصله بگیرند و مجدداً به ”حوزه عمومی“ بازگردند». عجب بازگشت هشتاد و هشتی به حوزه عمومی! نه... واقعاً من هم تصدیق میکنم که این، نحوی بازگشت از جنس هشتاد و هشتی سر وقت این ملت مظلوم بود ...
■ همچنین، «اعتماد» از قول عالی مقام دکتر وحید شالچی آورده است: «افرادی دغدغه گسترش فرهنگ مصرفی در جامعه را دارند، چرا که، به خاطر شوقهایی که به وجود میآورد با فرهنگ سرمایه داری همخوانی دارد و با به هم زدن بنیانها، در جاهایی استثمار را سبب میشود. این افراد مانند یک روانکاو به جامعه نگاه میکنند و به فرد یا جامعه کمک میکنند تا با خواندن خود و نشانههای بیماری خود بتوانند به چشمههای سرکوب خود برسند. دغدغه اینها این است که این فرم فرهنگی آزادی و تنوع نیست. این که من بتوانم چند نوع موسیقی را انتخاب کنم به معنای آزادی نیست. زبانی هم که این افراد انتخاب میکنند ”طبعاً“ زبان مناسبی است وقتی شما میخواهید چنین کاری را انجام دهید باید زبان تندی را به کار ببرید». عجب! ”طبعاً“ ... ”طبعاً باید زبان تندی به کار ببرید“ ... ”طبعاً“ ... ”طبعاً“ ... .
■ پس، در انتهای یک جمع بندی از تهاجم هولناک به پدیده «مرتضی پاشایی»، روزنامه فخیمه «اعتماد»، ترجیح داد تا «در حمایت از تحلیل اباذری» موضع بگیرد و آن را بازگشت طبیعی «فعالان حوزه علوم اجتماعی» سرخورده از «رویدادهای هشتاد و هشت» به «حوزه عمومی» قلمداد کند. وا اسفا به این ملت... بازگشت «تحلیل گران اجتماعی سرخورده از ۸۸» که در آغاز، چنین بی رحمانه و آزار دهنده و غیر منصفانه باشد، پیشاپیش نشان میدهد که چه قدر برای ملت مبارک خواهد بود!
■ ولی ...
■ ولی، مناقشه من با مطبوعه معظم «اعتماد» بر سر این دفاع هولناک و عذر بدتر از گناه از خرابکاری یک تحلیل گر اجتماعی هشتاد و هشتی نیست، بلکه دقیقاً بر سر این است که آن چه روی داد، به رغم گمان عالی مقام دکتر نعمت ا ... فاضلی، اساساً نحوی فعالیت «فعالان حوزه علوم اجتماعی» نبود. اصلاً نحوی تحلیل اجتماعی معتبر نبود. من میخواهم از جانب «تحلیل گران اجتماعی» راستین این جامعه علیه این رفیق بازی جامعه شناسان هشتاد و هشتی در روزنامه فخیمه «اعتماد» اعلام جرم نمایم. آنها نماینده تحلیل گران اجتماعی صحیح و سالم این کشور نیستند. آنها، خود را روانکاو جامعه میدانند و به این استناد، به خود اجازه میدهند تا جوان تازه گذشته را بی دلیل، «دروغ گو» و «مبتذل» و «مسخره» خطاب کنند، و از آن بدتر، «ملت خود را مردمی بدانند که تا به آنها توهین نشود، نمیفهمند». نه ... من گمان نمیکنم که این نحو تحلیل گران هشتاد و هشتی، و این «شخصیتهای اقتدارطلب»، که از اهانت به خود و ملت خود لذت میبرند، برازنده عنوان روانکاو و مصلح جامعه باشند. روشنفکری ایرانی، که خود عمیقاً به طیفی از عادات اخلاقی و روحی و روانی بد گرفتار است، دشوار بتواند به خود این حق را بدهد که با این لحن حتاک مردم خود را «روانکاوی» کند. بیگمان، آنها که یکی دو در میان، طلاق، به یک ویژگی «با کلاس» سبک زندگیشان تبدیل شده است، حق ندارند، با این تعابیر فوق موهن، یک جامعه بالغ پسا هشتاد و هشتی و نهم دیای را «روانکاوی» کنند. نه ... آنها بهتر است ابتدا خود را «روانکاوی» کنند. نه ... تحلیل گران اجتماعی هشتاد و هشتی، نمود تحلیل گران اجتماعی این جامعه نیستند.
■ شاید آن چه در ادامه مطلب میرود، پیشنهاد مناسبی از یک تحلیل اجتماعی صحیح و سالم توأم با همدلی باشد. شاید ... . البته پدیده «ماه عسل» و «یکی هست» و «عصر پاییزی» آن قدر عرض و طول دارد که باب تحلیل عمیق تر آن، از منظرهای گوناگون، همچنان گشوده خواهد بود.
░▒▓ مطلب اول: جوانان، موسیقی و نوستالژی
■ «جوانی» در بدو امر، به یک گروه سنی خاص، و به طور معمول، به افراد پانزده تا بیست و پنج ساله اطلاق میگردد.
■ ولی، ...
■ ولی، «نسل جوان»، بیش از آن که مجموعه و حاصل جمعی از افراد باشند، یک وجه نهادی اجتماعی محسوب میشوند؛ به مثابه چیزی که قبل از افراد نسل جوان وجود دارد، و پس از آنها نیز خواهد بود. انگار، چیزی ورای افراد هست که نفرات مختلف، وقتی به این بازه سنی وارد میشوند، بدون آن که خود بخواهند خصلتهای متمایزی مییابند و پس از عبور از حوالی سن و سال بیست و پنج، آن خصال را بدون آن که خود دقیقاً بخواهند از دست میدهند. این خصال را کم و بیش میتوان در «موسیقی» و «نوستالژی» چکیده کرد.
■ در درجه اول، برچسب «موسیقی»، نمود «خودشکوفایی»، «هماهنگی»، «غلیان و فوران انرژی درونی»، «آمد و شد (اصطلاحاً دیالکتیک و آمبیوالانس) نظم و بی نظمی»، «عشق به مثابه آمد و شد خودشکوفایی و عبور از خود»، و «آمد و شد میان نفرت و شوریدگی» است.
■ ولی این همه شور و شر موسیقایی، اغلب، ظرفیت مناسبی برای تحقق نمییابد و سرکوب میشود؛ و با این سرکوبی نسل جوان با «نوستالژی» شناخته میگردد؛ «نوستالژی» به مثابه نمود «عدم تناسب انرژیهای به غلیان آمده با ظرفیتهای پیرامون»، «سرخوردگی»، «پرخاش گری»، «اوج سرخوردگی و پرخاشگری در ارتجاع و واپس گرایی»، و «جستجوی آرمانها در یک آرمان شهر خیالی یا الگوی ترمیم شده تاریخی» است.
■ هر یک از این خصال متعارض و بحرانی، شرح مفصلی دارند، ولی در کل، مهم این است که گویی، این خصال ویژگی نهادی و تاریخی دارد، به این معنا که افراد، وقتی به بازه سنی جوانی می افتند، لاجرم این خصال را متحمل میشوند، و به تبع، جوامعی که بخش مهمی از جمعیتشان در این بازه سنی قرار دارند، با این خصال متعارض شناخته میشوند؛ با خصلت «موسیقی» + خصلت «نوستالژی».
■ «نسل جوان»، نتیجه فراگیر، بلند مدت و تاریخی، واکنش جمعی از افراد در محدوده سنی جوانی، به مسائل مبرم ناشی از اوج «ظرفیت»های تمدن ساز انسانی، و سرخوردگیهای ناشی از محدودیتهای معنوی و مادی تاریخی هر جامعه برای تحقق «ظرفیت»هاست.
░▒▓ مطلب دوم: موسیقی
■ «نسل جوان»، در درجه اول، لاجرم، نحوی فرهنگ «رزم و مبارزه» است، و هضم این مطلب، معمولاً و همواره برای نخبگان جوامع دشوار بوده است. نخبگان فرهنگی و سیاسی و اقتصادی جوامع، «نسل جوان» را یک خطر بالقوه برای ثبات اجتماعی و آن چیزهای ارزشمندی که در طول زمان برای ملت به دست آمده قلمداد میکنند، ولی واقع آن است که «نسل جوان» وقتی خطرناک است که شیوههای فرهنگی برای هضم و جذب «موسیقی» جوانان وجود نداشته باشد، که مع الاسف، اغلب هم وجود ندارد.
■ اگر عمیقاً در موضوع تتبع کنیم، به نظر میرسد که «نسل جوان» اگر خوب پرورده شود، به مثابه نحوی «تراژدی» یا اَبَر اثر هنری است، که نهایتاً از متن آشوب آن، نوعی پختگی ارزشمند، ولی دشوار به چنگ میآید. البته اگر خوب پرورده شود ...، اگر خوب پرورده شود ... دشوار ... دشوار ... دشوار.
■ در مقام مقایسه، نسبت «نسل جوان» با «فرهنگ عمومی»، مانند نسبت موتور محرک اتومبیل و کلیت اتومبیل است. در موتور محرکه اتومبیل، آشوبی برپاست، انفجار و حریق و آتش سوزی؛ اما چون شیوههای هدایت صحیح این آشوب در اتومبیل تعبیه شده است، این آشوب، نهایتاً به پیشبرد کلیت اتومبیل منتهی میگردد، ولی اگر فرآیند هدایت آشوب نقص داشته باشد، طبعاً سایر اجزای اتومبیل باید از عملکرد موتور محرک در هراس باشند.
■ اگر این شیوههای هدایت صحیح آشوب جوانی در دست نباشد، جوانان در مقابل جامعه قرار میگیرند، و این وجه تخریبی «نسل جوان» را به همه نشان خواهد داد.
■ در تدارک این شیوههای هدایت آشوب جوانی، هیچ چیز به اندازه نظام خوش نسق «تقسیم کار اجتماعی» اهمیت ندارد. و در بهترین حالت، وقتی معلوم باشد که پایگاه و نقش هر فرد در کلیت جامعه چیست، مشکلی پیش نمیآید. ولی، اغلب، نسق تقسیم کار اجتماعی در هیچ جامعه ای در وضعیت بهینه قرار ندارد و همین عامل است که سطح تعارضات اجتماعی را افزون میسازد.
░▒▓ مطلب سوم: نوستالژی
■ شیوه نامناسب «تقسیم کار اجتماعی»، در جوامع با نسبت نامتوازن جمعیتی، یک وضع محتوم و قطعی محسوب میشود. حجم بالای جمعیت جوان، همواره با ظرفیتهای جذب اندکی مواجه است که آن هم از سوی میان سالان و بزرگ سالان، پیش تر اشغال شده است.
■ بدین ترتیب، «نسل جوان»، پس از بهره مندی از «موسیقی»، اسیر «نوستالژی» است؛ یعنی «عدم تناسب انرژیهای به غلیان آمده با ظرفیتهای پیرامون»، «سرخوردگی»، «پرخاش گری»، «اوج سرخوردگی و پرخاشگری در ارتجاع و واپس گرایی»، و «جستجوی آرمانها در یک آرمان شهر خیالی یا الگوی ترمیم شده تاریخی».
■ «نسل جوان»، حامل بروزترین دستاوردهای تمدن به شدت متحول شونده امروزین هستند. احساس جوانان تازه نفس، این است که به رغم صلاحیت و توان بیشتر، از احراز کرسیهایی که قبلاً توسط میان سالان و کهن سالان اشغال شده است، ناتوان هستند، و جامعه، عملاً قدر آنان را نمیداند. از آن بدتر، این که نخبگان میان سال جامعه، با دانش و مهارتهای قدیمی و کم و بیش ناقص تر، مدعی تعریف جایگاه جوانان هم هستند.
■ «نسل جوان»، پس از شوریدگی موسیقایی، به یک سرخوردگی عمیق مبتلا میشوند، و حس کسی را دارند که «به هر طلایی دست می زند مس میشود». در چنین فضایی است که گویی مضمون «ماها قهرمانیم و بازنده می شیم ♫♫♫ مث عصر پاییزیه رنگ و رومون ♫♫♫ واسه خیلیا خاطرس آرزومون» در «عصر پاییزی» مرحوم مرتضی پاشایی، برای مخاطبان، بسیار چسبنده است، طوری که مردم شرکت کننده در تشییع پیکر آن مرحوم آن را از بر میخوانند.
■ باید تحلیل گران اجتماعی راستین این جامعه، نه آن هشتاد و هشتیها، برای این وضع و حال، فکری کنند، و اگر فکری نکنند، شاید گام بعد، صدای دیگری باشد. شاید چیزی شبیه این: «من کي ام؟ يه در به در، گمشده محلهها؛ ♫♫♫ پشت پا خورده ترين صداي شهر بي صدا ♫♫♫ از کجا ؟ جنوب شهر، اونجا که بن بست نفس؛ ♫♫♫ اونجا که خواب و خيال زندوني مي شه تو قفس ♫♫♫ وسط يه ضربدرم، خونه به دوش و خسته؛ ♫♫♫ توي چهار راهي که از چهار طرف بن بسته ♫♫♫ من کي ام ؟ يه پاپتي، پر از سؤال بي جواب؛ ♫♫♫ صد تا جاده رو ديوار، نقاشي کردم توي خواب ♫♫♫ ديوارا قايم شدن، اون ور پردههای رنگ؛ ♫♫♫ عمريه که دلخوشيم به اين دروغاي قشنگ ♫♫♫ خود من اينجا رو ساختم؛ ♫♫♫ ديوارا کار منن ♫♫♫ رنگها رو پاک میکنم، ببين که نعره میزنم ♫♫♫ [صدای خودزنی جوان مفلوک] ♫♫♫ خود من ديواراي زندونمو ساختم؛ ♫♫♫ آره! من خودم، خودم رو توي چهار ديواري انداختم ♫♫♫ آره! خودم» (این یادداشت در مضمون کلی توأم با اقتباسهای آزاد بود از اندی بنت در کتاب گران قدر «فرهنگهای موسیقی عامه»، محصول ۲۰۰۱ انتشارات فوق معتبر دانشگاه آزاد (آپن) انگلستان).
مأخذ:تسنیم
هو العلیم