حامد دهخدا
░▒▓ گام اول بحث
• «یه قدری» از «مکتب امامی» فاصله گرفتهایم.
• فکر میکنم باید به اخلاق برگردیم. به اخلاق اخوت برگردیم. به اخلاق انصاف برگردیم.
• باید در عین احتراز از «انحراف»، به «رحماء بینهم» بازگردیم.
• به قدر انحراف، «مجازات کنیم». «به قدر انحراف»، مجازات کنیم. «به قدر انحراف، مجازات کنیم».
• و برای این کار، «دانش» و «مهارت» لازم است. دانش «دین»، و مهارت «اخوت»؛ دانشِ از فراز تاریخ به الگو نظر کردن، و مهارت خود را به جای دیگری نهادن.
• و براستی، این دانش و مهارت، دانش و مهارت «فقیه جامعالشرایط» است.
• و فقاهت مهذب، توان منحصر به فردی برای قضاوت و حکومت است. بدون آن، حکومت خون به دلها خواهد کرد.
• و از اینجا، سرّ ولایت معلوم میشود.
• ولایت و فقاهت بر تاج هر جریان سیاسی لازم است. اوست که باید همه را از تندروی و کندروی بازدارد.
• ولایت تند نمیرود. کند هم نمیرود. اندازه. اندازه. اندازه.
• مکتب امام، در مغز آن، مأموریت معطل مانده شیعه بود.
• مکتب امام، فقیه مهذب را قطبنمای عمل اجتماعی و سیاسی کردن بود.
• و ولایت، تنها در برخی مواقع، و در برخی مواضع حاضر نبود. در تمام «حوادث» «واقعه» حاضر بود.
• «روحانیت» و «روحانیون»؛ نیروهای سیاسی در قالب دو جناح «روحانیت» و «روحانیون»، لااقل این افتخار را داشتند که مدام و در ریز مواضع، از فقاهت و راهگشاییهای آن سیراب شوند. این بود که دوران آنها، دوران بهتری بود و ایران آماده بود که کوه مشکلات را کنار بزند.
• امروز، «یه قدری» آن طور نیست!
░▒▓ گام دوم بحث
• «یه قدری» از مکتب امامی فاصله گرفتهایم.
• یادش بخیر؛ انقلابیهای قدیم، بین نماز جمعه و نماز عصر، دعای وحدت میخواندند، در حالی که دستها را به هم گره زده بودند.
• ولی انقلابیهای امروز، از هر فرصتی برای یافتن کورسوهای انحراف، و در نطفه خفه کردن آن استفاده میکنند. کلاً انقلابیهای امروز، زیادی صفحه دوم کیهان میخوانند؛ کورسوهای انحراف را به دستهایی تعبیر میکنند که یواش یواش از آستینی در حال درآمدن است.
• یادش بخیر؛ وقتی که دشمنان نقشه کش را محتاطانه نفرین میکردیم: «خدایا، "اگر قابل هدایت نیستند"، رسوا و نابود بگردان».
• و امروز، هنوز وقتی که امید زیادی به هدایت هست، رسوا و نابود میگردانیم. خودمان میگردانیم. و منتظر قضای خداوند هم نمیشویم. منتظر قضای قاضی هم نمیشویم. منتظر ولی حق هم نمیشویم. خودمان رسوا و نابود میگردانیم.
• رسوا و نابود میگردانیم؛ و کسی هم نیست که عمل سیاسی خود را مدام به او عرضه کنیم، و مقید باشیم که از او تندتر و کندتر قدم برنداریم.
• از اظهار و اعلام اسامی مفسدان اقتصادی که پرونده آنان نهایی شده است، روی میگردانیم، یا در بهترین وجه، آنها را با اسامیای مانند عین.الف. و نون.دال. و گاف.میم. معرفی میکنیم. ولی وقتی به کورسوی انحراف میرسیم، با اسم و نام و شهرت و عکس و آدرس منزل و محل کار محل تحصیل دختر و پسر، افشا میکنیم. پروندههایی که در دادگاه مورد رسیدگی نبودهاند و هنوز حکمی نگرفتهاند، افشا میکنیم. و گاه، اصل ماجرا برای خود ما هم روشن نیست، ولی افشا میکنیم.
• این، یعنی، بیتقوایی نزد اصحاب انقلاب.
• یعنی، فراموش کردن اینکه حساب روز حساب، سخت است. سخت. سخت. سخت. سخت. سخت. سخت. سخت.
• این، یعنی تندتر از ولایت رفتن. یعنی تندتر از ولی خدا رفتن. یعنی تندتر از خدا رفتن.
• عاقبت، غرق و نابود شدن است. صلوات ماه عن قریب شعبان میگوید که عاقبت، غرق شدن است.
• خدا راههای خود را به ما نشان نخواهد داد.
• اگر تقوا پیشه نکنیم، خدا راههای خود را به ما نشان نخواهد داد.
• باید به انصاف برگردیم.
• همین دیروز، «وحدت»، اولویت بود؛ و امروز، یافتن هر کسی که نسبتی با کورسوی انحراف دارد و ندارد، به منظور و هدف بیست و چهار ساعته برخی تبدیل شده است.
░▒▓ گام سوم بحث
• «یه قدری» از مکتب امامی فاصله گرفتهایم.
• من از این مقدمات، به یک آسیبشناسی از نیروهای سیاسی امروز اصولگرا میرسم.
• آنها با آنچه از اول انقلاب قرار بود باشند، «یه قدری» زاویه پیدا کردهاند، و این زاویه، علت چنددستگیهای بیرحمانه است. دودستگی و چنددستگی، اگر برای پرورش افکار و صورتبندی جبهههای گفتگو باشد، خوب است. اما اصولگرایان باید از چنددستگیهای بیرحمانه اجتناب کنند، و به چنددستگیهای برادرانه پر و بال دهند.
• ولی انگار نمیتوانند...
• عیبی دارند که نمیتوانند...
• و برای پاسداری از خون شهیدان، «باید بتوانند». «باید بتوانند».
• عیبی در همه جریانهای سیاسی حال حاضر هست. چه این وری، چه آن وری. چه اصولگرایان و چه آنها که «دیگران»اند.
• عیب آنها این است که بر صدر آنها یک اسلامشناس نیست.
• کم و بیش حرفهای اسلامی میزنند، ولی به درستی نمیدانند که چه میگویند. در عمل که وضعشان بدتر است. در عمل، بیشتر تکنوکرات هستند تا دینسالار. بیشتر مصالح عمل سیاسی را در نظر دارند، تا قطبنمای دین را.
• اصلاً به همین دلیل است که کمیتههای سه نفره و پنج نفره و هفت نفره آنها به نتیجه نمیرسند. چون انقلابیهای امروز، به زبان فصلالخطاب، به زبان دین با هم سخن نمیگویند. به زبان تکنوکراتها با هم سخن میرانند.
• بر صدر هر روزنامه و حزب و جریان سیاسی، یک اسلامشناس نیست که در ریز کارها و تصمیمات جریانهای سیاسی امروز، راهیابیهای کارگشا ارائه دهد. آنها را از تندروی و کندروی بازدارد. به راه عدالت بکشاند.
• جریانهای سیاسی، روزنامهها و احزاب، آن قدر تند میروند، آن قدر شور همه چیز را درمیآورند تا کار به حدی برسد که ولایت فقیه احساس تکلیف کنند و «واکنش فیصلهبخش» ابراز کنند.
• و واقعاً آیا یک کشور و یک جریان سیاسی اسلامی، تنها سالی یک بار به ارشاد و مداخله فقیه نیاز دارد؟
• راه گریز برخی برای احتراز از همین سالی یک بار، مضحک است؛ جماعتی درست شدهاند که کارشان شده است تندروی برای آنکه از موارد احساس تکلیف فقیه بکاهند. تندروی میکنند. الکی افشا میکنند. الکی پروندهسازی میکنند. دندانهای خود را برای رسوا و نابود کردن تیز میکنند. به نام آنکه از موارد احساس تکلیف ولی بکاهند. یعنی به جای آنکه فقیهی را بر صدر بنشانند تا در هر «حادثه» و «واقعه»، بر تصمیمسازیهای اخلاقی آنان نظارت کند تا کمتر نیاز به «واکنش فیصلهبخش» ولایت فقیه باشد، بیشتر خرابکاری و تندروی میکنند تا برای جامعه مصیبت بسازند. سنگهایی به چاهها بیندازند، تا صدها عاقل از تشفی آن ناتوان بمانند.
• «یه قدری» تأسفبار است، این سکولار شدن نقابدار سیاست. عدهای به نام حمایت از ولایت، میخواهند حیطه مداخله فقاهت در سیاست را محدود کنند و خودشان، با تشخیصهای ناقصشان از پس کار سترگ سیاست برآیند: تکنوکراسی به جای دینسالاری.
• استراتژیستهای سیاسی، جامعهشناسان، سیاستشناسان، اقتصاددانان، مهندسان،... بر تاج جریانهای سیاسی نشستهاند و اسلامشناسان، صدر نیروهای عامل در سیاست را واگذاردهاند. این، علت آن است که گاه و بیگاه ولایت فقیه را به «واکنش فیصلهبخش» وامیدارد. حکمرانی خوب اسلامی باید عرصه سیلان مداوم استنباط فقهی فقها در تمام تصمیمات باشد و ما «یه قدری» به این عادت نداریم.
• البته نمیگویم که ملاحظات فنی در تصمیمات سیاسی لازم نیست. نمیخواهم بگویم که استراتژیستهای سیاسی، جامعهشناسان، سیاستشناسان، اقتصاددانان، مهندسان...، مردمی بیفایده و عبث هستند. ولی میخواهم بگویم که وقتی قرار است که یافتههای آنها به عمل اخلاقی تبدیل شود و سرنوشت مردم را بالا و پایین کند، داوری روشمند و راهگشای اخلاقی لازم است، که تنها از دست فقیه جامعالشرایط که از فراز تاریخ به الگو نظر میکند، برمیآید.
• باید به زعامت واقعی اسلام به سیاست تن دهیم.
• امروز، وقتی از برخی میپرسیم که چه دلایل دندانگیری غیر از افشاگریهای مبهم «آقای میگن»، برای رسوا و نابود کردن برخی در دست دارید، میگویند که ماهیت سیاست با ماهیت قضاوت فرق میکند و برای رسوا و نابود کردن، نیازی به دلایل محکمهپسند نیست. این، یعنی جدا کردن سیاست از دیانت. دیانتی که سیاست و قضاوت را شأن فقاهت میشمرد. ما برای این دیانت انقلاب کردیم. برای این انقلاب کردیم که این فقاهت را بر تاج هر اقدام سیاسی قرار دهیم.
• «یه قدری» از مکتب امامی فاصله گرفتهایم.
• مکتب امامی، مکتب سیاست عین دیانت است. مکتب عدالت و پرهیز از کندروی و تندروی است.
-
2011-06-09 21:47:51 |188.118.82.xxx| شباهنگ
سلام
این بار به جای انتقاد از روشنفکران که در نظر شما اصحاب بی ایمانی هستند اصحاب ایمان مورد نظرتان را هم مورد انتقاد گرفتید.
من هم تا به حال چنین نقدی در سایت شما ندیده بودم.
شباهنگ
-------------------------------
سلامخب؛
باید یاد بگیریم که واقعاً نقد کنیم.
نقد را هم به معنای عیارسنجی تلقی کنیم نه لزوماً به معنای انکار جامع.
با سلام
امروز که این مطلب را می خواندم همزمان با من 6 نفر آنلاین بودیم!
هرگز این وضعیت را ندیده بودم!
شاید به این خاطر بود که باالاخره مخاطبینتون را عوض کردید.
من هم امیدم برای نظر دادن بیشتر شد.
شباهنگ
------------------------
سلام؛ من متوجه تغییری که شما گفتید نشدم.