برداشت آزاد از شارل بتلهایم؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ گورباچف پرسترویکا را «ایجاد دموکراسی به علاوۀ اصلاح اقتصادی» تعریف میکند. این تعریف، با قرار دادن دموکراسی در ردۀ اول باید میدانهای بسیاری را برای استقلال فکر و خود مختاری بازیگران اجتماعی بگشاید. البته روشن است که به عقیدۀ دبیر کل حزب کمونیست، «ایجاد دموکراسی و خودمختاری» باید تحت کنترل حزب باشد. با این دو روش، «پلورالیسم سوسیالیستی» مجاز خواهد شد؛ پلورالیسمی که به قول گورباچف هیچ ارتباطی با «نظام چند حزبی» ندارد. با این وصف، دموکراسی و خود مختاری تأثیری واقعی بر امکان تبادل افکار و بر شکلگیری تنوع اجتماعی در سازمانها خواهند داشت.
░▒▓ الف. بحران در ایدئولوژی رسمی سابق: مسئلۀ تداوم و گسستگی
▬ «اندیشۀ نوین» به یک باره بر صحنۀ ایدئولوژی رسمی ظاهر نشد؛ پارهای از عناصر این اندیشه پیش از به قدرت رسیدن گورباچف شکل گرفته بود، اما تنها پس از این واقعه بود که به صورتی بیش از پیش آشکار پا به میدان گذاشت و شروع به رشد کرد. این رشد که اکثریت رهبران حزب کمونیست از آن پشتیبانی میکنند (هر چند به صورت گاه مردد، خجلت زده و نه چندان استوار) هنوز، پس از گذشت سه سال از روی کار آمدن گورباچف، از حمایت کامل افراد حزب، دستگاه آن و مردم برخوردار نشده است.
▬ ریشه رشد اندیشه نوین را باید در فروپاشی ایدئولوژی رسمی سابق یعنی در آخرین مرحله بحران آن ایدئولوژی جست. ایدئولوژی مذکور بود که ابتدا عملکردهای استالینی، بویژه توسل به ترور دولتی در مقیاس گسترده و نابردباری ایدئولوژیک در همه زمینهها، و در دوره بعد، گفتمان و عملکردهای عصر برژنف، به خصوص زورگویی و اختناق «انتخابی» را توجیه میکرد.
░▒▓ ب. نکات مبهم در «اندیشۀ نوین» و پرسترویکا
▬ گرایش شدید به قدرت مداری در حزب کمونیست، به ویژه در میان کادرهای آن را نیز نباید از یاد برد. این افراد نه به بحث کردن که به دستور دادن (و فرمان شنیدن) عادت کردهاند. وجود این گرایش در نکات مبهمی که در گفتار گورباچف و در پرسترویکا وجود دارد و نیز قابل مشاهده است.
▬ این ابهام در واقع ریشهای دوگانه دارد: از یک سو محدودیتهای گورباچف و طرفداران او را نشان میدهد که مایلاند به سوی ایجاد دموکراسی و گلاسنوست پیش روند و از سوی دیگر، بیانگر یک ضرورت سیاسی بلافصل است که برای حفظ کمابیش پیوند [این رهبری] با دستگاههای حزبی و دولتی لازم است و آن این که از گذشتۀ حزبی لااقل جزئاً و در عین ابراز انتقاداتی چند نسبت به پارهای از جنبههای اساسی آن، دفاع شود.
░▒▓ ج. پرسترویکا و ایجاد و گسترش دموکراسی
▬ میدانیم که در سالهای اخیر، «ایجاد دموکراسی» به ویژه از خلال عرضۀ آزادی، بیشتر به بحثهای علنی میان عقاید گوناگون و پخش گستردهتر اخبار پدیدار شده است، هر چند این آزادیها هنوز «تحت کنترل» و بنابراین محدود بودهاند. یکی دیگر از جنبههای ایجاد دموکراسی، اعمال بردباری بیشتر نسبت به جمعیتهایی بوده است که شهروندان شوروی برای ابراز عقاید خود دربارۀ مسائل گوناگون تشکیل دادهاند. روند ایجاد دموکراسی تاکنون در محدودۀ چارچوبی که قدرت حاکم تعیین کرده قرار داشته و حرکت آن کند بوده است.
░▒▓ د. ایجاد دموکراسی، تجدید سازمان سیاسی و اصلاح قضایی
▬ یکی از عواملی که به پیشرفت در روند ایجاد دموکراسی یاری رساندهاند، پذیرفتن پدیدهای مثبت و تازه در جامعۀ شوروی است: «رشد شبکهای تقسیمبندی شده از سازمانهای اجتماعی (…) بر پایۀ این درک که هر سازمان اجتماعیتر جهان خصوصیات و منافع ویژۀ اقشار اجتماعی مشخص است.»
▬ ایجاد دموکراسی در حزب و به رسمیت شناختن یک نقش حقیقتاً فعال برای سازمانهای اجتماعی مستقل چه بسا طلیعۀ ایجاد دموکراسی در زندگی سیاسی کشور باشند. اما این امر جز با اجرای اقداماتی در جهت قرار دادن دستگاههای اداری از طریق تجدید ساختمان اقتصاد کشور و تمرکز زدایی کاهش یابد و قدرت سیاسی دموکراتیک شود بدون آن که دیگر تحت قیمومیت حزب باشد و مشروعیت و اقتدار بیشتری پیدا کند، در چنین صورتی امر فوق ممکن میگردد. البته از این گذشته، لازم است که عملکرد و ویژگی سازمانهای اجتماعی نیز واقعاً به رسمیت شناخته شوند.
░▒▓ ه. جایگاه و نقش روند ایجاد دموکراسی در «اندیشۀ نوین» و در پرسترویکا
▬ در «اندیشۀ نوین» دقیقاً و برخلاف جزم استالینی همگون اجتماعی نفی شده و بر وجود اقشار اجتماعی با منافع خاص هر یک تأکید میشود. این امر یکی از ویژگیهای نظریۀ گورباچف است که ملهم از پژوهشهای تاتانیا زاسلاوسکایا و آناتولی بوتنکو است.
▬ قبول گوناگونی منافع اجتماعی ممکن است وجود یک «پلورالیسم سوسیالیستی» را توجیه کند؛ «پلورالیسمی» که مشخصۀ آن پیدایش شمار بزرگی از جمعیتها و گروههای غیررسمی است. همین فکر به پذیرش آن میانجامد که «نقش رهبری کنندۀ حزب» باید صرفاً در مواردی محدود برای تحقق اهدافی به کار گرفته شود که در تعیین آنها شرایط موجود یا تغییرات آتی و همچنین اختلاف منافع اجتماعی، که باید میان آنها سازش به وجود آورد، در نظر گرفته شده باشد.
▬ خودگردانی اجتماعی را باید یکی از نقاط اوج پروژه ایجاد دموکراسی به حساب آورد. خودگردانی در وهله نخست باید در کارخانهها و دستگاههای محلی به اجرا درآید. طرفداران گورباچف این امر را «نقابی» ساده برای پنهان ساختن عملکردهای سابق تحت لوای گفتاری تازه نمیدانند و تحقق آن مسلماً آرزوی آنها را برآورده خواهد ساخت.
░▒▓ و. بازگشت به واقعیت در اندیشۀ اقتصادی رسمی
▬ مشخصۀ «اندیشۀ نوین» و پرسترویکا در زمینۀ اقتصادی بازگشت به واقعیات موجود است. این بازگشت در چارچوب حدودی قرار میگیرد که از طریق ارزیابی غیر انتقادی شکل ارزش و سکوت در گفتمان رسمی دربارۀ ماهیت مناسبات تولیدی غالب، تحمیل میشوند. شکل سلطۀ طبقاتی خاص «نظام شوروی» با دقت تمام این حدود را ترسیم میکند.
░▒▓ ز. پرسترویکا، «اندیشۀ نوین» بینش موجود از موقعیت جهانی مناسبات بینالمللی و سیاست نظامی
▬ این بینش «تاریخی» ، سیاست خارجی ویژهای را نیز در پی داشت که هدف از آن عبارت بود از بهرهگیری از همۀ وسایل ممکن برای رشد یگانگی و گسترش میدان نفوذ «اردوگاه سوسیالیسم» و تفرقه اندازی در اردوگاه امپریالیسم، اردوگاه آن ها، که به طور اجتناب ناپذیر «جنگ افروز» خواهند بود. حال که احتمال برخورد، آشکار مستقیم و اجتناب ناپذیر با اردوگاه مقابل پذیرفته میشد، شوروی ناچار بود برای نمایش قابلیت خویش در به انجام رساندن «وظایفی» که تاریخ برگردۀ او گذاشته بود نیروهای خود را تا حد برابری و سپس برتری نسبت به دشمن توسعه دهد. از این گذشته، از سال ۱۹۳۰ بینش استراتژیک رسمی آن بود که شوروی برای توانایی در دفاع از خود با کمترین بها باید از یک دستگاه نظامی با قدرت تهاجمی بزرگ برخوردار باشد. جریان جدید سیاست نظامی و خارجی (پرسترویکا) به صورت ریشهای این دو جنبه از بینش بازماند، از عصر استالینیسم، یعنی جنبههایی را که با شدت تمام به «مسابقۀ تسلیحاتی» بی سابقهای در این کشور دامن زدهاند، رها کرده است.
░▒▓ ح. سیاست استالینی، جنبههای نظامی و موارد شکست آن و پرسترویکا
▬ سیاست مذکور و شکستهای آن میتواند هم روشنگر دلایل پرسترویکا، یعنی نفی ایدئولوژی استالینی و مناسبات اجتماعی ناشی از آن باشند و هم روشنگر مقاومتهایی که در برابر آن دیده میشوند، چرا که اجرای آن نیازمند کاهش سخت دستگاههای دیوانسالاری است که از سال ۱۹۳۰ به این سو مستقر شدهاند. میدانیم که سیاست استالینی بر آن بود که از طریق برتری دادن به صنایع سنگین، به ویژه نظام اقتصاد شوروی را به سرعت رشد دهد. در این راه هیچ وسیلهای پرهیز نمیشد: دولتی کردن ناگهانی فعالیتهای صنعتی؛ تحمیل خشونتآمیز کشاورزان اشتراکی؛ ارعاب سیاسی؛ کار اجباری؛ سرمایه گذاریهای خارقالعاده از خلال دستگاههای سنگین دیوان سالار و بی خبر از واقعیتها با تحقیر ابتداییترین نیازهای تودههای مردمی و به کمک به تحکیم موقعیت طبقۀ حاکم که دستگاه حزبی به زهدان آن بدل میشد.
░▒▓ ط. «انقلاب سوم در زمینۀ دفاع» و بینش جدید شوروی نسبت به «جهان سرمایهداری»
▬ اگر از دریچۀ چشم دکترین نظامی به قضایا بنگریم، چشم انداز جنگی تهاجمی، که از همان ابتدا ویرانیهایی بزرگ و ناگهانی در کشور دشمن به بار آورد. کنار گذاشته شده و جای خود را به چشم انداز جنگی تدافعی و در صورت لزوم دراز مدت داده است. شوروی، برای دست زدن به چنین جنگی دیگر نمیتواند همچون سابق بر انباشت وسایل زرهی تکیه کند و، بر عکس، باید تکیه گاه خود را در یک قدرت حقیقی اقتصادی (که رهبری حزب کمونیست امید تحققش را دارد) و در آموزش مناسب نیروهایش بجوید. این همان چیزی است که نظریهپردازان شوروی «انقلاب سوم در زمینۀ دفاع» مینامند. لازمۀ گذار به این استراتژی نوین نظامی آن است که سایر قدرتهای بزرگ نیز آمادۀ امضای عهدنامههای خلع سلاح با شوروی باشند.
░▒▓ ی. شوروی، اروپا و گشایش یک افق اقتصادی و اجتماعی
▬ به نظر میرسد شوروی اهمیت بیشتری به رابطۀ مستقیم خود با ایالات متحد میدهد، اما در این جا لزوماً سیاستی دراز مدت در کار نیست ظاهراً این حرکت شوروی بیشتر پیامد وخامت تنشهایی است که در دورۀ قبلی میان دو کشور به وجود آمده بود و میبایستی کاهش مییافت اضافه کنیم که این تماس مستقیم تا اندازهای نیز به ابتکار امریکا صورت گرفته است که در این کار هدفهایی آتی را نیز تعقیب میکند، و مواردی نظیر این ابتکارات در اروپا به چشم نخورده است.
▬ در زمینۀ اقتصادی، قلمرو عظیمی میتواند در برابر اروپا «از آتلانتیک تا اورال» گشوده شود و از این قاره یکی از قطبهای جهانی چند قطبی را بسازد که ظاهراً در آستانۀ قرن بیست و یکم پا به عرصۀ وجود میگذارد. این قلمرو نه فقط توسعۀ تبادلات و به کار اندازی پروژههای مشترک را در برمی گیرد، بلکه همچنین به معنی ورود به حوزۀ یک همکاری واقعی در زمینههای اقتصادی، علمی و فنی نیز هست.
مآخذ:...
هو العلیم