برداشت آزاد از گفتوگو با جان ویکس؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ جان ویکس لیسانس اقتصاد را از دانشگاه تگزاس و فوق لیسانس و دکترای خود را از دانشگاه میشیگان دریافت کرد. در حال حاضر استاد بازنشسته دانشگاه لندن است.
▬ حوزههای تحقیقاتی وی عبارت است از: رشد فقرزدا، مالیه و اقتصاد توسعه. وی سابقه همکاری در مقام مشاور با نهادهایی چون بانک توسعه آسیا و برنامه توسعه سازمان ملل متحد را دارد. دارای حدود ۲۰ کتاب تألیفی و مقالات منتشر شده زیادی در مجلات معتبر است. وی از بنیانگذاران «انجمن اقتصاد جهان» است. دو کتاب اخیر وی که تجدید چاپ شدهاند عبارتند از: ناسازگاریهای آشتیناپذیر اقتصاد کلان نوکلاسیک، سرمایه، استثمار و بحران.
░▒▓ لطفاً در ابتدا از سابقه تحصیلی خود و اینکه چگونه به مطالعات توسعه علاقهمند شدید بفرمایید.
▬ من در مقطع لیسانس وارد دانشگاه تگزاس شدم؛ جایی که به شدت تحت تأثیر کلارنس آیرز، ادامهدهنده راه تورشتاین وبلن قرار گرفتم. آیرز رویکرد تردیدی من نسبت به اقتصاد متعارف را به دست داد. تحصیلات تکمیلی من در دانشگاه میشیگان در دهه ۱۹۶۰ ادامه یافت؛ جایی که احتمالاً، مهمترین مرکز پیشبرد اقتصاد کینزی در امریکا بود. در اینجا رشته توسعه را انتخاب کردم که تحت تأثیر استادم ولفگانگ استاپلر (که برای قضیه ساموئلسن- استاپلر معروف است) بود.
░▒▓ شما خود را هم اقتصاددان توسعه، و هم اقتصاددانی مارکسیست معرفی میکنید. چگونه این دو را به یکدیگر پیوند میزنید؟
▬ همچنان که مارکس به طور واضح بحث کرده است، سرمایهداری یکی از اشکال تاریخی بازتولید مادی جامعه است. اقتصاد توسعه باید مطالعه نحوه تکامل و تبدیل این اشکال مختلف به یکدیگر باشد. به طور خاص، تحلیل جاری توسعه مطالعه توسعه سرمایهداری است.
░▒▓ با توجه به سابقه تحصیلات شما در دانشگاههای بسیار معتبر امریکا میتوانستید در حوزه اقتصاد متعارف کار کنید. چه نارساییهایی در دانش اقتصاد متعارف میدیدید که مسیرتان را تغییر دادید؟
▬ ماهیت محافظه کارانه اقتصاد نوکلاسیک متعارف ممکن است این تصویر را بدهد که تمام اقتصاددانان در طیفی بین میانه و راست ارتجاعی قرار دارند. این به طور خاص در مورد اکثریت وسیع حرفه در امریکای شمالی و اروپا صادق است. در حالی که بنیادگرایی بازار وجه مشخصه اکثریت وسیع اقتصاددانان است، من افتخار میکنم که در میان اقتصاددانانی رشد کردهام که سازمانی را برای احیای سنتهای مترقی حرفه اقتصاد به نام «انجمن اقتصاد جهان» تاسیس کردهاند.
▬ این سازمان را با چند اقتصاددان در ابتدای سال ۲۰۱۱ تاسیس کردیم و اکنون، بیش از ۴۵۰۰ عضو در سراسر جهان دارد. من در ابتدای دهه ۱۹۶۰، اقتصاد را در دانشگاه تگزاس (آستین) انتخاب کردم تا جهان بهتری را به سهم خودم بسازم. با اطمینان میتوان گفت که اگر امروزه، دانشجویی با چنین دغدغهای پیدا شود تقریباً، دانشگاهی در جهان توسعه یافته پیدا نمیشود تا او را آموزش دهد. در مقابل، بویژه در کشورهای انگلیسی زبان، دپارتمانهای اقتصاد خود را صرف آموزش دگماتیک ایدئولوژی بازار کردهاند که نیازی از این دست را تأمین نمیکند. در اروپای قرون وسطی، دگمهای کلیسای کاتولیک موانع جدی پیش روی نیازهای علمی گذاشت. اثر نابودکننده اقتصاد متعارف نوکلاسیک به مراتب بدتر است و به طور قابل توجهی از نظر ایدئولوژیکی قویتر است. ویروس ذهن است و وقتی در فرآیند ذهنی کاشته شد به طور نظاممند توان خلق تفکر عقلانی را تخریب میکند. به عنوان یک روش فکری، نمیتواند مسایل بیرونی و ظاهری را به درونی تبدیل کند. بر عکس، اقتصاد متعارف پیچیدگیهای آنچه ما مشاهده میکنیم را به چیزهای بیاهمیت ضد اجتماعی و غیر تاریخی تبدیل میکند. این تبدیلها را با ریاضیات رمزنگاری شده انجام میدهد.
▬ نوکلاسیکها ماهیت آشکارا و اجتماعی وجود انسانی را به نفع پوچی نهفته در این ایده که هر شخصی فردی جدای از دیگران است، رد میکنند (من توصیه میکنم که ذهن مترقی به جای واژه «فرد» باید از واژههای «مردم» و «شخص» در جای خود استفاده کند). امیدها، ترسها، دلمشغولیها و احساسهای ناشی از مسؤولیتپذیری شخصی ماست که از ما انسان میسازد.
▬ این «افراد» را حرص و آز شخصی به پیش میراند. خوبی حرص و آز به عنوان رفتار «عقلانی» تعریف میشود؛ و این حرص و آز غیر مسؤولانه و فردگرایانه ظاهراً، در رفاه عمومی بازتاب پیدا میکند.
▬ حال اجازه دهید به بحث درباره بحران مالی بپردازیم.
▬ بحران مالی که از امریکا در سال ۲۰۰۸ شروع شد آثار جهانی داشت. این آثار با توجه به نوع سیاستهایی که کشورها پیش از بحران به کار گرفته بودند از کشوری به کشوری دیگر متفاوت است. احتمال بازگشت خودکار بهبود به اقتصاد جهانی بسیار کم است. پیش از بحران بیشتر کشورهای کمتر توسعه یافته سیاستهای ارتدوکسی مالی و پولی را به کار گرفتند. این سیاستها برای مقابله با آثار بحران نامناسب هستند، همچنان که در زمانی هم که اجرا میشدند، نامناسب بودند. شرایط تغییر یافته دهه جدید مستلزم تغییر در رژیم سیاستی از سیاست خنثی ارتدوکسی به مداخله ضد نوسانی است. در آگوست ۲۰۰۹ وزیران مالی کشورهای افریقایی در فری تاون بر ضرورت ارایه جایگزین به جای ارتدوکسی حاکم تأکید کردند. وزیران و نمایندگیهای آنان در تقریباً، تمام کشورهای کمتر توسعهیافته افریقا بیانیهای را صادر کردند که از نظر صراحت و گسست از سیاستهای حامی نولیبرالی غیرمعمول بود. برخلاف بیانیههای پیشین که دولتها را متعهد به سیاستهای ارتدوکسی تثبیت اقتصاد کلان و اصلاحات نهادی میکرد، بیانیه فری تاون، بیانیهای جسورانه و مرتبط با تمام کشورهای کمتر توسعه یافته بود. گسست بیشتر از سیاست کلان اجماع واشنگتنی برای این بود که از سیاست پولی برای حمایت از سیاست مالی فعال استفاده شود.
░▒▓ آثار بحران بر اقتصاد کشورهای کمتر توسعهیافته چگونه بود؟
▬ امیدهای اولیه مبنی بر اینکه بحران جهانی اثر کمی بر کشورهای با بازارهای مالی توسعهنیافته خواهد گذاشت بعد از سقوط بازارهای مالی در اقتصادهای توسعه یافته و سرایت بحران از بخش مالی به بخش واقعی اقتصاد و بازارهای کالایی به پایان رسید. رکود کشورهای توسعه یافته جریانهای سرمایه را کاهش داد؛ هر چند که اثر کوتاهمدت این بر اقتصادهای کمتر توسعه یافته بزرگ نبود. آنچه برای این کشورها دغدغه مهمتری است اثر بحران بر همکاریهای توسعهای است.
░▒▓ برای پیگیری سیاست رشد معطوف به فقرا و حامی کشورهای فقیر چه باید کرد؟
▬ باید سیاستهایی را دنبال کرد که معطوف به فقرا چه در سطح ملی و چه در سطح جهانی باشد. راهبرد رشد حامی فقرا این ویژگیها را دارد: ۱. سیاست اقتصاد کلان ضد چرخهای؛ ۲. ملیسازی بخش مالی؛ ۳. حمایت از حقوق کارگران و ۴. بخش عمومی سرمایهگذاری گرا.
░▒▓ اجازه دهید به بحث تبیین بحران بپردازیم. تبیین شما از بحران چیست؟
▬ پیش از تبیین بحران باید به این پرسش پاسخ دهیم که چرا بحران رخ میدهد که بر بیکاری و وضعیت رفاهی میلیونها نفر در کشورهای توسعه یافته و توسعهنیافته تأثیر میگذارد؟ چرا چنین حادثه وحشتناکی رخ میدهد؟ این امکان به دلیل خود سرمایهداری رخ میدهد، چرا که همه چیز کالایی میشود.
▬ این موجب شکلگیری وضعیتی میشود که نمیتوان آن را حل کرد. این همچنین، دال بر این است که همه چیز در پول سمبلیزه میشود، اما، چرا این هر روزه رخ میدهد به رغم اینکه سرمایهداری عمری طولانی دارد؟ چون سرمایه مالی از سرمایه تولیدی جدا شده و در حال رشد بیشتری است. منظور من از جداسازی، جداسازی نهادی مانند جداسازی بانکها از واحدهای تولیدی نیست، بلکه برحسب ویژگیهای کلیدی این بخش است. مالیه بازتوزیع ارزش و نه تولید را در بر میگیرد، چرا که، مالیه مولد نیست؛ سیطره آن بر صنعت به معنای این است که گردش مالی بر تولید تسلط دارد و این در سفته بازی بازتاب پیدا میکند که موجب تسریع در انتقال ارزش از صنعت به مالیه میشود. اشکال بیثبات و سفته بازانهای که سرمایه به خود میگیرد چرخهای این انتقال هستند. مالیهگرایی فرآیندی است که طی ۳۰ سال گذشته در چارچوب الگوی آنگلو ساکسونی و مقرراتزدایی همراه با آن به جداسازی بخش مالی از بخش تولیدی انجامیده است.
░▒▓ در چارچوب رویکرد اجماع واشنگتنی؟
▬ بله. چرا این جداسازی رخ داده است؟ اثر آن چه بوده است؟ نظر عمومی این است که وامدهی در امریکا یا آنچه به ساب پرایم معروف است، علت بحران است. این البته، امکانی است مرتبط با اعتبارات، اما، من فکر میکنم مقرراتزدایی از بازار دلیل دیگری است که موجب افزایش بار بدهی در اقتصاد شد. دلیل دیگر همان طور که پیشتر گفتم افزایش بیش از اندازه مالیگرایی است که نظام را بیثبات کرد.
▬ تأثیر توزیع جغرافیایی نابرابر سرمایه در شکلگیری مالیگرایی و بحران چیست؟ به نظر میرسد که وقتی سرمایه برخلاف آنچه نظریه رایج اقتصادی میگوید به جای حرکت به سوی مناطقی که در آن کمیابی سرمایه وجود دارد به مناطق مرکزی جهان میرود و در آنجا متراکم میشود، چارهای باقی نمیماند جز جست و جوی راههای جدید سرمایهگذاری برای جلوگیری از افت میزان سود. به این صورت مالیگرایی به وجود میآید و اقتصاد در معرض بیثباتی قرار میگیرد.
▬ من فکر میکنم این نکته صحیحی است. تمرکزگرایی در سرمایه همان طور که آدام اسمیت هم میگوید، موجب نابرابری میشود. در کشورهای مرکزی صنعتی آنچه در حال رخ دادن است فرآیند انباشت تحولات فنی است. این فرآیند به معنای تولید کالاهای ارزان قیمت است.
▬ در عین حال، این فرآیند موجب کاهش نیروی کار در فرآیند تولید میشود. به این صورت تناقضاتی در فرآیند تولیدی پیش آمده که موجب شکلگیری مالیگرایی شده است.
▬ اکنون، شرایط در جهان در حال توسعه در حال تغییر است. در چین شما در طول زندگیتان و شاید من هم در طول سالهای باقیمانده عمرم شاهد این تغییرات باشیم. به نظر میرسد که امریکا هنوز قوی است. اینطور هست، اما، قدرت آن به طور فزایندهای ناشی از مالیه است در حالی که قدرت چین ناشی از تولید است.
░▒▓ چنانچه گفتید افزایش سرمایه مالی، اقتصاد را بیثبات میکند. چه راههایی را برای کنترل سرمایه مالی پیشنهاد میدهید؟ آیا با راهکاری که به مالیات توبین معروف است موافق هستید؟
▬ من به طور کلی، با مالیات توبین موافقم. هدف سرمایه مالی در جامعه سرمایهداری توزیع مجدد سود است. نظریه مارکسیستی به ما میگوید نیروی کار، اساس سود و استخراج ارزش اضافی است. استخراج مازاد از نیروی کار اساس و پایه سود است. کارکرد اساسی بخش مالی توزیع مجدد از طریق اعتبارات است. وقتی که سرمایه مالی به شکل قسمتی از سود بنگاه در میآید سرمایهداری بیثبات میشود. دلیل این امر سازوکارهایی است که موجب بورس بازی میشود.
▬ چه کار میتوانیم بکنیم؟ چه باید کرد؟ سرمایه مالی باید از سودسازی و بازتوزیع سود خارج بشود. راههای مختلفی برای این کار وجود دارد. یک راه ملیسازی سرمایهها است. بانکها باید ملی شوند. اقتصادهای زیادی وجود دارند که شبکه بانکی را ملی کردهاند. این یک راه است، اما، در مورد کشورهای در حال توسعه و کوچک مشکل این است که به هنگام اجرای چنین سیاستی سرمایه فرار میکند. این سیاست برای اقتصادهای بزرگ مانند امریکا که بخش مالی بسیار بزرگی دارد امکانپذیر است.
░▒▓ در همین راستا با صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی چه باید کرد؟ بازسازی اساسی آنها یا تاسیس نهادهای مالی جدید به جای آنها؟
▬ من فکر میکنم که اصطلاح ملیسازی در سطح ملی خوب است، اما، در سطح بینالمللی چه باید کرد؟ بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول باید در چارچوب آنچه کینز در سال ۱۹۴۵ پیشنهاد داد بازسازی شوند. نظام ارز ثابت که لازمه آن ملیسازی شبکه بانکی است باید دوباره شکل بگیرد، اما، در مورد اقتصادهای در حال توسعه بهتر است سیاست صنعتی همراه با یارانهها و حمایتها را دنبال کنند. این البته، مشکل است چون سازمانهای بینالمللی باید شرایط را به نحوی فراهم کنند که بتوانند این کار را انجام دهند. مشکل بانک جهانی این است که نهادی غیردموکراتیک هست.
▬ بنا بر این، آنچه باید انجام دهیم تاسیس بانکی واقعی و غیرانتفاعی است که وامها را برای پروژههای صنعتی اختصاص دهد نه برای حمایتهای بودجهای و نظایر آن. همینطور آن را باید به دولتهای محلی واگذار کند، جایی که احتمالاً، امریکا، بریتانیا و سایر کشورهای مرکزی نتوانند وامها را مقید به شرایط سیاسی کنند.
░▒▓ کینز به هنگام مذاکرات برتونوودز معتقد بود اداره بهتر اقتصاد جهانی مستلزم تاسیس ذخیره جهانی است که مستقل از پول ملی کشوری خاص باشد. بحران و یکی از علل آن یعنی، کسریهای دوقلوی امریکا این سخن کینز را تأیید میکند. آیا اینطور نیست؟
▬ آنچه باید رخ بدهد و آنچه در حال رخ دادن است دو چیز متفاوتند. درباره آنچه باید رخ بدهد من معتقدم که باید ذخیره جهانی جدیدی به همراه بانک جهانی جدید تاسیس شود. مشکلاتی در این باره وجود دارد. در قرن نوزدهم ما نظام پایه طلا را داشتیم. دولتهای مختلف در کشورهای مختلف به طور متفاوت رفتار میکردند و برخی بهتر از دیگران عمل میکردند. اکنون، هیچ ارزی آن قدر قوی نیست که به صورت ارز جهانی در بیاید. دلار امریکا، یورو و ین ارزهای مهم هستند. هیچ کدام از اینها نمیتوانند به تنهایی ارز مسلط جهانی باشند، اما، درباره آنچه در حال رخ دادن است، فکر میکنم ما در حال حرکت به سمت حمایتگرایی، حتی، در امریکا هستیم، چرا که، راه دیگری برای مدیریت بیثباتی مالی وجود ندارد.
▬ مردم فکر میکنند چینیها وابسته به امریکا هستند. تنها باراک اوباما قدرت چین را پذیرفته است. دو قدرت بزرگ، در حال حاضر، آلمان و چین هستند. مازاد تجاری آنها به معنای این است که ارزهای یوآن و یورو ارزهای مسلطی خواهند شد.
░▒▓ آیا بحران نشانهای از افول قدرت مسلط امریکا است؟
▬ بله. قدرت امریکا در حال افول است. البته، برای قدرت سرمایهداری خیلی سخت است که قدرتش را تعدیل کند. به هر حال، عمر سرمایهداری آنگلوساکسونی به پایان رسیده است. فکر میکنم، الگوی نولیبرالی در حال افول است.
برداشت آزاد از دنیای اقتصاد
هو العلیم