برداشت آزاد از تاد زنگر از Harward Business Review؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ سازمانهایی که از موفقیت پایدار بهرهمند میشوند نوعاً بر یک نظریه منسجم در خصوص ارزشآفرینی اتکا دارند. در این سازمانها اغلب اوقات، وقتی جانشینان بنیانگذاران نسبت به نظریه بیتوجه میشوند، کل سازمان به مشکل برمیخورد؛ و وقتی مشکل اتفاق میافتد، آنها معمولاً، دوباره به نظریه بازمیگردند. تاریخ سازمان والتدیزنی (Walt Disney, 1901-1966) نمونه جالبی در این خصوص است. بنیانگذار این سازمان، نظریهای مشخص در این باره داشت که سازماناش چطور ارزشآفرینی کند.
░▒▓ نظریه ارزشآفرینی؛ موردکاوی سازمان والتدیزنی
▬ تصویر این سازمان از نظریه، گسترهای از داراییهای مرتبط با سرگرمی- کتابها، کتابهای کُمیک، موسیقی، تلویزیون، مجله، پارک تفریحی - را نشان میدهد که هسته فیلمهای تماشایی را در بر میگیرند. این تصویر، شبکه درهمپیچیدهای از پیوندهای مبتنی بر همکاری (عمل مشترک) را نشان میدهد که ابتدا بین هسته اصلی و داراییهای دیگر وجود دارد.
▬ از همین روست که کُمیکاستریپها (طنزهای تصویرسازیشدهای مانند اسپایدرمن)، فیلمهایی را رواج دادند که «از مواد خام همین کُمیکاستریپها تغذیه میکردند». پارک تفریحی، دیزنیلند، فیلمها را تبلیغ میکند و فیلمها هم این پارک را تبلیغ میکنند. تلویزیون، محصولات بخش موسیقی را تبلیغ میکند، و بخش فیلم، «لحنها و قریحهها» را به خورد بخش موسیقی میدهد.
▬ نظریه دیزنی میتواند اینطور خوانده شود: «دیزنی به وسیله توسعه قابلیتی بیرقیب در فیلمهای انیمیشن، رشد ارزش آفرین را حفظ میکند و بعد، داراییهای سرگرمیسازی را جمعآوری میکند که هم از ارزش حمایت میکنند، و هم ارزش را از کاراکترها و تصاویر درون این فیلمها بیرون میکشند».
▬ قدرت این نظریه احتمالاً، به واضحترین نحو در پی مرگ والت (Walt) آشکار شد. پس از ۱۵ سال مدیریت والتدیزنی، به نظر میآمد که دیگر بصیرت نظری او از بین رفته است. همچنانکه فیلمهای این سازمان به نحوی چشمگیر از هسته توان انیمیشن دور میشد، موتور آفرینش ارزش نیز در حال از کار افتادن بود.
▬ درآمدهای فیلم کاهش یافتند. «جهان شگفتانگیز دیزنی»، به یک نمایش تلویزیونی تبدیل شد که خانوادههای امریکایی هر یکشنبه بعد از ظهر برای تماشایش دور هم جمع میشدند.
▬ این برنامه در سراسر کشور پخش میشد. زمانی که در اواخر دهه ۱۹۷۰ وارد دانشگاه میشدم، دیزنی به خیلی از آدمهای نسل ما این امتیاز را داد که همچون کودکان عشق بورزند، اما، بعد خودش ناپدید شد. نظر به ژرفای نابسامانی دیزنی، رقبای سازمانی در سال ۱۹۸۴ به کوششی تصورناپذیر دست زدند: تملک خصمانه سازمان با چشمانداز فروش داراییهای اصلی، از جمله آرشیو فیلم، و داراییهای غیر منقول اولیه که پارک تفریحی سازمان را هم شامل میشد.
▬ بازارهای سرمایه این ایده را پذیرفتند، و بورس سهام را با یک تصمیم سرنوشتساز ترک کردند: فروختن دیزنی به رقبایی که یورش آوردند. این رقبا قیمتی بالاتر از بهای واقعی میپردازند، اما، سازمان را تجزیه کرده و در پی مدیریت جدیدی هستند. هیأت مدیره دیزنی این انتخاب را برگزید و مایکل ایزنر را استخدام کرد.
▬ ایزنر نظریه اصلی والت را بازنگری کرد و آن را در جهت سرمایهگذاری کلان روی تولیدات انیمیشن، و خلق رشتهای از فیلمهای پر مشتری به کار گرفت؛ آثاری مثل، دیو و دلبر (Beauty & the Beast)، و شیر شاه (The Lion King) در بیشتر از ده سال، درآمد گیشه فروش دیزنی را از ۴ درصد به ۱۹ درصد افزایش داد.
▬ میزان سود ناخالص و حضور در پارک تفریحی به طور چشمگیری افزایش یافت و سهم درآمدهای دیزنی از کرایه و فروش ویدئوهایش از ۵/۵ درصد به ۲۱ درصد رسید. ایزنر پارکهای موضوعی و تفریحی جدیدی بنا کرد، سرمایهگذاری بیشتری بر فیلمهای غیر انیمیشنی کرد که با بازیگران واقعی اجرا میشدند، و دوباره به کسبوکاری نزدیک شد که با نظریه سازگاری داشت، برای نمونه، روی فروشگاههای خردهفروشی محصولات جانبی دیزنی، برای کارتونهای صبحهای شنبه، و نمایشهای برادوی سرمایهگذاری صورت گرفت.
▬ با پالایش نظریه والت و پیگیری عملهای استراتژیک همسو با آن، دیزنی موفق شد سرمایه بازارش را از حدود ۲ میلیارد دلار در ۱۹۸۴ به ۲۸ میلیارد دلار در سال ۱۹۹۴ رشد دهد. ادامه این رشد طی سالهای بعد به همکاری دیزنی و سازمان انیمیشن مطرح «پیکسار» (Pixar) منجر شد.
▬ دیزنی از طریق یک قرارداد به مهارتهای آنها دسترسی پیدا کرد، اما، رابطه دیزنی و پیکسار، تا اکتبر ۲۰۰۵ که ایزنر استعفا داد، به نحوی جدلی و ستیزهجویانه پیش رفت. جانشین او، رابرت ایگر، سریعاً، رویه بهبود و احیای رابطه با پیکسار را در پیش گرفت.
░▒▓ سه «بینش» درباره استراتژی
▬ استراتژی دیزنی همه نشانههای یک نظریه سازمانی قدرتمند را دارد. این سازمان کیفیت بهتری از بینش را به طور پیوسته به مدیران ارشدش عرضه میکند. این بینش ابزاری است که آنها هر بار میتوانند در راستای گزینش، تعیین، و سازماندهی اموال و داراییهای موجود به کار بگیرند. چطور میتوانید بگویید که آیا نظریه سازمانی خود شما مطلوب است یا نه؟ پاسخ شما به آن «درجهای» بستگی دارد که در نسبت با آن، مسأله «بینش» استراتژیک مجال مییابد: دوراندیشی، بصیرت، هماندیشی تکمیلکننده. بیایید نگاهی دقیقتر به این مقوله بیندازیم.
▬ دوراندیشی. یک نظریه سازمانی اثرگذار، باورها و انتظارات را در ارتباط با تکامل صنعت به هم پیوند میدهد، ذائقه مشتریان آینده، یا مطالبات مختلف مشتریان را پیشبینی میکند، رشد و توسعه تکنولوژیهای مربوطه را مد نظر دارد و احتمالاً، حتی، تمهیدات رقیبان را هم میتواند پیشگویی کند.
▬ دوراندیشی اشاره دارد به اینکه چه نحو از کسب دارایی، سرمایهگذاری یا اعمال استراتژیک در وضعیتهای پیشبینیشده آینده جهان کسبوکار، موثر و ارزشمند خواهد بود. دوراندیشی در نسبت با عقل (معیار/متداول) هم باید تا حدی خاص، و هم باید قدری متفاوت باشد. اگر بیش از حد عام و کلی باشد، قادر به تشخیص اینکه کدام داراییها ارزشمند هستند، نخواهد بود.
▬ اگر دوراندیشی به نحو گستردهای تقسیم شود، داراییها و قابلیتهای مطلوب برای به دست آوردن، بسیار هزینهبر خواهند بود (چون بر سرشان رقابت بالا میگیرد)، یا در غیر اینصورت، منحصربهفرد نخواهند بود (و از همین رو، بعید است ارزش پایداری خلق کنند). دوراندیشی والتدیزنی خلق جهان فانتزی تصویری خانوادگی- دوستانهای بود که جاذبه بالایی داشته باشد.
▬ بصیرت. اگر سازمانهای رقیب مالک داراییهایی همسان با داراییهای شما باشند، میتوانند عملهای استراتژیک شما را با قابلیتهای برابر- یا چه بسا، حتی، بازتعریفشده- تکرار کنند و به نتیجه مشابه برسند، از این رو، به یک بصیرت مافوق یا فرادست ثابت در نظریه متکی نباشید.
▬ یک نظریه سازمانی موثر، مختص هر سازمان است و درک عمیقی درباره داراییهای موجود و فعالیتهای کنونی سازمان منعکس میکند.
▬ بصیرت کلیدی والتدیزنی تشخیص ارزش هدایت اولیه سازمان و سرمایهگذاری کلان و اصولی در انیمیشن و قابلیتش برای آفرینش کاراکترهای منحصر به فرد فراتاریخی (غیر زمانمند) بود که برخلاف بازیگران فیلمهای واقعی در بند هیچ عامل یا واسطهای نیستند.
▬ هماندیشی مکمل. یک نظریه خوش-ساخت سازمانی، نظریه مکملی را تشخیص میدهد که سازمان منحصراً قادر به گردآوری یا اتخاذ آن است؛ آن هم به وسیله کسب داراییهایی که میتوانند با داراییهای موجود ترکیب شوند تا ارزش آفریده شود. نظریه دیزنی به آرایش گستردهای از داراییهای مربوط به سرگرمی اشاره میکند که قادرند از دل انیمیشن، ارزش استخراج کنند.
▬ این سه بینش در کنار هم، مدیران و رهبران را قادر میسازند تا به انجام رشتهای از اعمال ارزشآفرین مبادرت ورزند. دوراندیشی به مطالبات و تقاضاهای آینده، تکنولوژی، و ذائقههای مشتریان توجه میکند که خود این امر، عرصههایی را برجسته میکند که باید در آنها، به دنبال هماندیشی بود.
▬ بصیرت به داراییهای منحصر به فردی توجه میکند که خود این امر مستلزم جست. جوی دوراندیشی و هماندیشی است. هماندیشی، مکملهای ارزشمندی را آشکار میکند، و خود این امر، عرصه دوراندیشی را واجد اهمیت میکند.
برداشت آزاد از دنیای اقتصاد
هو العلیم