فیلوجامعه‌شناسی

نصر، و سرفصل‌هایی از آنچه ”جوان مسلمان“ باید از دنیای مدرن بداند

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت از پروفسور سید حسین نصر؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    ساختار اجتماعی جهان اسلام و بویژه نهادهای سیاسی و اقتصادی آن، نیز در طول چند قرن گذشته با فشارهای شدیدی مواجه بوده است. در نتیجه، تنش‌ها و نابسامانی‌هایی در اجتماع سیاسی و ساختار اجتماعی جهان اسلام پدید آمده که به اوضاع و احوال کنونی انجامیده است. اوضاع و احوالی که در آن دین اسلام هم‌چنان قوت و رسوخ خود را در میان مسلمین حفظ کرده، ولی، تمدن و نظم اجتماعی پدید آمده توسط این دین ضعیف شده و با معارضه‌هایی مواجه گردیده که از حیث وسعت و قوت در سراسر طول تاریخ اسلام از آغاز ظهور آن، بی‌سابقه بوده است.
▬    در میان طیف و طایفه‌ی مدرنیست‌ها، جهان اسلام در خلال قرن سیزدهم / نوزدهم و اوایل قرن چهاردهم / بیستم می‌توان بین دو گروه زیر تمایز قائل شد: از یک سو عرب‌ها و ایرانیان و ترک‌ها که دانش و شناختشان از اروپا به واسطه توسعه‌نیافته بودن زبان‌های اروپایی در سرزمینهاشان در آن ایام، عمدتاً غیرمستقیم بود، و از سوی دیگر، متفکران هندی که به سبب تسلطشان بر زبان انگلیسی در اثر نوع استعماری که انگلیس در سرزمینشان اعمال کرده بود، مستقیماً و بلاواسطه اروپا را می‌شناختند.
▬    با پایان یافتن جنگ جهانی دوم به تدریج کل جهان اسلام استقلال سیاسی خود را بازیافت. کشورهایی مثل سوریه و لبنان در شرق عربی، مراکش و تونس و لیبی و چندی بعد الجزایر در شمال افریقا، پاکستان (که در سال ۱۹۷۱ به پاکستان فعلی و بنگلادش تقسیم شد) در شبه قاره‌ی هند، اندنزی و مالزی در جنوب شرقی آسیا و بسیاری از کشورهای دیگر در افریقا و حوزه‌ی خلیج فارس، یکی پس از دیگری به استقلال رسیدند.
▬    کل پدیده‌ی احیاگری یا اصطلاحاً بنیادگرایی (اسلامی) بسیار پیچیده است و طیفی را در بر می‌گیرد که از صور و اشکال معتدل مرتبط با حرکت‌های پیرایشگرانه و احیاگرانه‌ی مصلحان قرون سیزدهم و چهاردهم هجری قمری، تا انواع حرکت‌ها و نهضت‌هایی که در عین تلاش برای اثبات اولیت و اولویت شریعت، به میزان بسیار زیادی از زبان و آرا تفکر ایدئولوژیک و انقلابی قرن نوزدهم اروپا نیز استفاده می‌کنند، گسترده است.
▬    مسأله قصد و غایت و نحوه‌ی اتخاذ علم و تکنولوژی غربی و نیز مشکلات و مسائل مندرج در آن، علاوه بر متفکران سنتی مایه‌ی دلمشغولی گروه‌های دیگر، بخصوص مدرنیست‌ها نیز بوده است، تا مدت‌های مدید، بسیاری از متفکران در جهان اسلام در این زمینه پیرو نظریات سید جمال‌الدین اسد آبادی بودند که معتقد بود علم جدید چیزی جز علوم اسلامی که به غرب منتقل شده است نیست، اما، غرب مسیحی بر خلاف مسلمین که هیچ مشکلی در هماهنگ کردن این علوم با دینشان نداشتند، نتوانسته است آن‌چنان که باید به درستی به این علوم بپردازد و با آن کنار بیاید.
▬    بخش اعظم جهان اسلام هنوز فاقد دانش و درک عمیق از غرب است، در حالی که عمیقاً از انواع آرا و اندیشه‌ها و محصولات و مظاهر و اقدامات جهان غرب، از اتومبیل گرفته تا کامپیوتر و از سینما گرفته تا ادبیات یا از آرا فلسفی تا اقتصاد، تأثیر پذیرفته است.

░▒▓ ماهیت دنیای مدرن
■ دین در غرب جدید
▬    بین فهم غرب از اسلام، ولو آن که دیدگاه‌های آن از نظر مسلمین متعصبانه و تحریف شده باشد، و فهم اسلام از دین در غرب از نقطه نظر اسلامی، هیچ موازنه‌ای برقرار نیست، تلاش مسلمین برای فهمیدن دین در غرب بسیار نادر بوده و اکثراً آن‌چه هم که توسط محققان جدید مسلمان درباره‌ی دین و تفکر در غرب نوشته شد یا عمدتاً بر نقطه نظرها و دیدگاه‌های غربی مبتنی است یا بر دانش بی‌اساس و محدودی که خود مانع از ژرفکاوی در معنای دین و تاریخ آن در جهان غرب بوده است.
▬    شکل‌گیری دورانی از تاریخ غرب که امروزه، از آن به «قرون وسطی» تعبیر می‌شود و طی آن برخی از مهم‌ترین نهادها و نیز الگوهای فکری غرب صورتبندی و متبلور گردیده، و هنر مقدس مسیحی نیز به اوج کمال خود دست یافته بوده، همانا وام‌دار مسحیت در شکل کاتولیکی آن بوده است. در طول قرون وسطی مسیحیان غرب با اخلاص دینی شدید و پایبندی اکید به مسیحیت بدان گونه که مذهب کاتولیک برای ایشان تفسیر می‌کرد زندگی می‌کردند و لذا، به رغم دشمنی عظیمی که با مسلمین نشان می‌دادند احساس شباهت و قرابت زیادی نیز با ایشان می‌کردند، زیرا، جامعه‌ای از مؤمنان را در جهان اسلام می‌دیدند که اکیداً و خالصانه به کلام خداوند و دستورات و احکام او پای‌بندند.
▬    کلیساهای کاتولیک و پروتستان مدت‌های مدیدی بر ضد یکدیگر مبارزه کرده‌اند. به نحوی که بسیاری از جنگ‌های قرون هفدهم و هجدهم میلادی به داشتن اهداف و آرمان‌های کاتولیکی و پروتستانی نامبردار بوده‌اند. با این حال، به تدریج حرکت چشمگیری پدید آمد که بخصوص در قرن جاری در پی ایجاد صلح و آشتی میان کلیساهای گوناگون بود. حرکتی که امروزه، در غرب به «نهضت وحدت‌گرایی بین ادیان و مذاهب» مشهور شده است، نه تنها به دنبال برقرار کردن صلح میان ادیان و مذاهب گوناگون است، بلکه می‌خواهد در درون خود مسیحیت نیز صلح و صفا برقرار کند.
▬    حرکت نوسازی در درون کلیسای کاتولیک بسیار سریع گسترش یافت، ولی، هنوز در همه‌ی جهات تفوق کامل نیافته است. امروزه، در داخل کلیسای کاتولیک مبارزه‌ای میان عناصر رسمی‌تر و سنتی‌تر و حرکت‌ها و گرایش‌های مدرنیستی جریان دارد. این مبارزه در نقاط مختلف جهان کاتولیک صورت‌های گوناگون به خود گرفته است.
▬    فکر اصالت دنیا پیش از هر چیز تدریجاً فلسفه و، سپس، علم را از قلمرو دین جدا کرد و پس از آن همه آرا و نهادهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی را که در دوران قرون وسطی در غرب فحوا و معنایی دینی داشت، از قلمرو معنای دینی خارج ساخت. این جریان در مورد هنر غرب هم، که در دوران گذشته علاوه بر برخورداری از حمایت دین، مشحون از ارزش‌های و معنای دینی نیز بود، صادق بوده است.
▬    امروزه، نقش دین در غرب با نقشی که دین در جهان اسلام دارد بسیار متفاوت است، همه‌ی جوامع غربی مدعی غیر دینی بودن‌اند و به واقع قانون را نه برگرفته از دین، بلکه، دست کم در جوامعی که مبتنی بر دموکراسی است، برآمده از رأی مردم می‌دانند. کشورهای معینی مثل ایالات متحده قویاً بر جدایی کلیسا و دولت از یکدیگر تأکید دارند، در حالی که در کشورهای دیگر هم‌چون انگلستان که در آن رئیس کشور در عین حال، رئیس کلیسا نیز هست، یا سوئد که مذهب رسمی آن پروتستانیسم لوتری است، نیز قوانین بر دین مبتنی نیست. در مورد کردارهای اجتماعی نیز این وضع صادق است، زیرا، این کردارها بنابر فرض از قوانین جاافتاده‌ای نشأت می‌گیرد که ناشی از اراده‌ی آحاد افراد جامعه به انتخاب مقاماتی رسمی برای عضویت در قوه‌ی مقننه‌ای است که بر همین اساس قوانین طرح و تصویب می‌کند.
▬    نقش دین را در غرب کنونی می‌بایست در بطن و متن همین الگوها و نیروهای پیچیده، دریافت و نیز در پرتو همین دو جریان، یعنی، غیر دینی شدن دین سنتی و طلب معنا وکشف دوباره یعنی، به عنوان بنیان زندگی بشر در غرب است که می‌بایست نقش اسلام را در غرب امروز شناخت.

░▒▓ فلسفه و مکاتب فکری جدید غرب
▬    برای فهم ماهیت مدرنیسم یا مدرنیسم لازم است که معنای فلسفه را در تمدن غرب درک کنیم، در غیر این صورت فهم معنای پدیده‌های جدید، اعم از آن که در مسیحیت و نیز یهودیت تا حدودی هم‌چنان در غرب حیات و حضور دارد، اما، آن خلأی را که با خارج شدن دین از متن صحنه ایجاد شده، شیوه‌های تفکری پر کرده است که از بطن مکاتب فلسفی گوناگون غرب و بویژه از بطن آن چیزی برخاسته که نزد مورخان فلسفه در غرب به فلسفه جدید موسوم گردیده است.

░▒▓■  قرون وسطی
■ سن اگوستین
▬    بسیاری سن اگوستین را مؤسس فلسفه‌ی مسیحی غرب هم در وجه فلسفی، و هم در وجه کلامی آن می‌دانند. سن اگوستین در شمال افریقا زاده شد و در جوانی به آموختن فلسفه، بویژه فلسفه‌ی سیسرون و نوافلاطونیان، روی آورد. حتی، چندی به مانویت یعنی، به دین مبتنی بر ثنویتی گروید که از ایران باستان سرچشمه گرفته و در امپراتوری روم آن روزگار نیز رواج یافته بود.
▬    یکی از مهم‌ترین دلمشغولی‌های سن اگوستین که مکرراً اظهار کرده است، رابطه‌ی میان ایمان و شناخت یا عقل و دین و در عین حال، رابطه‌ی میان عقل و اشراق بوده است. اثر اصلی او، یعنی، شهر خدا نیز حاوی نظر مسیحیانه در باب زمان و تاریخ و نیز جامعه کامل و ناقص است و او در آن بر اهیمت حضور گناه و اهمیت فدیه‌پذیری یا باز خرید گناهان توسط مسیح تأکید کرده است.

■  بوئنیتوس آنیکیوس
▬    بونتیوس یکی از فلاسفه‌ی رومی و نویسنده‌ی یکی از پرخواننده‌ترین آثار فلسفی اروپایی، یعنی، تسلی فلسفه است که اثری اساساً افلاطونی است، او می‌خواست آثار افلاطون و ارسطو را به لاتینی ترجمه کند و با یکدیگر هماهنگ سازد، اما، تنها به ترجمه‌ی معدودی از رسالات منطقی ارسطو توفیق یافت و آوازه‌ی این رسالت از همین رهگذر در سراسر قرون وسطای اروپا پیچید.

■  یوهان اسکوتوس اریجنا
▬    اریگنا، فیلسوف ایرلندی، مشرب نوافلاطونی و مسیحیت را به نحوی در هم ادغام کرد که هم در حلقه‌های فلسفی وهم در میان عرفای مسیحی نفوذی فراوان یافت. او آثار دیونوسیوس آریوپاگوسی را به لاتین ترجمه کرد و برای نخستین بار آراء وی را با همه‌ی نتایج و آثاری که این ترجمه بر تاریخ دوره‌های بعد فلسفه و کلام غرب داشت، در دسترس غرب قرار داد.

■  سن آنسلم
▬    سن آنسلم یکی از چهره‌های برجسته‌ی کلام و فلسفه‌ی مسیحی قرون وسطی است و در کلام دنباله‌رو سن اگوستین بوده است. شهرت او در فلسفه به خاطر عرضه برهان معرفه‌الوجودی در اثبات وجود خداوند است. وی ایمان مسیحی را تحلیل عقلانی می‌کرد و معتقد بود که این گونه درک عقلانی از ایمان برای فهم خود دین ضرورری است و به واقع یک وظیفه‌ی دینی است.

■  سن بوناونتوره
▬    سن بوناونتوره یکی از بزرگ‌ترین متکلمان و فلاسفه‌ی مسیحیت است. او که از راهبان فرقه‌ی فرانسیسیان ایتالیا بود به عنوان یکی از مجتهدان کلیسا پذیرفته شد و تا به امروز یکی از مهم‌ترین مراجع کاتولیک‌ها در زمینه‌ی تفسیر اندیشه‌ی دینی بوده است.

■  سن توماس اکویناس
▬    سن توماس اکویناس که بی‌تردید، مشهورترین و پرتأثیرترین شخصیت در میان همه‌ی متفکران اروپایی قرون وسطی بود و به «حکیم آسمانی» ملقب گردیده بود، در سیسیل چشم به جهان گشود، در پاریس تحصیل کرد و به عضویت یکی دیگر از فرقه‌های مهم مسیحیت در قرون وسطی، یعنی، فرقه‌ی دومینیکیان، درآمد. وی در دوران تحصیل با آلبرتوس کبیر محشور بود که خود عمیقاً از فلسفه و علوم اسلامی تأثیر پذیرفته و از مدافعان فکر ارسطویی در جهان لاتین بود.

░▒▓■  دوران مدرن
■ فرانسیس بیکن
▬    فرانسیس بیکن تمایل یا در واقع، تعصب شدید ضد ما بعدالطبیعه داشت و عمدتاً از آرا فلاسفه‌ی دهری مشرب یونان حمایت می‌کرد. او سعی داشت آن‌چه را که بعدها به «روش علمی» مشهور شد توضیح بدهد، و تأکید داشت که باید پیوسته اطلاعات گردآوری کرد و آزمایش‌هایی برای کشف رازهای طبیعت از رهگذر مشاهده‌ی سامانمند انجام داد.

■  رنه دکارت
▬    دکارت فیلسوف فرانسوی کاتولیکی بود که در زمینه‌ی اندیشه‌ی قرون وسطایی بسیار متبحر و پر اطلاع بود و در ریاضیات نیز دستی داشت. با این حال، به تدریج از قالب‌ها و قاعده‌سازی‌های کهن فلسفه‌ی قرون وسطایی روگردان شد تا بر اساس روش مشهور شک دکارتی خویش که او را واداشته بود که بگوید «می‌اندیشم پس، هستم» پایه و اساس تازه‌ای برای حصول یقین بیابد.
▬    دکارت مدعی و منادی ثنویت مشهوری است که بنابر آن واقعیت شامل دو بعد یا دو عنصر است، یکی جهان امتداد یا جهان ماده و دیگری جهان شعور یا اندیشه.

■  تامس هابز
▬    نخستین اثر فلسفی هابز با عنوان رسالات کوچک به صورت هندسی نوشته شده بود و می‌خواست ادراک حسی را برحسب علم جدید حرکت توضیح بدهد. هابز می‌کوشید که روانشناسی مکانیستی یا قسری خود را هم بر اخلاق، و هم بر سیاست اطلاق کند، و در زمینه سیاسی طرفدار یک اقتدار نیرومند مرکزی بود.
▬    هابز با فلسفه و علم ارسطویی مخالف بود و در قول به این‌که دانش باید به انسان قدرت بدهد و وضع و حال مادی او را بهبود بخشد با بیکن همصدا بود.

■  بندیکت اسپینوزا
▬    اسپینوزا از جمله‌ی منتقدان مذهب اصالت تجربه‌ی هابزی و ثنویت دکارتی بود، و این ثنویت را با تأکید بر تمامیت و یکپارچگی واقعیت رد می‌کرد. اسپینوزا به تعبیر اصطلاحی یک فیلسوف یهودی نبود، بلکه بیشتر به جریان اصلی فلسفه‌ی جدید اروپا تعلق داشت و در عین حال، برخی عناصر معین اندیشه‌اش از آبشخور فلسفه‌ی کهن یهودی مایه می‌گرفت که خود در طول قرون اولیه رابطه‌ی بسیار نزدیکی با فلسفه‌ی اسلامی داشت. آن‌چنان که، حتی، برخی از بزرگان آن هم‌چون ابن جبیرول و ابن میمون برخی آثار خود را به زبان عربی نوشته بودند.

■  جان لاک
▬    لاک مستحکم‌ترین مبانی را در طول تاریخ فلسفه‌ی انگلیس برای مذهب اصالت تجربه تدارک کرد و معرفت‌شناسی‌ای بر پایه‌ی نفی امکان راه بردن علم انسان به وجود عینی واقعی ذوات مختلف، فراهم آورد. او بر اهمیت «تصور» که هر آن چیزی است که در هنگام اندیشیدن انسان متعلق شناسایی باشد، تأکید داشت. «تصورات» مورد نظر لاک، تماماً مولود تجربه است و از نظر او چیزی به اسم تصورات فطری وجود ندارد.    

■  گتفرید ویلهلم لایب‌نیتس
▬    اصول کلی فلسفه لایب‌نیتس شامل اصل هوهویت، اصل انتخاب اصلح، یعنی، این که خداوند حکیم در میان همه‌ی صورت‌های ممکن اصلح یا بهترین صورت را انتخاب می‌کند. اصل علت کافی و اصول مابعدالطبیعی ضروری دیگری هم‌چون ایجاب وجود هر چیز ممکن، می‌شد.

■  جرج بارکلی
▬    بارکلی در اواخر عمر پس از مسافرت به امریکا به ایرلند بازگشت و اسقف شد و آرا و اندیشه‌هایش، بویژه در میان کسانی که رغبت و تمایلی به فلسفه‌ی ایده آلیستی و طبعاً به حوزه‌ی مسائل دین داشتند، هم‌چنان پرنفوذ باقی ماند.

■  فرانسوا ماری ولتر
▬    ولتر نزد آزاد اندیشان و عقلی شدن مشربان به عنوان قهرمان بزرگ آزادی بشر در مقابل، تعصب دینی و پرچمدار عقل و فرد در مقابل،ه با اوامر و القائات کلیسا شهرت داشت. در واقع، برخی از مدرنیست‌های مسلمان نیز مجذوب او شده بودند، زیرا، گمان می‌کردند که می‌توانند از حملات او به مسیحیت برای دفاع از تعابیر عقلی مشربانه‌ی خودشان از اسلام در مقابل، حملات بعضی نویسندگان و هیأت‌های تبلیغی مسیحی استفاده کنند.

■  ژان ژاک روسو
▬    تأثیر روسو نیز، هم‌چون ولتر، هم در قلمرو فلسفه، و هم در حرکت‌های بالفعل سیاسی، بویژه در انقلاب فرانسه، بسیار زیاد، بوده و او نیز هم‌چون لاک، مورد تجلیل و ستایش برخی از بنیانگذاران ایالات متحده بوده است. هم‌چنین، آراء وی در زمینه‌ی آموزشی تأثیرات گسترده‌ای داشته و در طول قرن گذشته مورد بحث و فحص بسیاری ار متخصصان مسلمان این زمینه بوده است.

■  اصحاب دائره‌المعارف
▬    این افراد تحت رهبری دنیس دیدرو در عصر مهم «روشنگری» اقدام به تهیه‌ی اثر عظیم سی و پنج جلدی دائره‌المعارف کردند. این دائره‌المعارف ارائه دهنده‌ی تلقی مدرنی از مفاهیم بود و تا هم‌اکنون، نیز نقش مهمی در تلقی مدرن از جهان دارد.

■  دیوید هیوم
▬    هیوم پیش از همه و بیش از همه بر کسانی تأثیر نهاد که مدعی بودند فلسفه یک علم استقرایی ابداعی طبیعت بشر است و انسان بیش از آن که با خرد سرشته باشد از عواطف حسی و عملی ساخته شده است. همین جنبه از اندیشه‌ی هیوم بود که بعداً بر ایمانوئل کانت، اوگوست کنت، جان اسیتوارت میل، و نیز فلاسفه‌ی انگلیسی دیگری هم‌چون جرمی بنتام معتقد به اصالت فایده تأثیر گذاشت.

■  امانوئل کانت
▬    فلسفه‌ی کانت بسیاری از متفکران مسلمان را نیز به خود جلب کرده است. آثار او به زبان‌های عربی، فارسی و ترکی ترجمه شده، و در همان حال نخستین مواجهه‌ی فلسفه‌ی اسلامی با فلسفه‌ی غرب به شکل پاسخ‌های ملاعلی زنوزی در بدایه‌الحکمه به برخی از آراء کانت، صورت بست.

■  هگل و ایده‌آلیسم آلمان
▬    هگل درباره‌ی فلسفه‌ی تاریخ، که او آن را یکی از شاخه‌های مهم خود فلسفه می‌دانست، و نیز قانونی و زیبایی‌شناسی آثار مبسوطی نوشت. او معتقد بود که فلسفه به جای شروع کردن از جزئیات باید به کل بپردازد و بایستی بر جریان دیالکتیکی مبتنی باشد که در نتیجه‌ی آن هویت‌های عالی‌تر از بطن و برخورد هویت‌های دانی‌تر برمی‌آید و سرانجام، به مثال مطلق راه می‌گشایند.

■  آرتور شونپهاور
▬    اثر اصلی شونپهاور «جهان به عنوان اراده و اندیشه» است که در آن از مرکزیت عقل در فلسفه‌ی هگلی به جانب قدرت شمرد، خلاقیت و، حتی، امور خردستیزانه و غیر عقلانی، گراییده است. همین جنبه از اندیشه‌ی اوست که بر اگزیستانسیالیسم جدید و بخصوص بر روانشناسی و انسان‌شناسی جدید تأثیر گذاشته است. تأثیر شونپهاور بر هنر و ادبیات آلمان نیز بسیار زیاد بوده، و هم‌چون برخی دیگر از چهره‌های مشهور فلسفه‌ی غرب، از کسانی است که توجه گروه‌هایی از نویسندگان و متفکران مسلمان را که در اوایل قرن جاری در اروپا به تحصیل و مطالعه مشغول بوده‌اند، جلب کرده است.

■  سورن کیرکگارد
▬    کیرکگارد معرفت‌شناسی هگل را مورد انتقاد قرار داده و از ذهن‌گرایی در مقابل، عین‌گرایی که نشانه‌ی آرا و اندیشه‌های اگزیستانسیالیستی قرن چهاردهم / بیستم است، ستایش کرده است. وی در حالی که عمیقاً دلبسته‌ی مسائل و موضوعات دینی بود، بخش زیادی از عمر خود را مصروف حمله به تشکیلات کلیسایی موجود کرد که به زعم او از مسیح گسسته بود.

■  کارل مارکس
▬    در این کتاب مارکس این فکر را مطرح کرده است که وجود انسانی بر خلاقیت او در کار بر روی مواد طبیعت و تولید کالا مبتنی است؛ و لذا، باید کل بشریت از ثمرات این کار بهره‌مند شوند، ولی، به نظر مارکس، از زمانی که طبقه‌ی کارگر تحت ستم و سرکوب مالکان سرمایه قرار گرفته امکان این بهره‌مندی همگانی از میان رفته است. بنا بر این، مبارزه طبقاتی مستمری میان کارگران که کار می‌کنند و «بورژوازی» که مالک سرمایه است، جریان دارد.

■  آنری برگسون
▬    برگسون در آخرین اثر خود، دو سرچشمه‌ی «اخلاق و دین» از عقل یا هوش و شهود به عنوان منابع و سرچشمه‌هایی که هم اخلاق، و هم دین بر آن‌ها مبتنی است، بحث می‌کند. او در این کتاب و نیز در سایر آثار متأخرتر خود از مفهوم «نیروی حیاتی» دورتر شده و به مذهب کاتولیک تقرب جسته است.

■  فریدریش ویلهلم نیچه
▬    زبان و بیان نیچه، بخصوص در «چنین گفت زرتشت» سبک و ارسلوبی بسیار شاعرانه دارد، و هم در حلقه‌های ادبی، و هم در محافل فلسفی این قرن نفود بسیار زیادی داشته است. او در حالی که از شم و شهود نیرومندی برخوردار بود، وضعیت روانی غیر عادی‌ای داشت که باعث شده بود یکی از بزرگان سنتی هم روزگار ما وی را «دیوانه‌ی منور» بنامد.

■  ادموند هوسرل
▬    هوسرل در اواخر عمرش پدیدارشناسی را مجدد یا احیا‌کننده حیات معنوی می‌دانست. او در کتاب «فلسفه اولی» مدعی شده بود که پدیدارشناسی از زندگی دفاع می‌کند و به تحقق استقلال اخلاقی انسان می‌انجامد. در آخرین کتابش «بحران علوم اروپایی و پدیدارشناسی متعالیه» نیز از اهمیت پدیدارشناسی و استقلال ذهن در هنگامه‌ی آشوب زمانه سخن گفته است.

■  زیگموند فروید و روانکاوی
▬    فروید نظریه‌ی جدیدی درباره‌ی ذهن (یا روان) بر اساس مقولات اساسی غرایز زندگی و مرگ و تقسیم ذهن به من غریزی، من و من برتر، تدارک کرد. او تنش کشاکش میان من و من‌برتر را منشأ آن چیزی می‌دانست که خود آن را ضمیر می‌نامید، و با تأکید بر اثر نیروهای ناخودآگاه و این که همین نیروها رفتار بشر را تعیین می‌کنند، کلاً منکر مسؤولیت اخلاقی برای آدمی بود.

■  آلفرد نورث وایتهد
▬    آلفرد نورث وایتهد اکثر آثار مابعدالطبیعی خود را در مدتی که در امریکا زندگی می‌کرد نوشت. طلیعه‌ی این آثار علم و دنیای مدرن بود که در آن ماتریالیسم علمی را مورد انتقاد قرار داده بود... یکی دیگر از همین آثار که شاید مهم‌ترین اثر واتیهد باشد، «پویش و واقعیت» است که در آن نظریه‌ی فلسفه‌ی پویش را به مثابه فلسفه‌ای که کل واقعیت را به عنوان زنجیره‌هایی از صیرورت و شدن می‌بیند، مطرح کرده است.

■  برتراند راسل
▬    برتراند راسل که پیش‌تر شاگرد وایتهد بود، یکی از مشهورترین فلاسفه و منطقیون انگلیسی این قرن است. او که در آن واحد فیلسوف و ریاضیدانی تمام عیار بود، بخصوص در اواخر عمرش به نحوی فعال و پرشور وارد مبارزات سیاسی نیز شد. در واقع، بخش اعظم شهرتی که او در اواخر عمرش یافت بیشتر از آن که ناشی از آثار صرفاً فلسفی‌اش باشد که بیشتر مایه اشتهار او شده بود، حاصل فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی او بود.

■  مارتین هایدگر
▬    هایدگر معتقد بود که کل فلسفه‌ی غرب از زمان افلاطون به این سو در فهم «بودن» یا «وجود» به خطا رفته و این نوع فعالیت خطاآمیز فلسفی اینک توسط او پایان یافته است. مهم‌ترین اثر او، «وجود و زمان» علاوه بر ملحدانی هم‌چون ژان‌پل‌سارتر بر برخی طوایف فلاسفه‌ی دینی نیز تأثیر نهاده است.

■  ژان پل سارتر
▬    نخستین اثر سارتر، به نام «تهوع»، داستان بلندی بود که شدیداً ضد اجتماعی و فردگرایانه بود و طلیعه‌های اگزیستانسیالیستی آتی او را نشان می‌داد. او روشی پدیدارشناختی در پیش گرفته بود و آن را در چندین اثر فلسفی خود، از جمله در مشهورترین این آثار، «وجود و عدم» اعمال کرد، در این اثر اخیر او وجدان انسان را به عنوان لاشیئیت با وجود که «شیءت» است، متقابل دانسته است.

░▒▓■  علم و تکنولوژی جدید
▬    علم غربی بر این تلقی مبتنی است که جهان طبیعی واقعیتی جدا از خداوند یا مراتب عالی‌تر وجود است. در بهترین حالت، خداوند به عنوان خالق جهان، چونان بنایی پذیرفته است که خانه‌ای را ساخته و آن خانه اینک مستقل از اوست. در جهان‌نگری علم جدید مداخله و تصرف خداوند در اداره جهان و مراقبت و نظارت مستمر او بر آن، پذیرفته نیست.
▬    نخستین گامی که علم در قرن یازدهم/ هفدهم برای مطالعه‌ی حرکت سیارات و، سپس، برای مطالعه‌ی تحول قوانین فیزیکی بر اساس آن مطالعات برداشت مبتنی بر کمی کردن طبیعت بود. علم جدید عمدتاً به دست معدودی از چهره‌های برجسته‌ی انقلاب علمی، یعنی، گالیله، کپلر و نیوتون پیش رفت، در حالی که دکارت و لایبنیتس و معدودی از ریاضیدانان دیگر نیز راه و روش‌های ریاضی مهمی برای انجام مطالعات کمی جدید درباره‌ی طبیعت فراهم آوردند. کمی کردن علم طبیعت، به همان تعبیر روشنی که خود گالیله گفته بود، به آن معنا بود که آن جنبه‌هایی از طبیعت که کیفی است به عنوان جنبه‌هایی ثانوی یا غیر مهم تلقی شود.
▬    فیزیک جدید که در طول قرون گذشته از انقلاب علمی به این سو هم‌چنان مادر علوم دیگر بوده و هنور هم مبنای همه‌ی علوم مربوط به جان مادی را تشکیل می‌دهد، از بطن این نحوه‌ی تصور از علم‌زاده شده است. در چند قرن گذشته همه‌ی علوم دیگر کوشیده‌اند تا در تلاش برای ایجاد علم کاملاً کمی شده‌ای که بتواند پدیده‌های گوناگون را به نحوی ریاضی مطالعه کند و بر اساس قوانین ریاضی‌ای که خود به نحو تجربی قابل تحقیق است، پیش‌بینی‌هایی بکند، از فیزیک تقلید کنند.
▬    نظریه یا اصل تکامل از رهگذر نوشته‌های بسیاری ار مدرنیست‌هایی که این اندیشه را در مفهوم علمی یا فلسفی آن پذیرفته و برگرفته بوده‌اند، به جهان اسلام نیز را یافته است. این مدرنیست‌ها پس از قبول کردن و اخذ این اندیشه کوشیدند تا برخی از آیات قرآن کریم را به نحوی معنا کنند که فکر تکامل را نیز در برگیرد. اگر چه، قرآن، هم‌چون سایر متون مقدس، صریحاً می‌گوید که جهان و همه‌ی مخلوقات را خداوند خلق کرده و اصل و منشأ انسان حیوانی ما قبل تاریخ نبوده، بلکه انسانی از ابتدا انسان‌وار و در سنت اسلامی موسوم به آدم بوده که خداوند او را خلق کرده بوده است.
▬    تحویل‌گرایی علمی یکی از قدرتمندترین نیروها در دنیای مدرن است. پیش از هر چیز، یک احساس درونی کمتری در مقابل، علم جدید در اکثر رشته‌های مطالعاتی دیگر مشهور است و این رشته‌ها می‌کوشند از علم جدید تقلید و تأسی کنند. تا بدانجا که امروزه، مقوله‌ای کلی از این رشته‌ها تحت نام علوم اجتماعی یا علوم انسانی شکل گرفته است و هر کدام از این رشته‌ها سعی دارند از روش‌های علوم طبیعی تقلید کنند و تا سر حد امکان کمی و «دقیق» شوند.
▬    تحویل‌گرایی علمی یکی از مهم‌ترین عناصر تشکیل‌دهنده‌ی آن چیزی است که در تقابل با علم به علم‌پرستی یا مذهب اصالت علم موسوم شده است. علم جدید را می‌توان به عنوان راه و روش بایسته‌ای برای شناخت جنبه‌های معینی از جهان طبیعی پذیرفت. یعنی، به عنوان راه و روشی که می‌تواند برخی از ویژگی‌های جهان طبیعی یا مادی، و نه همه‌ی جهات و جنبه‌های آن را، کشف کند.
▬    رابطه‌ی علم جدید با قدرت باعث دلمشغولی شماری از دانشمندان به مسأله‌ی مسؤولیت اخلاقی شده است، زیرا، اختراعات و کشفیات ایشان، که خود غالباً افرادی متواضع و اخلاقی هستند، به دارندگان قدرت امکان داده است تا به مدد انواع تسلیحات نظامی، از بمب‌های آتشزا گرفته تا بمب‌های هیدروژنی، روش‌هایی برای کشتار جمعی ایجاد کنند، قطع نظر از آن که روش‌های بی‌شماری نیز برای انهدام تعادل محیط طبیعی که اینک کل امکان حیات بر روی زمین را در معرض تهدید و مخاطره قرار داده، در اختیار صاحبان قدرت گذاشته است.
▬    توجه به این نکته برای جوان مسلمان مهم است که علم و تکنولوژی هم‌معنا و مترادف یکدیگر نیستند. تکنولوژی نتیجه‌ی اعمال علم است که در کنار فراهم آوردن ثروتی عظیم، در عین حال، فقر، تورم جمعیت، فروپاشی ساختار منسجم جامعه و انهدام مصیبت‌بار طبیعت را به دنبال داشته است. امروزه، آگاهی از محدودیت‌ها و خطرات تکنولوژی در خود غرب به مراتب بیشتر از بقیه‌ی جهان است.
▬    جهان اسلام با اقتباس کورکورانه‌ی تکنولوژی غربی تنها می‌تواند در طریق انهدام شتابان محیط زیست طبیعی با غرب همراه شود.

░▒▓■  زندگی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دنیای مدرن
■ زندگی سیاسی
▬    دموکراسی در فرهنگ‌های مختلف (انگلیسی، امریکایی، فرانسوی، ایتالیایی و، حتی، ایرلندی) معانی یکسانی ندارد.
▬    در غرب اغلب می‌توان برآمیختن دموکراسی را با اندیشه‌های نیرومند ناسیونالیستی هویت دینی و، حتی، گاهی پیوندهای قوی دید، تا آن‌جا که هر گاه هر کدام از این عناصر در معرض تهدید و مخاطره قرار بگیرد، عکس‌العمل‌های خشونت‌باری در جامعه بروز می‌کند که هم‌چنان دعوی دموکراتیک بودن دارد. این پدیده را می‌توان در جریان مهاجرت شمار زیادی از غیر اروپایی‌ها یا، حتی، مردم اروپای شرقی به کشورهایی مثل فرانسه و آلمان و، حتی، تا حدودی در انگلیس که سابقه‌ی طولانی‌تری در دموکراسی‌دارد، به روشنی مشاهده کرد.
▬    نکته بسیار مهم که باید در شناخت حیات سیاسی غرب ملحوظ کرد، نقشی است که عوامل اقتصادی در واقع، عامل بنیادین تعیین‌کننده حیات سیاسی است، در حالی که دیگران بدون آن که وجه اقتصادی حیات سیاسی را انکار کنند، برای آرا و اندیشه‌ها و ایدئولوژی‌ها و سایر عوامل غیر مادی نقش و سهم مهم‌تری در آن قائلند.

■  زندگی اجتماعی
▬    در غرب نیز، هم‌چنان که در جهان اسلام، همواره مهم‌ترین واحد متشکله‌ی جامعه خانواه بوده است، مسیحیت خانواده تک همسری را که شامل پدر مادر و فرزندان می‌شده، تقدیس می‌کرده است، ولی، در گذشته‌های دورتر غالباً پدربزرگ‌ها و مادر بزرگ‌ها و خاله‌ها و عمه‌ها و دایی‌ها و عموها و سایر خویشاوندان نیز همبسته با یکدیگر مجموعه‌ای موسوم به خانواده‌ی گسترده را به وجود می‌آورند که با وضعی که امروزه، در جهان اسلام موجود است، بسیار شبیه بود.
▬    در اثر فشارهای انقلاب صنعتی، معنای خانواده به خانواده‌ی هسته‌ای اقتصار یافت و همین خانواده طی دو نسل گذشته به تدریج از هم گسیخته است. در این میان نسبت بالای طلاق (۵۰ درصد در امریکا) قابل توجه است.
▬    مهم‌ترین نیروی نهفته در این تحولات همان فردگرایی است. در واقع، طیف آراء سیاسی و اقتصادی در غرب تا حدود بسیار زیادی براساس همین عامل شکل گرفته است. تحولات مهمی که امروزه، ناشی از پدیده‌ی فردگرایی روی می‌دهد آن‌چنان عظیم و بنیان‌کن است که فهم آن برای هر کس از جمله جوان مسلمان دشوار است. در عین حال، این تمام واقعیت غرب نیست و جوان مسلمان باید به این واقعیت که دین هم‌چنان نفوذ قابل ملاحظه‌ای در جامعه‌ی غرب دارد توجه داشته باشد.
▬    یکی از عناصر مهم زندگی اجتماعی دنیای مدرن که بویژه در مورد امریکا و اروپای غربی مطرح است، مسأله‌ی روابط میان نژادهای گوناگون است. اگر چه مدرنیسم عمدتاً در پای‌بندی به مذهب اصالت فرد و حقوق فردی ریشه دارد، عنصر نژاد نیز در تاریخ اروپا و بخصوص امریکا پیوسته نقش مهمی داشته است.

■  حیات اقتصادی
▬    اقتصاد در دنیای مدرن کما بیش از اخلاقی جدا شده و به نیروی محرک بسیاری از تصمیمات سیاسی و اجتماعی تبدیل گردیده است. می‌توان گفت که نظریه‌ی مارکسیستی مرکزیت داشتن عوامل اقتصادی، تا جایی که تمدن دهری مشرب و دنیاگرای جدید مطمع‌نظر است، به یک معنا، پربیراه نبوده است.
▬    در نظامات مبتنی بر دموکراسی قوانینی را که به حوزه‌های اقتصادی، اجتماعی و به طریق اولی، سیاسی مربوط باشد قوه‌های مقننه‌ی انتخابی تصویب می‌کنند. در همه این موارد قانون تبلور مصالحی مبتنی بر مقتضیات جاری یا موجود اجتماعی تلقی می‌شود و با رأی مردم تعیین می‌گردد. قانونگذاران از سوی مردم انتخاب شده‌اند و به نوبه‌ی خود قوانین را وضع و تنظیم می‌کنند.

░▒▓■  آموزش جدید و تاریخ و نظریه‌ها و فلسفه‌های آن
▬    نهادهای آموزشی اسلامی از اوایل قرون وسطی و بویژه در زمنیه‌ی آموزش‌های عالی‌تر، به تدریج از طریق اسپانیا و سیسیل و فرانسه و ایتالیا بر نهادهای آموزشی غرب تأثیر گذاشت. در واقع، کل نظام کالج‌های غربی که زمینه را برای ظهور دانشگاه‌ها در غرب جدید فراهم آورد رابطه‌ی بسیار نزدیکی با نظام «مدرسه»‌ای اسلامی داشت که تا امروز هم‌چنان در جهان اسلام دایر است.
▬    جریان غیر دینی کردن آموزش در غرب چندین قرن طول کشید و هنوز هم خیلی مانده است تا این جریان به تمام معنا کامل شود. پابه‌پای غیر دینی شدن روزافزون نهادهای آموزشی تازه‌ای، اغلب توسط دولت‌ها، برای جدا نگاه داشتن نهادهای آموزشی تازه‌ای، اغلب توسط دولت‌ها، یا محافل غیردینی دیگر به وجود آمده بود، تأسیس می‌شد.
▬    اهداف و دستاوردهای نظام آموزشی جدیدی که دولت‌های اروپایی و بعداً دولت امریکا تأسیس کرده‌اند، شامل تبلیغ آرمان‌های ملی و فلسفه‌هایی هم‌چون علمانیت یا دنیاگرایی غیر دینی جدید، ناسیونالیسم، قول به اصالت فایده و رفاه عمومی می‌شده و طبعاً اهداف اقتصادی ناشی از فکر پیشرفت مادی را که در قرن سیزدهم/ نوزدهم خود تقریباً، به یک مذهب تازه بدل شده بود، نیز در بر می‌گرفته است.
▬    آموزش غربی در حال حاضر عملاً درگیر و دار کشاکش میان دین و اومانیسم غیردینی گرفتار آمده است. جبهه‌های این نبرد و کشاکش در همه‌ی زمینه‌ها و موضوعات، از نظریه تکامل در مقابل، قول به خلقت گرفته تا انواع نظریه‌های اجتماع، فکر مرکزیت اروپا در مقابل، قائل بودن به برابری شأن فرهنگ‌های گوناگون، مسأله زندگی، مسأله رابطه‌ی میان زمینه‌های گوناگون دانش با اخلاق، و بسیاری دیگر از موضوعاتی که برای فلسفه و نظریه آموزش اساسی است، گسترده است.
▬    نهادهای آموزشی جدید، اعم از آن‌که در غرب دایر باشند یا در جایگاهی دیگر، مهم‌ترین خزانه‌های دانش‌اند و خودشان مهم‌ترین محافظان تمدن جدید غربی می‌دانند و بذرهای تنازعات و کشاکش‌های عمیقی را در زمینه‌ی فلسفه‌ها و نظریه‌های آموزش در خود دارند، تنازعات و کشاکش‌های که ناشی و حاکی از تفکیکی است که در سسپیده دم دوران جدید میان قلمرو علم و دانش و قلمرو امور و موضوعات مقدس متبلور شده در دین، برقرار گردید.
▬    امروزه، آموزش غربی، حتی، در تلاش برای حصول به اهداف تهریف شده‌ای هم‌چون غیردینی کردن دانش، سلطه‌ی مادی، اشاعه‌ی مذهب اصالت فرد و همه‌ی جهات دیگری که در جهان نگری اسلامی مردود است، نیز با بحرانی جدی مواجه است، این نظام از دو جهت برای مسلمین خطرناک است:

○    یکی از آن جهت که در درون خودش با بحران مواجه است.
○    و دیگر از آن جهت که، ولو در درون خودش هم با بحران مواجه نباشد، با نگرشی اسلامی و گران قدرترین ارزش‌های اسلامی سازگار نیست.

░▒▓■  هنر در غرب جدید
▬    هنر غربی تا دوران رنسانس شباهت‌های زیادی با هنر اسلامی داشت، اگر چه برخلاف هنر اسلامی که همواره از شمایل نگاری‌های مقدس پرهیخته است، اساساً شمایل نگارانه، یعنی، مبتنی بر ترسیم تمثال‌هایی از حضرت مسیح یا عذرا بود. با وجود این، هنر غرب پیش از رنسانس، یعنی، هنر سنتی غرب، دقیقاً به همان لحاظ که سنتی بود، بر برخی اصول دینی و الهی تکیه داشت.
▬    هنر رنسانس که به واسطه‌ی ظهور و حضور نوابغ نام‌آوری هم‌چون رافائل، میکلانجلو و لئوناردو داوینچی در آن، شهرت یافته است. آشکارا بیش از آن که به زیبایی‌های عوالم معنویت توجه داشته باشد زیبایی‌های زمینی و این جهان را باز می‌تابانده، و به بهای گسستن از هنر مقدس و آسمانی قرون وسطی، به عوالم محضاً انسانی راه گشوده بوده است.
▬    هدف تمامی هنرهای سنتی خلق اشیائی بوده است که قابل استفاده باشند نه صرفاً مظاهری از تجمل و زیبایی. دلیل رو کردن به این هنرها نیز هیچ‌گاه «هنر برای هنر» یعنی، آن چیزی نبوده است که برخی از نظریه‌پردازان هنر بعد از قرن سیزدهم/ نوزدهم غرب بهتر از آن بهانه‌ای برای توضیح پیدایش هنر جدید نیافته بوده‌اند. این رویکرد سنتی که در اسلام نیز وجود داشته ابداً به معنای نوعی گرایش اصالت فایده‌ای در مفهوم عادی این تعبیر نبوده است، زیرا، علاوه بر نیازهای ظاهری و مادی انسان، نیازهای معنوی او را نیز ملحوظ می‌داشته است.
▬    گر چه موزه‌هایی که امروزه، موارد بسیار عظیم آن را جوان مسلمان در غرب می‌بیند، می‌تواند بسیار دیدنی باشد، اما، مآلاً بیانگر این واقعیت است که هنر از بقیه‌ی زندگی روزمره‌ی این مردم جدا شده است.
▬    موسیقی در کنار هنرهای تجسمی یا دیداری نقاش و پیکره‌سازی، مکمل این دو هنر است و هم‌چون نقاشی نقش مهمی در تکوین تعریف اومانیستی جدید انسان از خودش ایفا کرده، و از جمله‌ی مهم‌ترین هنرهای غرب است که در عین حال، درک اهمیتش برای اکثر مسلمین آسان نیست. موسیقی در جهان سنتی اسلام یا با تلاوت آیات قرآن مجید مربوط بوده که در این صورت، علی‌القاعده از آن به موسیقی تعبیر نمی‌شده، یا با اشعاری در مدح و ستایش خداوند و حضرت رسول (ص) و درباره‌ی برخی موضوعات دینی، یا با کارهای جمعی معینی مثل به جنگ رفتن ارتش دروی مزارع توسط دهقانان، جشن‌های ازدواج و نظایر آن.
▬    در کنار موسیقی کلاسیک که وظیفه‌ی اجتماعی بسیار مهم عرضه‌ی موسیقی به گروه‌های تحصیل کرده‌تر و فرهیخته‌تر جامعه‌ی غربی را بر عهده دارد، در غرب موسیقی محلی و مردمی نیز وجود دارد. آن‌چه در غرب به موسیقی محلی یا عامه موسوم است، به رغم آن که از قرن سیزدهم/ نوزدهم در برخی کشورها به ابزار و ادوات جدیدی مجهز گردیده، هم‌چنان نوعی از موسیقی را عرضه می‌کند که بویژه در کشورهایی مثل ایرلند و اسپانیا که هنوز تست‌های قدیمی‌تر موسیقی محلی در آن‌ها محفوظ مانده، شباهت‌هایی با موسیقی‌های قومی جهان اسلام دارد.
▬    به رغم قالب اصلی ادبیات اسلامی که همواره شعر بوده است، در غرب، این قالب اصلی البته، در شکلی متداول رمان بوده است. قابل توجه است که با راه پیدا کردن مدرنیسم به جهان اسلام، رمان نیز به تدریج بر نویسندگان مسلمان تأثیر گذاشت.
▬    اگر چه متون کهن مثل آثار بسیاری از زمینه‌های دیگر، مورد حمله‌ی مذهب هیچ‌انگاری قرار گرفته و به دست مکتب واساختگرایی با شالوده‌شکنی، که از نظر فلسفی در سال‌های اخیر باب روز بوده، «اوراق» شده است، ادبیات هنوز کاملاً زنده و سرپاست. به رغم همه‌ی موانع و مشکلات، ادبیات هم‌چنان وجود دارد و وسیله‌ای است که به مدد آن جان‌های بیدارتر جامعه‌ی غربی بخصوص آن‌هایی که از هنر نوشتن برخوردارند و با نگاهی تیزبین ناظر بحرانی هستند که دنیای مدرن را در خود گرفته است، می‌توانند هم‌چنان به عنوان منتقدان دنیای مدرن عمل کنند.

░▒▓ ■ سبک زندگی مدرن
▬    از مهم‌ترین ویژگی‌های سبک زندگی جدید شورش بر ضد هر چیزی است که از نظر جوانان «سنت» تلقی شده باشد، اعم از سنت به همان مفهوم قدسی و آسمانی، یا آداب و سنن و همه‌ی آن‌چه از نسل‌های پیشین رسیده است.
▬    در شیوه‌ی زندگی کنونی غرب کشش و گرایشی هست که افراد جامعه را به زیستن در لحظه‌ی کنونی فارغ از همه‌ی تاریخ و گذشته و غرق شدن در طلب سرفرازی‌های لحظه‌ای و لذت حسی آنی وا می‌دارد، پرستش قهرمانان ورزشی و میل به رکورد شکنی دائمی و فایق آمدن بی‌وقفه بر طبیعت، نشان دهنده‌ی یک وجه از این دلمشغولی به تن است، در حالی که جنبه‌ی بسیار ویرانگرتر همین گرایش را می‌توان در استفاده از مواد مخدر و طبعاً مشروبات الکلی، روابط جنسی آزاد و نظایر آن دید که تماماً از تلاش نفس برای غرق کردن خود در لذت‌های آنی جسمی و غریزی حکایت دارد.
▬    یکی از ویژگی‌های کم و بیش نظرگیر شیوه‌ی زندگی جدید جست و جوی مشتاقانه به دنبال معناست. همانا از دست رفتن معنای زندگی برای بسیاری از جوان‌هاست که آن‌ها را به بیراهه‌ی طلب لذت‌های آنی جسمانی از طریق روابط جنسی یا استفاده از مواد مخدر یا گاهی خشونت و جنایت کشانده یا آن که آن‌ها را به جست و جوی فلسفه‌ها و فرهنگ‌ها و، حتی، «ادیان جدید» وا داشته است.
▬    به نظر می‌رسد هدف شیوه‌ی زندگی جدید آن است که به مدد رسانه‌ها از همه‌ی امکانات موجود در نظم کنونی بشر نهایت استفاده را ببرد. بیشتر این تحولات در شکل لباس‌ها یا اطوار رفتارها یا اشکال گوناگون موسیقی و سایر هنرها از مراتب فرودین روان مایه می‌گیرد، ولی، گاهی نیز در این میان روزنه‌هایی به عوالم بالا گشوده شده است، و لذا، از یک طرف چشم‌انداز زوال دنیای مدرن پیش روست و از طرف دیگر، در این‌جا و آن‌جا بارقه‌هایی از تجلی دوباره‌ی حقیقت به همان صورتی که سنت طی قرون و اعصار متمادی آن را زیسته و عرضه کرده است، به چشم می‌رسد.
مآخذ:...
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.