حامد دهخدا
← امسال، ماه مبارک، خودم که رفتم هیچ، جماعتی را هم برانگیختم که بروند، و نیم، یا ثلثی از ماه مبارک را آنجا باشند.
← عوامی کردیم و دست روشنفکر را هم گرفتیم و بردیم حرم قدس امام رضا علیه السلام تا به برکت امام رضا روزه بگیرد، و هم، ده/پانزده روزی را در حریم حرم امام باشد، شاید این مردم جوراجور را بشناسد و کمتر در مورد انتخابات آنها، حدس و گمانهای مغایر نتایج ببافد، و شمال و غرب تهران را همه دنیا تصور نکند.
← واقعاً مردم مشهد میتوانند جامعهشناسترین مردم ایران شوند. شاید هم هستند!
← بگذریم؛
← از در حرم که وارد میشوم، معنای آن جمله خداوند را بهتر میفهمم که خطاب به پیامبر خود فرمود: ”اگر آنچه بر روى زمين است، همه را خرج مىكردى، نمىتوانستى ميان دلهايشان الفت بیفکنی، ولى خدا بود كه ميان آنان الفت انداخت، چرا كه او تواناى حكيم است“ (انفال/63). مردم از در حرم که وارد میشوند، برای هم میمیرند. حیرتآور است. تا دم حرم اینطور نیست. اما وقتی وارد میشوی، همه چیز فرق میکند. امام رضا علیه السلام را دوست دارند، و همدیگر را هم برای امام رضا دوست دارند. و اگر امام، تمام ثروت کلان خود را هم هزینه میکرد، نمیشد دل مردم را اینطور متوجه خود کند. خدا خواست، پس شد.
← صحن و حرم و مدیریت و ساز و برگ، اصلاً شبیه بارگاه ثروتمندترین مرد ایران و از جمله ثروتمندترین مردم جهان نیست؛ از بس بد اداره میشود؛ اما بد اداره شدن، این فایده را دارد که روشنفکر میفهمد که امام رضا علیه السلام را به خاطر پولش دوست ندارند. روشنفکر میداند که امام رضا، ثروتمندترین مرد ایران، و از جمله ثروتمندترین مردم جهان است. ولی حتی او هم میفهمد که مردم به خاطر این پول، امام را دوست ندارند.
← از همان اول، و با همان دید روشنفکریش که حواسش به همه جا هست، الا آنجا که باید باشد، میفهمد که بوی اسانس نامرغوب متصاعد در حرم، یا سنگفرشهای شلخته صحن جمهوری اسلامی، یا لباس ناتمیز فراشان حرم، خوشایند زائران نیست؛ همان پالتوهای زمستانی که تابستان هم میپوشند، و کثیف و برقافتاده است. با پول امام رضا علیه السلام میشود هر روز این پالتوها را شست و اتو کرد و تن فراشان کرد، بدون آنکه یقهاش، ناجور برق بیفتد؛ اصلاً میشود پول داد تا یک کسی پیدا شود و برای این بندگان خدا، لباس تابستانی طراحی کند که هم حال و هوای مأنوس قدیمی را داشته باشد، و هم، این بندگان خدا را در تابستان گرم و زبان روزه و زیر آفتاب صحن جامع رضوی نپزد.
← از بابالجواد که آمدیم بیرون، ”روشنفکر“، ”کارگزار“یش گل کرد؛ با ولع، دید که چطور گوش زائران را میبرند. ده / دوازده غرفه ساختهاند که سه دهنه آن، سمت راست، و دو دهنه سمت چپ فعالاند، و بقیه خالی است. اصل کار، دو دهنه سمت راستی است که دو فروشگاه شبانهروزی، به مساحت سوپری سر کوچه، اما با فروشی چند برابر یکی از شعب فروشگاههای زنجیرهای شهروند و رفاه در تهران.
← خلایق به طمع ”نام“ ”رضوی“، به این فروشگاهها هجوم میبرند، و همین، برای آنکه رگ گوش خود را به ”عسس“ بسپارند کافی است.
← روشنفکر، ماشین حسابش را درمیآورد و چرتکه میاندازد که با این حجم فروش، و با این هزینه سرانه پایین برای سرویس و نگهداری و نیروی انسانی و...، به عبارتی میشود، پنج تا پانزده درصد تخفیف. به این نتیجه میرسد که قیمت منصفانه فروش در این فروشگاهها پنج تا پانزده درصد زیر قیمت مندرج روی کالاها، و به عبارتی، پنج تا ده درصد، بالاتر از قیمت عمدهفروشی کالاهاست.
← علاقمند میشود بفهمد که وقتی از قیمت منصفانه خبری نیست، عایدی عظیم و میلیاردی این دو فروشگاه که در تمام بیست و چهار ساعت، بیش از ظرفیت معقول، مشغول فعالیت و فروشاند، به کجا میرود؟ و آیا روشنفکر هم این شانس را دارد که یکی از آن غرفهها را از آستان رضوی اجاره کند و بار خود و هفت پشت خود را ببندد؟
← جواب سؤال، زیر زمین است! چی؟! زیر زمین؟!
← هم روبرو، و هم کنار دو فروشگاه، دو در هست که با پله برقی دو طبقه میرود زیر زمین.
← کلهم مساحت زیر باب الجواد تا وسط صحن جامع رضوی، فضای عظیمی را زیر نمایشگاهی پرهزینه و دائمی بردهاند که قرار است به مردم بگوید آستان رضوی، علاوه بر مدیریت ناکارآمد حرم قدس امام رضا علیه السلام، چه میکند. یک بخش نمایش برنامه و توسعه و بودجه و درآمد هم دارد (چهار غرفه) که روشنفکر، عوامانه امیدوار است در گزارشهای عملکرد بودجه آستان رضوی، یا با راهنمایی متصدی غرفه، بفهمد که درآمد آستان رضوی، از این نوع فروشگاههای زرخیز چقدر است.
← متصدی غرفه، که میگوید کارشناس ارشد معدن است، دقیقاً هیچ چیز از برنامه و توسعه و بودجه و درآمد و اداره آستان رضوی نمیدانست، یا اگر میدانست، سه ساعتی دندان روی جگر گذاشت و به ما نگفت؛ اما همان اطراف باب الجواد، یک پلیس وظیفهشناس دیدیم که میگفت این دو فروشگاه، سالانه ”فقط“ پنجاه میلیون تومان اجاره میپردازند! (قید ”فقط“ از من است. خود پلیس فکر میکرد که پنجاه میلیون تومان خیلی پول است). این، یعنی سالی اقلاً پنج/شش میلیارد سود خالص.
← باز هم علاقه ”روشنفکر“ به ”کارگزار“ شدن بیشتر شد. گوش و چشمش جنبید.
← چشمتان روز بد نبیند. نمایشگاه را پر از چیزهایی دیدیم که میشد با آوردن آنها، از خزانه آستان رضوی پول درآورد؛ مبلمانهای گران قیمت و بسیار بسیار بسیار بسیار متعدد که کسی نبود روی آنها بنشیند، ال. سی. دی.ها و رایانههای روشنی که کسی نبود درون صفحه خالی گوگل آنها سرچی را بنگارد تا اقلاً از پهنای باند بهرهای برده شود، نورپردازیهای اغراق شده، اقلام نمایشگاهی شبیهسازی شده که قیمت بدل آنها تنها کمی از قیمت اصل کمتر بود، نمونه امکانات بیمارستانی با مانکن مردی که در درمانگاه آستان رضوی، جان داده بود و ملافهای با رنگ ملیح گلبهی، برای تسکین بازماندگان روی پیکر و صورتش کشیده بودند (راستی رفتیم و خود درمونگاه رو هم دیدیم؛ آذر 1388 توسط ”آتشفشان“ افتتاح شده بود. به دکتره گفتیم ریه روشنفکر داره از زور سرفه درمیآد و اون ”فقط“ گفت: گرمیتون کرده و خربزه مشهد بهتون نساخته و برید سردی بخورید! همین و همین و همین! بین خودمون باشه. برگشتیم تهران و رفتیم دکتر و فهمیدیم ریه روشنفکر مفلوک چرک کرده. همین و همین و همین!).
← القصه!
← مثل خیلی از نمایشگاههای دیگر، محل ریخت و پاش بود، ولی آنچه شبیه نمایشگاههای دیگر نبود، بازدیدکنندهای بود که ”نبود“ و از آن بدتر، اگر بازدیدکنندگانی چون من و روشنفکر بودیم، کسی نبود که ما را تحویل بگیرد. صد و پنج غرفهی حدوداً دوازده متری همراه با مخلفات داشت و در تمام این مساحت چند هکتاری، تنها دو نفر بودند که در غرفه حیوانات و اصلاح نژاد با یکدیگر مشغول گپ و گفت بودند، و یک مهندس معدن که در غرفه توسعه و برنامهریزی مشغول ور رفتن با گوگل بود و سه غرفه همجوار را هم میپایید. حتی غرفه فروش هم خالی بود!
← روشنفکر هم، به جای غرفه اصلاح نژاد، درست رفت همان جا که نباید میرفت. همان جا که مهندس معدن مشغول ور رفتن با گوگل بود، و میگفت کارشناس بخش توسعه و برنامهریزی و بودجه و مدیریت است. آن روبرو، در دو جاکتابی، دو طرف یک مبلمان شیک، مجموعهای از جلدهای گالینگور ”سبز“ با خطوط طلایی گذاشته بودند. شبیه همان بود که روشنفکر میخواست، ولی نباید میخواست.
← دو جاکتابی با درهای شیشهای که درون آنها، بودجه سال 1386 (آخرین بودجه موجود)، عملکرد موقوفات در سال 1384 (آخرین عملکرد موجود)، سالنامههای آماری آستان رضوی (که ما و کارشناس ارشد معدن نمیدانستیم چه جور سالنامه آماری است و مندرجات آن چیست) و جزوههایی که ظاهراً برای آموزش کارکنان آستان رضوی ساخته بودند؛ میگویم ”ظاهراً“، چون مهندس معدن میگفت که نمیداند چیست. میگفت شاید اشکال تایپی دارد که تیتر آن برای هر سه ما بیمعنا بود: metify BMI. کارشناس معدن میگفت که metify (با حروف کوچک) را که نمیداند، اما BMI باید همان MBA (Master of Business Administration: مدیریت اجرایی کسب و کار) باشد.
← خلاصه؛ جزوات و کتابها و یک کارشناس معدن در چهار غرفه گذاشته بودند که به هیچ دردی نمیخورد، الا کمک به حفر نقب و تونلی، به سوی معدن و خزانه آستان رضوی!
← بودجه 89 و 88 و 87، و عملکرد موقوفات در سالهای 85 و 86 و 87 و 88 نبود. خب؛ بودجه 1386 و عملکرد موقوفات سال 1384 هم غنیمت بود. روشنفکر رفت سراغ کمد. تق. در قفل است. جیغ مهندس معدن درآمد: ”آنها محرمانهاند“. به ما گفتهاند که هر فسیلی که به گزارش عتیقه بودجه سال 1386 و گزارش عتیقهتر عملکرد موقوفات در سال 1384 علاقمند شد، ”بیاوریدش پیش ما“!
← ”کفر“ روشنفکر درآمد، و دوباره کارش به ”کفر“گویی کشید. کمی هم ترسید. راستش را بخواهید ”کفر“ من هم درآمد و کمی هم ترسیدم. خصوصاً وقتی اتفاقی از دهن کارشناس معدن پرید که قبل از رفتن پیش ”آنها“، باید یک سری برویم ”حراست“ و برای کفرگوییهای روشنفکر حساب پس دهیم. ولی شما نترسید؛ چون یه جورایی مهندس معدن رو پیچوندیم و از گیر عطا و لقای مدیران آستان رضوی (البته با چاشنی ”حراست“)، در رفتیم.
← از خودم و از آنها میپرسم که آستان رضوی در این نمایشگاه ”پر“ ریخت و پاش، ”پز“ چی را میدهد؟ پز سوء مدیریت فاحش حرم قدس امام رضا علیه السلام را؟ گرانفروشی به زائر امام رضا را؟ بروز بودن بودجه و گزارش عملکرد موقوفات قدس عشاق امام را؟ ریخت و پاش بیهوده در یک نمایشگاه چند هکتاری را؟ یا درمانگاه خود را که چه در نمایش، چه در عمل، و چه در ”افتتاح“، ”افتضاح“ بود؟
← روشنفکر، سؤال داره. من هم سؤال دارم. زائر مخلص آقا هم سؤال داره؛
← بودجه آستان رضوی چقدر است؟ عایدی موقوفات چقدر است؟ کل سرمایه آستان رضوی چقدر است؟ چقدر بیشتر از ربع اقتصاد کشور در اختیار آقایان است؟ از این سرمایه عظیم عظیم چقدر درآمد تولید میشود؟ نسبت درصد درآمد ”ناخالص“ تولید شده به سرمایۀ ”خالص“ چقدر است؟ این نسبت، در مقایسه با یک بنگاه اقتصادی متوسط کشور، چند صد برابر کمتر است؟ امتیاز تصاحب و بهرهبرداری از موقوفات و سایر سرمایههای آستان رضوی چگونه واگذار میشود؟ چرا بودجه آستان رضوی و عملکرد بودجه محرمانه است؟ چرا آخرین عملکرد موقوفاتی که دستگاه اداری آستان رضوی میتواند نمایش دهد (البته تنها جلد گالینگور آن را)، متعلق به پنج سال پیش است؟ و چرا همین هم محرمانه است و کسی نباید بفهمد آقایان آنجا چه میکنند و اگر خواستند بفهمند، باید به ”حراست“ جواب پس بدهند؟
← راستی یه چیز دیگه هم فهمیدیم. ”فهمیدیم که چرا احمدینژاد پیر شده، و چرا با اینکه پیر شده، به جایی نمیرسه!“
-
2010-10-12 12:17:25 |80.66.185.xxx| ناشناس
ببین داداش تو بهتر از هر کسی میدونی که احمدی نژاد برا چی پیر شده برا هرچی هست برا مبارزه با مفاسد اقتصادی نیست چون توی هیچ دولتی فساد مدیران تا معاون اول و وزیران دولت نکشیده بود که تو دولت احمدی نژاد کشید گند بچه هاشم بعد ریاست جمهوریش معلوم میشه این حرفام که شما بهتر از هر کسی میدونی برا بازی دادن مردمه
سلام
ممنون
جالب بود به این خاطر که درد دل ما و مطالب مخفی شده توسط ما در دل مان را به تصویر کشیدی
ما هم که با خانواده معمولا مشرف می شویم به خاطر وسایل همراه مان همیشه با آدم هایی که قرار است مراقب باشند تا کسی بمب به داخل حرم نبرد جدال و بحث دارم
یک ادم هایی ماشینی با قواعد و رسوم تعریف شده ناکارامد و صوری