فیلوجامعه‌شناسی

چه باید کرد؟

فرستادن به ایمیل چاپ

حامد دهخدا


← گفته بودم که در لرز و تکان چهارده خرداد هشتاد و نه، سه تیپ و نوع فکری، فراروی اذهان دشوار جوانان مسلمان پیدا شد؛ ”ذهن ماشینی“، ”ذهن هوشمند“، و ”ذهن باایمان“.
← ”ذهن ماشینی“، ذهن توقف است. درآن، قانون اساسی چنین است: ”ایست؛ تا تمام مقدمات و داده‌های لازم برای تصمیم فراهم شود؛ سپس اقدام کن“. به نظر موجه می‌آید، ولی این ذهن، در عین محتاط بودن، گرفتار یک بی‌احتیاطی پنهان است. بی‌احتیاطی در اینکه باور دارد لحظه‌ای خواهد آمد که فهم بایسته تمام داده‌های ضروری برای تصمیم صحیح، میسر خواهد شد. این باور، ریشه در عدم درک مناسبات ذهن با دنیا دارد. دنیایی که ما در آن زندگی می‌کنیم، بسیار عظیم‌تر، و بسیار غامض‌تر از آن است که بتوان به درک بایسته آن امید بست. به آسمان بالای سرتان نگاه کنید تا ببینید برای درک رسالت خود در این عالم عظیم، چقدر کوچک هستید.
← در مقابل، ”ذهن هوشمند“، می‌داند که همواره چیزی از دانش درباره عملکرد دنیا نزد ما پنهان خواهد بود، در عین حال، می‌داند که در این دنیا باید کاری کرد، و الا کلایت پس معرکه است. پس، تصمیم می‌گیرد اقدامی بکند. روش او برای مواجهه با دنیا، نه تدارک تمام داده‌های لازم برای تصمیم‌گیری، بلکه آزمون و خطاست. همان چیزی که نوربرت وینر، به آن روش سایبرنتیک یا سکاندارانه می‌گوید، و عبارت از نوع برخورد مهندسی با دنیاست. رفتار ذهن هوشمند با دنیا، مانند رفتار راننده است. هر راننده می‌داند که در راندن اتومبیل، همواره متغیرهای بسیاری دخیل‌اند که همگی قابل سنجش و احصاء نیست، و لاجرم، برخی از آنها مغفول خواهند ماند. آخرین وضعیت فرمان اتومبیل، آخرین وضعیت ترمز، اصطکاک سطح، خطاهای مهندسی در جاده، نور، رفتار راننده روبرو، و.... پس، همواره تصمیمات لازم برای رانندگی را بر مبنای آخرین بازخوردهایی که از محیط دائماً متغیر دریافت می‌کند صورت می‌دهد، و البته، می‌پذیرد که در تصمیم‌گیری او برای رانندگی بهتر، میزانی از خطا قطعی است، و تلاش خود را بر این متمرکز می‌سازد تا میزان خطا را به حداقل برساند.
← گفتم که عملکرد ”ذهن هوشمند“، آشکارا واقعی‌تر و نیرومندتر از عملکرد ”ذهن ماشینی“ است. ولی امروز، می‌گویم که ”ذهن هوشمند“ هم مخاطره‌آمیز است، زیرا بر یک فرض غیرواقعی بنا نهاده شده است. این فرض که ”همواره می‌توان خطاها را اصلاح کرد، و میزان خطا همواره در حد قابل قبولی، کنترل‌پذیر است“. این باور، در هر سطحی نادرست و توأم با مماشات است، ولی در عرصه رویدادهای انسانی، معلوم است که درست نیست. تاریخ پر بوده است از خوش‌باوری انسان‌ها که مجالی برای اصلاح خطاها هست، و معلوم شده است که نیست.
← گاهی فکر می‌کنم که ذهنیت قاطع حاکم بر رفتار نیروهای سیاسی و اداری پس از انقلاب اسلامی همین ”ذهنیت هوشمند“ بوده است؛ ذهنیت مهندسان. ”ذهنیتی“ که پیش می‌رود، تا ببیند چه می‌شود. این ذهنیت، ”ذهنیت‌های ماشینی“ دنیا را سر کار می‌گذارد، ولی بالقوه می‌تواند به خطاهای بزرگ راه ببرد. چنان که در رساندن انقلاب اسلامی تا بدین پایه از توش و توان، قدرت خود را نشان داد، ولی از باب ناتوانی در جلوگیری از خبط و خطا و فساد مدیران، مرزهای انتهایی ظرفیت خود را به نمایش گذارد. نشان داد که با توهم توان همیشگی در حداقل‌سازی ریسک، تا چه اندازه به خطا رفته است.
← ”ذهن با ایمان“، بسیاری را در تحیر فرو می‌برد. چرا برای کارگزاران و روشنفکران، این ذهن مبهم است؟ چرا فهم آن سخت است؟ چرا برای ما پیش‌بینی‌ناپذیر است؟ و چرا همواره یک گام جلوتر است؟ انگار ناموس جهان را درک می‌کند.
← ناموس جهان را درک می‌کند. بله! پاسخ باید در همین باشد. ناموس جهان را درک می‌کند.
← دوست دارید شما هم ذهنی پخته و نافذ و در عین حال، مرموز و جذاب داشته باشید؟ پس ناموس جهان را درک کنید.
← وجود نیرومند ”ذهن با ایمان“ بدانجا رسیده است که واقعاً، و نه به قول معروف، درک و اذعان می‌کند که ”تا بدانجا رسید دانش من، که بدانم همی که نادانم“. پس، می‌داند که در این دنیایی که مشحون از نادانی انسان است، جسارت و دریدگی و باز کردن بی‌محابای درها به سوی آینده، یا همان ذهنیت دیونیزوسی، کار خردمند نیست. او به رغم ذهن جوان، می‌ایستد. تا می‌شود، اقدامی نمی‌کند. این، قانون اول ”ذهن باایمان“ است؛ اذعان به اینکه از حق و حقیقت جهان، جز اندکی به انسان داده نشده است (اسراء/85)؛ پس، در دنیایی اینچنین تاریک، تا مجبور نشده، گامی برنمی‌دارد. این بخش از رفتار ”ذهن باایمان“، ”شبیه“ به عملکرد ذهن ماشینی است.
← قانون دوم عملکرد ”ذهن باایمان“، این است که ”به الگو نظر می‌کند“. در دنیایی اینچنین غریب، بدون الگو، نمی‌توان طریق صحیح را پیمود. فضیلت اخلاقی اصیل، در پیروی از الگوست. در درک منظور و مقصود و سیره و روش الگو و انطباق بایسته با آن است، به نحوی که این رفتار ”ملکه ذهن“ گردد. یعنی بتوانی منش الگو را در یک تشخیص بموقع، دریابی و با آن راه بروی.
← قانون سوم می‌گوید که یکی از مؤلفه‌های مهم الگو، مخالفت با نفس، یا همان تقواست. گاهی در ذخیره آنچه از الگو می‌دانی، نمی‌یابی که الگو کجاست، و چه باید کرد. آنگاه، یا قدمی برندار، یا اگر لاجرم باید کاری کنی، عکس آنچه نفس نعره می‌کشد عمل کن.
← اینکه ”ذهن سالخوره و باایمان“، برای روشنفکر قابل درک نیست، و همواره چیزی را برای آینده می‌گذارد، تا در تأملات آتی روشنفکر منکشف گردد، و حیرت او را برانگیزد، از این قوانین سه‌گانه برمی‌خیزد: از اذعان شجاعانه به فقر ارتباط ذهن با دنیا، با طنین جاودان الگو در زمان و تاریخ، و با پذیرش بی‌فروغی نفس در فهم پاسخ سؤال ”چه باید کرد؟“.
← توضیحات بیشتری دارم كه از این پس خواهم گفت...

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.