برداشت آزاد از دکتر محمد علی موحد؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ قرن هجدهم، آدمی نو در عالمی نو کشف کرده بود. آدم عالم نو فزونجوی بود و برتریطلب و ناشکیبا و پرجوش و پرتلاش و بیآرام. افقهای نوینی در برابر چشم انسان گشوده شده بود، و عالم نو نیازمندِ زبانی نو بود. معانی تازه، واژگانی تازه میطلبید.
▬ پایان قرن هجدهم، مقارن است با آغاز فتوحات عظیمی که در اقالیم علم و فن نصیب انسان گردید و مایهی مزید اعتماد او بر خویشتن شد. نگرش تازه انسان را به عنوان موجودی صاحب حق میبیند.
▬ در قرن هجدهم میلادی، یک رشته از مهمترین حقوق و آزادیهای سیاسی و فردی در قوانین اساسی امریکا و فرانسه وارد شد. از مهمترین حقوق و امتیازات بشری از دو اصل برابری و آزادی انسانها یاد میکنیم.
░▒▓ اندیشهی برابری
▬ متفکران دنیای قدیم آنجا هم که از برابری انسانها سخن میگفتند از برابری آنها در چارچوبِ نوع و طبقه و گروهبندیهای شناخته شده حرف میزدند. برابریهای موردِ بحث معمولاً، به افرادی در درون طبقهی خاص نظر داشت و نگرش به فراتر از مرزبندیهای اجتماعی به آسانی قابل درک نبود.
▬ اندیشهی برابری از آنگاه، به طور جدّی مطرح گشت که انسانها صاحب حق شناخته شدند. مسأله این است که افراد از جهت تفاوتهایی که کار طبیعت است در معرضِ تحقیر و تبعیض قرار نگیرند و از جهت تفاوتهایی که کار طبیعت نیست و حاصل برداشتها و تلقیهای خود آنهاست کمترین آسیب را متحمل شوند. برابری به معنی اینهمانی یا همسانی به هیچ روی مطلوب نیست.
▬ امروزه، وقتی سخن از برابری میرود یکی از سه مفهوم زیر در نظر گرفته میشود:
• برابر ماهوی و ساختاری در جامعه به طوری که مواهب و خیرات جامعه یکسان، برای تمتعِ همهی شهروندان در دسترس آنان قرار گیرد.
• برابری عملی یعنی، توان شهروندان به برخورداری از فرصتها و امکانات که برای بهرهمندی از برابری ماهوی ضرورت دارد.
• برابری کارکردی به معنی بیطرفی مصادرِ امور و عدم تبعیض و دخالت ندادن دوستیها و دشمنیها از سوی متصدیانِ مشاغل اجرایی و قضایی است که کلید تقسیم و توزیع مواهب و خیرات را به دست دارند.
▬ نابرابریهایی که بیش از همه در معرض سوءِاستفاده هستند، و اگر به حالِ خود رها شوند طبعاً تمایل به استمرار و موروثی شدن دارند، منتسب به یک یا چند عامل به شرح زیر تواند بود:
• تعلق و انتساب فرد به طبقات ممتاز جامعه مانند اشراف و مالکان و روحانیان و صاحبان صنایع بزرگ.
• داشتن ثروت و قدرت مالی.
• تصدی مقامات عمومی و استفاده از قدرت و اختیارات آن.
░▒▓ آزادی و برابری
▬ آزادی و برابری انسانها دو خواهر توأمان از بطن یک مادر (فکر حق داشتنِ انسانها) زادهاند. آزادی چیست؟ اختیار و توان برای گرفتنِ تصمیم و عملی کردنِ آن. تفسیر و تفصیل آزادی دو چیز است: نخست آن که انسان در معرض فشار و مزاحمت و آسیب دیگران نباشد. دوم آن که بتواند هر چه را بخواهد – به شرطِ آن که فشار و مزاحمت و آسیبی به دیگران وارد نیاورد – انجام دهد. اولی را آزادی منفی و دومی را آزادی مثبت مینامند. آزادیهای فردی به دو بخشِ آزادیهای مدنی و آزادیهای سیاسی تقسیم میشود. اگر آزادی را از نظر جوامع و دولتها بنگریم دو نوع آزادی ممکن است مورد توجه قرار گیرد: اول آزادی هر جامعه در تصمیمگیریهای مربوط به خود؛ دوم آزادی مردمانی که آحاد آن جامعه را تشکیل میدهند. غالباً این دو مفهوم آزادی با هم اشتباه میشود و آزادی با استقلال یکسان به نظر میآید و حال آن که چنین نیست.
▬ عقیدهی ارسطو بر آن است که آزادی و سروری در انحصارِ یونانیان است. ارسطو، حتی، در درون جامعهی یونانی اهل کسب و حرفه را به چشم حقارت مینگرد. وقتی اروپا در قرن شانزدهم برخاست، مسیحیان سیاهان افریقایی را اولاد حام و کنعان میدانستند که به نفرین پدر گرفتار و تا ابد محکوم به بردگی شدهاند. پس از رنسانس و نهضت اصلاح دینی به طور جسته و گریخته بحث حقوق بشر در قرنهای هفدهم و هجدهم شروع شد. کلیسا این قبیل حرفها را به منزلهی نفی و انکار حقالله تلقی میکرد. اصولاً هیچ اندیشهی نو در مذاق متولیانِ اعتقاداتِ کهن خوش نمیآید، اما، این مخالفت دیری نمیپاید و کمکم از شدّت و حدّتِ آن میکاهد. موضع کلیسا بتدریج تعدیل شد با این همه، باید یادآور شد که صداهای مخالف در کلیسا هنوز به کلی خاموش نگشته و بنیادگرایان همچنان برآناند که حکومت کلیسا باید بار دیگر استقرار یابد. بنیادگرایانِ یهود نیز با حقوق بشر و مسائلی که در ارتباط با آن مطرح میشود سر آشتی ندارند.
▬ بحث جبر و تفویض، بحث این که انسان در تمایلات و احساسات، اندیشه، تعقل و بالاخره، در اراده و تصمیمات خود آزاد است یا سر در چنبرِ تقدیر و سرنوشت و پای در زنجیر اسباب و علل و موجباتِ خارج از اراده و توانِ خویش دارد، از زمانهای باستان ذهن اندیشمندان را همواره به خود مشغول داشته است. بحث حقوق و آزادیهای سیاسی و مدنی سابقهای در شرق ندارد و سابقهی آن در غرب نیز از عصر روشناندیشی عقبتر نمیرود. هر دو بحثْ ریشه در نهاد آدمیزاد دارد.
▬ آزادی، در نظر ملاصدرا آن است که انسان سر در فرمان تن و لذاتِ حیوانی درنیاورد و مطیع و فرمانبردار آنها نباشد، و بندگی در برابر آزادی این است که انسان پایبند هوی و هوس و مقهور شهوات باشد. فکر آزادی به معنی آن که حایلی در میان انسان و گزینشهای او وجود نداشته باشد و او درها را به روی خود بسته نیابد و مانع و رادعی از خارج در راه او سر بر نیاورد و نیز فکرِ برابری به آن معنی که امتیاز و تبعیض در میان انسانها نباشد در تصویری که خواجه نصیرالدین طوسی از شهر آزادگان (مدینهی احرار) به دست میدهد انعکاس دارد.
▬ آزادی و برابری در جریان نهضت تجددخواهی اواخر قرن نوزدهم ایران نیز مهمترین مسألهای بود که ذهن سنتخواهان و مخالفان نهضت را به خود مشغول میداشت. در اوایل قرنِ بیستم که انقلاب مشروطه رخ داد و ایرانیان با گرتهبرداری از انقلاب کبیرِ فرانسه به تجدیدنظر در مناسبات دولت و ملت پرداختند و درصدد تأسیسِ حکومتی متناسب با مقتضیات عصر جدید برآمدند آزادی و برابری بحثِ داغ روز بود و انعکاس آن در اصول قانون اساسی جدال دامنهداری را در میان موافقان و مخالفان سبب شد؛ و شگفتتر آن که هنوز در روزگار ما که نود سال بیشتر از صدر مشروطیت میگذرد این بحثها در میان ما تقریباً، به همان مضمون ادامه دارد.
▬ پیدایش حقوق فردی و شناسایی آنها معلول نابرابریهای فاحش بود که در اعصار گذشته در میان طبقات مختلف مروم وجود داشت. حقوق فردی با اهتمام و مبارزه برای حذف نابرابریها آغاز میشود. این نگرش بر دو پایهی اساسی زیر استوار است:
• هر یک از اعضای اجتماع، آزادانه به نظمی که بر حسب قانون در آن اجتماع پدید میآید گردن مینهد. در همین جاست که قلمرو آزادی از ولنگاری و اباحهگری و بیبند و باری جدا میشود.
• آزادی، عبارت است از اختیار در باب تصمیمگیری، و اختیار در بابِ عمل، که انسان بتواند تصمیمی را بگیرد و بتواند آن را اجرا کند. این آزادی اقلیم شکوفایی استعدادها و عرصهی رقابتهاست، اما، رقابت هم قانون خاص خود را دارد؛ و اینطور نیست که هر کس هر چه میخواهد بکند.
▬ عضویت در جامعهی مدنی فرد را از دو نوع حق و آزادی برخوردار میسازد:
• حقوق و آزادیهای مدنی.
• حقوق و آزادیهای سیاسی.
▬ حقوق و آزادیهای مدنی خود به دو گروه تقسیم میشود:
• حقوق و آزادیهای اولیه.
• آزادیهای مکمّل.
▬ اما آزادیهای سیاسی ناظر بر حق مشارکت افراد در انتخابات، حق استخدام و تصدی مناصب دولتی، حق دسترسی به دادگاهها، حق ادای شهادت و این قبیل چیزهاست.
░▒▓ لیبرالیسم
▬ ریشههای لیبرالیسمی که بر پایهی دو ملاحظهی بالا در قرن نوزدهم نضج پیدا کرد در سه حوزهی دین، سیاست و اقتصاد قرار داشت. بنا بر این، لیبرالیسم از سویی با زمینههای دینی و اخلاقی پیوند داشت و از سوی دیگر، ملاحظات سیاسی و نیز برداشتهای فایدهگرایانه و پراگماتیست در تأیید و تحکیم آن مؤثر میافتاد.
▬ لیبرالیسم، خواهان جامعهای بود که به لحاظ سیاسی، مبتنی بر نظام دموکراسی و به لحاظ اقتصادی مبتنی بر نظام سرمایهداری و بازار آزاد باشد. تعالیم لاک و پیروانِ او به لیبرالیسم کلاسیک شناخته میشود. جناحی از هواداران لیبرالیسم نگرشی ایجابی دربارهی دولت دارد و بر آن است که چون دولت وظیفهدار بهبود حال مردم است، باید آنچه را که برای رفاه آنان لازم باشد انجام دهد. این جناح را لیبرالیستهای مداخلهجو مینامیم. جناح دیگر لیبرالها عدم مداخلهی دولت را در هیچ حال ناروا نمیشمرند. بهتر است که برقراری تعادل در اجتماع بر عهدهی مبادلاتِ آزاد بازار گذاشته شود. این جناح در برابر لیبرالیسمِ مداخلهجو موسوم به لیبرتارینیسم سیاسی است.
▬ این تحول فکری در دنیا که شرح آن را آوردیم، بر اساس توجه به فرد یعنی، اصالت قائل شدن به تک تک آدمها در جامعهی انسانی به وقوع پیوست. جامعه جز مجموعهای از افراد نیست و حقوق و منافع هر چه هست از آنِ فرد است. بزرگترین منادیان جمعگرایی در عصر جدید هگل و هواداران او هستند. از دیدگاه آنان وجود فرد، و حقوق و تعهداتِ او، در خارج از چارچوب نهادهای اجتماعی و عملکردِ آنها تحققناپذیر است. در دوران اخیر که ایدئولوژیهای جمعگرایانهی گوناگونی در عرصهی سیاست ظاهر شدند آزادی فردی شاید مهمترین مسألهی مورد بحث اندیشمندان بود. آنچه تحولِ عمده را در جهان غرب سبب شده و ادامه یافته است همان برداشت فردگرایانه است. جمعگرایان معاصر مانند السدیر مکاینتایر و چارلز تیلور و مایکل ساندل با نگرش فردگرایی مخالفت مینمایند:
• انسانها به گفتهی مکاینتایر نقش بسته در تار و پود فرهنگهایی هستند که خود در طراحی آنها شرکت نداشته و توافقی برای ایجاد آن ننمودهاند.
• تیلور با مراجعه به تحلیلهای هگل در اصول فلسفهی حق بر ضرورتِ تفکیک در میان دو مفهوم اخلاقیت عینی و اخلاقیت ذهنی تأکید مینهد.
• مایکل ساندل هم در کتاب خود «لیبرالیسم و حدود عدالت» بر آن است که لیبرالیسم مفاهیم فرد و دولت را از هر گونه محتوا تهی میسازد. منِ لیبرال، به گفتهی او، منی بیمعنی، بیدغدغه، بیدرد و توخالی است.
▬ دولت-شهر یونان برخلاف مشهور، جامعهای مبتنی بر آزادی فردی به معنی امروزین آن نبود. آری، شهروندان آتنی از آزادی سیاسی برای انتخاب حکومت برخوردار بودند، اما، در زندگی روزمره عملاً در محیطی محکوم به همرنگی به سر میبردند. مسألهی آزادی فردی مفهومی است که در جهان غرب و در قرون جدید مطرح شده و آن محصول مرحلهای از رشد اجتماعی است که در زمانهای باستان وجود نداشته است. فلسفهی رواقی، و به دنبال آن مسیحیت، به حرمت و کرامت انسانها تأکید گذارد، اما، آبای کلیسا بر آن بودند که برخورداری از کرامت انسانی و آثار مترتب بر آن در گرو بلوغ است و انسانها تا به آن مرحله از رشد نرسیدهاند باید به قیمومت تن در دهند.
▬ منظور از آزادی سیاسی حق مشارکت مردم در ادارهی حکومت خویش است و منظور از حقوق فردی آزادیهایی است که انسانها را قادر میسازد تا مستقلاً و به طور مؤثر سرنوشت شخصی خود را در یک اجتماع منظم در دست بگیرند. پیوندهای تاریخی و منطقی و سیاسی این دو موضوع را به هم ارتباط میدهد. به لحاظ منطقی آزادی سیاسی و آزادیهای فردی مظاهر یک چیز بیش نیستند و آن آزادی انسان در تصمیمگیریهای خود است. به لحاظ عملی نیز این دو نوع حق و آزادی متلازم با یکدیگرند و دست در دست هم دارند. بنا بر این، باید گفت که آزادی سیاسی و حقوقِ فردی هر دو از یک ریشه تغذیه میکنند، اما، به لحاظ اختلاف مصادیق از هم جدا میافتند.
▬ اصل مفهوم آزادی سیاسی با مسألهی محدودیت دولت پیوند میخورد. مسألهی محدودیت دولت بر این اندیشه استوار است که میان منافع فرد از یک سو و منافع اجتماع که دولت نمایندهی آن است از سوی دیگر، یک نوع تخالف و تنافر وجود دارد. آزادی سیاسی به معنی آن است که زور در مملکت حکمفرما نباشد. حکومت مقید به قانون باشد و نیروی دولت در اختیار قانون قرار گیرد. نظامی چنین که بر پایهی اعتقاد و اعتماد به شهروندان مستقر باشد دموکراسی یا مردمسالاری خوانده میشود. تأکید در عصر ما، به قول پوپر، اینک بر آن است که حکومتِ مطلوب چگونه باید باشد و چگونه باید از فساد آن جلوگیری شود.
▬ گفت و شنود (دیالوگ) تبادل آزادِ اندیشههاست که هر کس بتواند در محیطی فارغ و جوّی آزاد حرف خود را بزند و با حرف دیگری مخالفت کند. گفت و شنود مبنای تمدن جدید است. گفت و شنودْ مشارکتِ دستهجمعی است برای روشن شدن مطلب و کشف بهترین طریق اقدام در موضوعی که گفتوگوکنندگان به آن توجه و علاقه دارند. گفت و شنود بر این فرض استوار است که دست کم طرفهای گفت و گو نوعی تساوی در فهم و شعور را در میان خود قبول دارند و یکدیگر را کمابیش در یک سطح متعادل میبینند.
▬ یکی از مهمترین حقوق فرد آزادی او در عقیده و بیان اندیشهی خود است. جامعهای که آزادی عقیده را قبول دارد ناچار یک جامعهی کثرتگرا (پلورالیست) است و لازمهی کثرتگرایی تجویز مبارزات انتخاباتی است. حکومت دموکراسی مبتنی بر تبعیت از رأی اکثریت است، باید اقلیت در وضعی قرار گیرد که بتواند نظر خود را بی هیچ ملاحظه و پروا ابراز کند و راه تغییر بسته نباشد.
▬ لیبرالیسم از همان آغاز نشو و نمای خود منادی ایجاد نهادهای جامعهای بوده است که به لحاظ سیاسی مبتنی بر نظام دموکراسی و به لحاظ اقتصادی مبتنی بر نظام سرمایهداری و بازار آزاد باشد، اما، توسعهی سیاسی همواره با توسعهی اقتصادی همخوانی نداشته و تعارض میان آنها بحثها و تنشهایی را پیش آورده است. این بحثها بسیار دقیق و در عین حال، درهم تنیده و معقّد است. این ملاحظات تلازم و به هم بستگی توسعهی سیاسی و توسعهی اقتصادی را – هم از لحاظ نظری، و هم از لحاظ عملی – روشن میسازد.
▬ در انتهای دیگر خط آزادی با هواداران قطب فکری دیگر موسوم به لیبرالیسمِ جدید روبهرو هستیم. لیبرالیسم جدید البته، دموکراسی را عنصری بسیار مؤثر و سرنوشتساز در راه پیشرفت میداند، اما، در عین حال، آفت حکومتی را که صرفاً بر استبداد اکثریت مبتنی باشد و موجودیت و استقلال فرد را در لا به لای تاریکیهای انبوه جماعت فسرده و پژمرده گرداند نادیده نمیگیرد. دموکراسی مبتنی بر اکثریت عددی چه بسا به استبداد منتهی گردد. فردگرایی و تکثرخواهی البته، لازمهی لیبرالیسم است. لیبرالیسم رادیکال دلیلی نمیبیند که حکومت در یک جامعهی آزاد خود را ملزم بداند که حداقل درآمدی را برای همهی افراد تضمین کند. دولت حق تبعیض ندارد، نه به نفع دارا و نه به زیان او. دولت باید به چشمِ برابری در همهی افراد بنگرد. لیبرالیسم در این معنی به توجیهی اخلاقی برای نادیده گرفتن شرایط غیراخلاقی و خونسرد ماندن در قبال رفتارهای غیرِ اخلاقی تبدیل میشود.
▬ اینک، در روزگارِ ما، دو برداشت کاملاً متضاد و ناسازگار از آزادی مطرح هست: اول آزادی به این معنی که با استناد به قانونِ بازار، دست اقویا در استثمار ضعفا باز گذاشته شود و دولت با اجتناب از سیاسیت مداخله در اقتصاد نظارهگر امور باشد و سامانبخشی منافع خصوصی به کارگردانی جریانِ غیرمشخص بازار واگذار شود. دوم آزادی به این معنی که همهی افراد از امکان پرورش و شکوفا کردنِ استعدادهای خود برخوردار باشند و دولت با همهی امکاناتی که در اختیار دارد برای پیشبرد و تحقق این آرمان به کار گرفته شود. این هر دو معنی کاملاً تازهاند، اما، ریشه در تاریخ دارند. البته، استدلالها فرق کرده است. پرهیز از مستی قدرت، شرط سلامت و لازمهی بهداشت دولت است.
مآخذ:...
هو العلیم