دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ گفتیم که دیالکتیک کامل زندگی اجتماعی از نظر پیتر برگر و توماس لوکمان، در سهگانه «جامعه فراوردهای است انسانی. جامعه واقعیتی است عینی. انسان فراوردهای است اجتماعی» تصریح شده است. و این دیالکتیک، تنها با انتقال دنیای اجتماعی به نسلی جدید در کلیتش به ظهور میرسد. «بنا بر این، کنشگران بالقوه کنشهای نهادی شده، باید به نحوی اصولی و منظم، با این معانی آشنا باشند. این امر، وجود نوعی فرایند ”آموزشی“ را ایجاب میکند» که دست اندر کار انتقال «معرفت» است.
░▒▓
▬ «معرفت»، عبارت از «معانی عینیت یافته فعالیت نهادی است که به عنوان ”معرفت“ تلقی میشوند، و با همین عنوان انتقال مییابند». «هم ”دانستن“، و هم ”ندانستن“ مرتبطاند با آنچه از لحاظ اجتماعی به منزله واقعیت تعریف میشود، و نه با معیارهای فوق اجتماعی مربوط به ارزش یا اعتبارِ معرفتی». مثال: «دانایان، این اندوخته معرفت خاص را نه بدان سبب منتقل میکنند که آن را میدانند، بلکه آن را میدانند (یعنی به عنوان دانا معرفی شدهاند)، زیرا، دایی هستند. هر گاه کسی که رسماً دانا شناخته شده است، بنا بر دلایل خاصی معلوم گردد که از انتقال معرفت مورد بحث ناتوان است، دیگر به مفهوم جامع کلمه دانا نیست».
▬ قسمتی از معرفتی که به عنوان ”معرفت“ پذیرفته میشود، مربوط به «همگان» است، که به آن «معرفت عام» اطلاق میشود؛ و قسمتی از آن، فقط مربوط به تیپهای معینی فرض میشود که به آن «معرفت خاص» میگوییم. البته، «بسته به میزان تناسب نوع معینی از ”معرفت“ و پیچیدگی و اهمیت آن در یک اجتماع خاص، شاید لازم شود که معرفت، به وسیله اشیای نمادی (از قبیل بتها و نشانهای نظامی) یا کنشهای نمادی (از قبیل تشریفات دینی و نظامی) مورد تأیید مجدد قرار گیرد».
▬ البته این، به معنای اذعان به یک تعین کارکردی، یا تاریخی، یا قشری معرفت نیست. به این معنا که نمیشود هیچ زمینه تاریخی یا اجتماعی را پیش از شکلگیری معرفت، عامل موجده و شکل دهنده آن تلقی کرد. «نمیتوان میان نهادهای مختلف و شکلهای انتقال معرفت مربوط به آنها، هیچگونه همسازی قبلی قائل شد، چه رسد به کیفیت کارکردی». «نمیتوان میان معرفت از یک سوی، و نهادها و کارکرد معرفت از سوی دیگر، ربط منطقی برقرار کرد؛ بلکه در شکلگیری و تحکیم معرفت، آنچه اهمیت دارد، انسجام منطقی آن است». این، به معنای نفی جامعهشناسی معرفت متعارف مارکسیستی و کارکردگراست.
▬ البته خود مسأله انسجام منطقی در دو سطح مطرح میشود:
۱. سطح اجتماعی شدن: «که در آن ممکن است دشواریهای عملی در درونی ساختن معانی نهادی متوالی یا متعارض وجود داشته باشد».
۲. سطح توجیه و مشروعیتبخشی: «که در آن ممکن است میان توجیهگریهای مختلف و عوامل اجرا کننده آنها، تضاد یا رقابت وجود داشته باشد».
▬ توضیح اینکه انسجام منطقی برساخت معرفتی جامعه، باید میان معرفتهای خاص نهادهای مختلف همسازی و انسجام برقرار نماید، و هم باید میان اقسام مشروعیتبخشیها و توجیهگریهایی که گاه برای یک نهاد واحد ارائه میشود، یکدستی به بار آورد. این را هم باید اضافه کرد که خود این انسجام منطقی، تابع منطق مجرد، داشتن کارکرد فنی، تیزهوشی فرد، یا زودباوری اوست.
▬ وصف و شرح پیچیدگیهای مراحل مشروعیتبخشی و درونیکردن نهادها، موضوعات مهمی است که در ادامه بحث خواهد شد...
مآخذ:...
هو العلیم