فیلوجامعه‌شناسی

مروری‌به‌داریوش‌شایگان‌وبحران‌معنویت: احیاء معنویت؟

فرستادن به ایمیل چاپ

گفتگوی علی اصغرحقدار با داریوش شایگان؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


☱ شما در کتاب «هانری کربن» اشاره می‌کنید به میراث معنوی ایران، ‌مراد همین چیزی است که گفتید؟

❞ کربن ایده‌ای از ایران داشت؛ ‌ایده متافیزیکی از ایران داشت؛ ‌می‌گفت ایران یک دنیای میانجی است؛ یعنی، دنیایی است که خودش فی نفسه کانون ادیان است و خودش دنیایی ارتباط است. یعنی، یک دنیای دوسویه است که یک نگاهش به این طرف است و یک نگاهش به آن طرف و خیلی از ادیان در ایران به وجود آمده و یک دنیای فوق‌العاده غنی از نظر معنوی است و اسلامی ایرانی هم یک پدیدار خیلی استثنایی است. با وجود عرب و آریا و این نظر کربن بود، یعنی، ایران سانتریت بود، که خیلی ایراد هم به آن می‌گرفتند و مثال آن هم این بود که چگونه سهروردی خودش را وارث یونیان و ایرانیان قدیم می‌داند، ‌از یک طرف یونانیان و از یک طرف ایرانیان این در فرهنگ ایران است.
❞ تمدن مدرن که پایه‌های خود را بر تکنیک و لایسیته و مردم‌سالاری و اصلاً مفاهیم این جهانی گذشته، ‌با این اوصاف چگونه می‌تواند خرد اشراقی در مردم ایران کهن، ‌امروز نقش تمدن‌سازی را داشته باشد؟ قدر مسلم این است که تمدن مدرن تمدنی است که به اصالت انسان می‌رسد، یعنی، در این تمدن انسان پایه‌گذار همه چیز می‌‌شود، اومانیسم این می‌شود درست است؟ یعنی، شما وقتی در قرن شانزدهم متفکرین بزرگ را می‌بینید چه از لحاظ سیاست (‌ماکیاولی) و چه از لحاظ تاریخ فسلفه سیاسی (هابز) همه این را که مطالعه می‌کنید چه با متد جدید تحقیقی که با دکارت شروع شد، همه این‌ها این است که انسان خودش بنیان‌گذار تمام ارزش‌هاست و دیگر در بالا خبری نیست، نه این‌که خدا و جود نداشته باشد، بلکه خدا به طور کلی، نقشش جدا می‌شود.
❞ مباحث تاریکی اندیشی جدید را هم من معتقدم؛ مثلاً، تفکر بی‌محمل، هنر بی‌جایگاه، رفتارهای ناهنجار، دوره فطرت هم هنوز هست، ناسیونالیسم، قیام توده‌ها و یکی هم شبه نهیلیسم است که نهیلیسم را این‌جا من خیلی به کار می‌برم.

☱ در یکی از مصاحبه‌‌ها اشاره کرده بودید به نقش سرآمدی فرهنگ امریکا در تمدن جدید؟ نظر شما این است که قرن ۲۱ متعلق به فرهنگ امریکاست یا در داخل آن هم‌سازی‌های فرهنگی مورد نظر شما چیست؟

❞ امریکا، امتداد اروپاست. ضد امریکایی‌ها بحث می‌کردند که امریکا بچگی اروپاست، یعنی، آن‌ها یک مرحله عقب‌تر هستند و این‌ها یک مرحله جلوتر، یعنی، مثل بک بچه‌ای است که وارث یک پدری است که می‌‌خواهد رشد کند و آدم شود، ولی، بعدها فهمیدند که امریکا آینده اروپاست، ‌علت این‌که اروپایی‌ها از امریکایی‌ها بغض و کینه دارند، برای این‌که در آن آیینه چهره خود و آینده خود را می‌بینند و برای همین هم آن قدر ضد امریکایی هستند و طبیعتاً این فرهنگ که در امریکا به وجود آمده، به علت قوت و قدرتی که دارد، ‌از هر لحاظ حاکم شده از بعد از جنگ جهانی اول، ‌انزوا گفت و کار به کسی نداشت تا این‌که در جنگ جهانی دوم آمد و وقتی آمد دیگر هست.

☱ در دهه ۵۰ ما می‌بینیم که همه این افرادی که ادعای روشنفکری دارند، کاملاً همسو می‌شوند با بنیادگرایی یعنی، اصلاً بر می‌گردند به سنت و تئوری بازگشت به دوره سنت و هویت ایرانی که دکتر شریعتی و جلال آل احمد سردمدار این‌ها بودند، فکر نمی‌کنید این‌ها در جامعه‌هایی مثل جامعه ما به نفع بنیاد‌گراها تمام شود و پروژه مدرنیت را به بن بست مواجه می‌کند.

❞ هایبری یک تئوری داشت که من خیلی خوشم می‌آید؛ این‌که اسلام دو دوره دارد یک دوره نهضت که با عرب‌ها شروع می‌شود و می‌آید تا سال ۴۰ و جنگ جهانی دوم و بعد که دوره ثوره (انقلاب) شروع می‌شود، ‌انقلابی که چپ زده است. آن دوره اول لیبرالیسم و روشنگری و اعتقاد آدم‌ها در این جهت است، ‌تمام مسائل مشروطیت می‌رود در آن دوره ثوره، این دوره‌ای که با شریعتی و این‌ها شروع می‌شود، ‌انقلاب دوره ثوره است و در پایان دوره ثوره افراطی‌های مذهبی و افراطی‌های چپ با هم ادغام می‌شوند. در این شرایط مفاهیم سنتی به ابزارهای ایدئولوژیک استحاله پیدا می‌کنند. مثل طراحی مبارزه طبقاتی و… همه این‌ها را شما ببینید، ‌می‌فهمید که همه ایده‌های چپ است. در مقام ساختار یک حرفی فروید می‌زد که خیلی درست بود می‌گفت که سنت بعد از مدتی ماده‌ای می‌شود در صورتی جدید. صورت جدید چیست؟ صورت جدید اید‌ه‌ها چپ و باورهای سنتی ماده می‌شود در آن صورت چون ماده در افلاطون و ارسطو طالب صورت است و صورت به ماده شکل می‌‌دهد، پس، صورت این ایده‌های انقلابی همه چپ بود و ماده‌اش باورهای سنتی بود.

☱ علت کشف دوباره بودیسم در قرن بیست و یکم چیست؟

❞ اتفاقاً در این کتاب «افسون زدگی جدید» فصلی راجع به این موضوع دارم. عقیده من این است که چون ما در دنیای انتولوژی پراکنده زندگی می‌کنیم، ‌طبیعتاً بودیسم هم چون مفهوم خدا را ندارد و حداقل با مفهوم خدا ارتباط مستقیم ندارد و با هستی‌شناسی هم ارتباط ندارد و دنیا را به صورت لحظات پی در پی می‌بیند که منقطع هستند؛ مثل تصاویر سینمایی، و تداوم ایجاد می‌کنند. طبیعتاً کشش دارد و مردم خوششان می‌آید؛ یعنی، فکر می‌کنند. این دینش با اوضاع امروز می‌خواند، ‌نه تنها با اوضاع امروز، بلکه با حالت خودشان و یکی از دلایل بودیسم این است و دوم این‌که بودیسم خیلی سؤال‌های اساسی را مطرح می‌کند که به هر انسانی مربوط می‌شود، یعنی، آن قدر فرهنگ نیست که خدای شخصی ندارد، ‌چون اغلب این خداها، ‌خدایان قومی هستند و چون این موضوع را ندارد، ‌طبیعتاً مسأله را به صورت اگزیستانسیل مطرح می‌کند و این به دل همه می‌نشیند و هیچ کس نمی‌تواند بگوید نه، چون هر که یک مرده دارد یک زنی سرطان گرفته یک بدبختی دارد، دیگری و هیچ کس نمی‌تواند منکر این شود که این دنیا ناپایدار است و رنج است و این دنیا بد عاقبت است، بد فرجام است و همه این‌ها می‌دانند، خوب این یک راه، دوم این‌که علت این رنج چیست، خواستن، ‌میل، ‌عطش، وقتی هیچی نخواهید درد ندارید، ‌دیگر سوم این‌که می‌گوید که ریشه این درد باید خاموش شود، ‌همه هم موافقند که بله ریشه را بسوزانیم خودمان راحت می‌شویم.
مآخذ:...
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.