حامد دهخدا
← “آینده میتواند بسیار دیر باشد”.
← این کشور شتابان، در این دنیای شتابان، که هیچ مرزی برای پسروی و پیشروی خود نمیشناسد، به کجا میرود؟ برخی میگویند، آینده پاسخ این پرسش را خواهد گفت، و من میگویم: “آینده میتواند بسیار دیر باشد”.
← ما از آمارهایی که رو به بالا میروند لذت میبریم؛ آمار توسعه، ضریب امنیت، شاخص سواد، تولید ناخالص ملی، مصرف کاغذ، مصرف ماهی، مصرف ویتامین E...، ولی آیا این افزایشها، نشان میدهند که ما به سوی دنیایی آراستهتر پیش میرویم؟ آنچه تا امروز دیدهایم، آن بوده است که گرهی باز، و گرهی بسته شده است. توسعه و تکنولوژی به دست آمده، اما محیط زیست و اخلاق از دست رفتهاند. سواد به دست آمده، ولی حکمت و اندرز از دست رفته. آینده به “چنگ” آمده، ولی حال و هوای “قدیم” “دود شده است به هوا رفته است”.
← گرهی گشاده، و گرهی بسته شده؛ اگر گرههای بسته، مسألهدارتر از گشادهها باشند، پاسخ ما به فرجام کار خود و فرزندانمان چه خواهد بود؟
← در هیچ دورهای از تاریخ این کشور، تقلا برای کسب سواد/مدرک و آزادی/ولگردی و قدرت/زور، بدین پایه اوج نگرفته بود. در مقابل، احساس نرسیدن تا بدین پایه آزاردهنده نمینمود. در هیچ دورهای جوشش زندگی، درهای موفقیت را اینقدر باز و بسته نمیکرد، اما، سرکشی و طغیان و حرص نیز چنین غوغا نمینمود.
← در هیچ دورهای، بانکهای این کشور، چنین انباشته از پول نبودند و ثروتها تا این حد جابجا نمیشدند. ولی بخش هنگفتی از این گردش سرمایه، ربودههای “کارگزاران” و “روشنفکران” است که طشت رسواییاش از بامها افتاد یا خواهد افتاد؛ یعنی “جنبش امتناع از اعلام اسامی مفسدان اقتصادی”، “گور خود را به دست خود میکند”.
← البته علم و سیاست هم بود، ولی پیش از این دیده نشده بود که دانش و قدرت و چشمداشت مادی، تا این پایه با هم رابطۀ نزدیک برقرار کنند. توش و توان بیسابقهای در “آتشفشان” نهفته بود؛ “کارگزار” و “روشنفکر” و طبقه متوسط شهری، زیر پرچم دانش و قدرت و چشمداشت مادی، همقسم و آماده شدند تا ریسمانهای دیرپای مدنی منحصر به فرد این ملت را به نفع “غرب” بگسلند، و “دست معجزه آنها را میپیوست”.
← آزمون راهحلهای مختلف سیاسی و کاربرد ایسمها که هر یک، گروهی را به دنبال خود کشیدند، از بداعتهای دوره اخیر حیات این ملت بود، ولی “جوان مسلمان” هنوز بر سر این چندراهه، نمیداند کدام را در پیش گیرد که او را به سرمنزلی برساند. هر یک از این راهحلهای سیاسی، لنگیهایی دارند که “جوان مسلمان” را به حیرت میافکنند؛ “کاه و دانه را با هم دارند”. این حیرت را میتوان در آزمون هولناک “چهارده خرداد هشتاد و نه” دید.
← دنیای “جوان مسلمان” ایرانی، به آستانهای رسیده که باید فکر تازهای بکند. به رسمیت شناختن این جمله بسیار حیاتی و مهم است: “اکنون وقت آن است که افکار تازهای خلق شوند”، “…وقت آن است که افکار تازهای خلق شوند”، “…افکار تازهای خلق شوند”، “…خلق شوند”، “…شوند”، “…د”... .
← انقلاب اسلامی آرمانهایی را مطرح کرد و یک گام مهم به پیش بود. عصر تکنوکراتهای چپ، عصر سازندگی و عصر اصلاحات، هر یک، راهحلهایی را گشودند، ولی عصر اصولگرایان نشان داد که این راهحلها، راهحل نبودند، و حتی معلوم کرد که خودش نیز راه حل نیست، بلکه تنها تلاشهایی خسته، برای گشودن مقاومتهای “آتشفشانی” بر سر راه طرح چنین راهحلی بوده است. این تلاشهای خسته و نافرجام را میتوان در چهره پیر شده محمود احمدینژاد دید که اکنون “میان سنگ زیر و بالای آسیاب، صدای شکستنهای خود را میشنود”.
← تجربههای شکستخورده، افزایش سواد و فزونی توقعات، سرعت ارتباط و ایجاد توانمندیها و آزادیهای بنیانکن، فاصله میان فقیر و غنی، شکاف میان بوروکراتها و سرمایهداران و روشنفکران و طبقه متوسط شهری از یک سوی، و ملت پابرهنه در سوی دیگر، همه اینها به “جوان مسلمان” میگویند که باید جز آنچه بوده است باشد. “کار از جایی عیب دارد”.
← از این گذشته، رویدادهای یک سال اخیر نشان داد، که یکی از فرقهای امروز و گذشته، آن است که مرزهای حفاظ و دریچههای اطمینان به حداقل کارآیی میرسند، و مشکلی موضعی، میتواند تبدیل به یک معضل فراگیر شود. سرعت تحرک فاجعه افزون شده است و هیچ کس، برای هضم این همه خرابی آماده نیست، حتی همانان که محرک خرابی هستند. بر اثر سرعت ارتباط، تقریباً میشود گفت که همه با هم همسایه دیوار به دیوار به دیوار شدهاند و هر گفتار راست و دروغی توان آن را دارد تا به شایعی فراگیر بدل شود. بعلاوه، هویتهایی که هر روز از شاخی به شاخ دیگر میپرند، دیگر ریشهای در زمین ندارند و رفتارشان قابل پیشبینی نیست. ساخت مصالح تخریبی برای نظم هر ملتی، آن چنان در دسترس و سهل و ساده گشته که امنترین و مجهزترین نظمها را در وحشت فرومیبرد، یا یک شبه، نقشههای ملتی را نقش بر آب میکند.
← بنا بر این، اگر جوان اصولگرا دنبال نظم نوینی است، باید بتواند دنیا را بر پایههای محکمتری قرار دهد. باید از تبهای روشنفکری و ایسمها و اسمها بگذرد، و ببیند که سرشت انسانی چه میگوید؛ سرشت انسانی همان است که “علم آن نزد خداوند است” و “از دانش آن جز اندکی به شما داده نشده است”. پس “جوان مسلمان” باید “مسلمانی خود را از سر بگیرد”. باید “به غیب ایمان آورد” و دنیا را در پهنه وسیعتری ببیند.
← توضیحات بیشتری دارم كه از این پس خواهم گفت...
-
2010-06-16 19:10:00 |80.66.181.xxx| محمد ملاعباسی
سلام آقای دکتر.
این مطلب را که خواندم یاد آن دیالوگ درخشان تایلر داردن افتادم در شاهکار دیوید فینچر: باشگاه مشت زنی... "ما فرزندان میانه تاریخیم، بی هیچ هدف و جایگاهی، بی هیچ جنگ یا رکود اقتصادی عظیمی، جنگ ما، درون ماست و رکود ما، زندگی ما. یک نسل برده یقه سفید که پشت سر آگهی ها دنبال ماشین و لباس می رود و کاری را انجام می دهد که از آن متفر است تا با پولش چیزی را بخرد که به آن نیازی ندارد. تلویزیون قانعش کرده که یک روز، میلیونر و ستاره سینما می شود اما نمی شود. ما روز به روز بیشتر به این حقیقت پی می بریم و روز به روز خشمگین تر می شویم..." باید راه بدیلی گشت... سخن های تازه از کدام سو برخواهند خواست؟
با سلام:
هیج افکار تازه ای حلق نخواهد شد!
خلق یعنی بوجود آوردن چیزی که وجود ندارد از هیچ!
این فقط کار خداوند است!
مثل حلق هستی از عدم!
افکار زیادی زاییده می شوند اما نه از هیچ!
چرا که افکار در خلا به وجود نمی آیند!
در دل و از دل افکار پیشین دهنی هر فردی افکار نوی او بوجود می آید!
بنا بر این:
سنت های فکری و یا پارادایم ها موجود هستند!
فقط وقتی تبدیل به ایدئولوژی می شوند رنک تازهای می گیرند!خون ها را به جوش می آورند و نقطه عطف تاریخی را می سازند!
این پردازندگان تاریخ هستند که سنت ها را پردازش می کنند!پس:
فقط پردازش آنچه که هست خواهد شد نه خلق آنچه که نیست!
آن جوانی که پردازش خوبی از سنت موجود بکند ایدئولوژی بسازدو البته سخنور خوبی باشد-در صورت داشتن کرسی های سخنوری!- می تواند با جهاد خود دور تاریخ را بچرخاند!
اسلام یک سنت فکری 1400 ساله است!شما اگر قصد جهاد دارید باید بدانید:
از این سنت ایدئولوژی بسازید!
روح زمان را در یابید!
آن ایدئولوژی که روح زمان را در یابد خود به خود پیش خواهد رفت!
تنها ذکر مکرر دین...دین مقدم بر سیاست... دین مقدم بر اقتصاد...دین... ن... کافی نیست!