حامد دهخدا؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
☱ مطلب مربوط به سال ۱۳۸۲ است، که به تناسب احوال امروز، ذیلاً مرور میشود:
☱ نوع جدیدی از جامعهی ایرانی در حال شکلگیری است. حداقل این رویداد در پنج شهر بزرگ ایران رخ داده است و از آنجا که از مشروطه تاکنون، شهرها تعیینکنندگان اصلی اتفاقات در حوزهی سیاسی بودهاند و اکنون، نیز کمابیش به دلیل پیش افتادن انتخابات مجلس شورای اسلامی نسبت به انتخابات ریاستجمهوری و حاکمیت فضای روانی نتایج انتخابات مجلس در شهرهای بزرگ و خصوصاً در مرکز بر انتخابات ریاستجمهوری (و همچنین، به دلایل دیگر)، شهرها همچنان نقاط تعیینکنندهی سیاسی محسوب میشوند، پس، این تحول از جملهی مهمترین تحولات قابل توجه برای سیاسیون است. همان طور که در نوشتهها قبلی استدلال کردهام، اولاً، سیر سیاستهای اقتصادی در پدید آمدن چنین وضعیتی تأثیر کلاسیک و قاطعی دارد و ثانیاً، آموزش علوم مدرن بعد از انقلاب سطح سواد را از ۵۳ درصد در سال ۱۳۵۷ به ۹۶.۵ درصد در سال جاری رسانده است؛ نکتهی جالب در مورد این آموزش فراگیر آن است که در آن ارائهی دروس علوم تجربی و فنی از کیفیت بسیار بالایی برخوردار است (توفیق دانشآموزان ایرانی در المپیادهای جهانی علوم این گفته را تأیید میکند؛ به علاوه، وضعیت آموزش عالی نیز که معمولاً، در سالهای نخستین تحصیل دانشجویان کمتر چیز تازهای برای آموزش به آنان دارند، تا اندازهای ناشی از بار سنگین دانش تجربی انتقالی به دانشآموزان در طول تحصیل در آموزش و پرورش است)؛ این در حالیست که دروسی مانند معارف اسلامی و ادبیات در مدارس ایران بسیار ضعیف و غیرروشمند تدریس میشوند. این وضعیت موجب میشود که نگرشهای خردنگرتر (متناسب با درک تجربی که در بخش اصلی آموزش نقش محوری دارد) در مورد مسائل اجتماعی و سیاسی در میان نسل تازهی ایران که بخش عمده و مؤثر جامعه را تشکیل میدهد روز به روز بسط یابد. کمکم مطالبات سیاسی از مطالبات کلانپردازانه مانند «تعهد»، «عدالت»، «مفهوم فلسفی آزادی و دموکراسی» و… گسیخته میگردد و به سمت مطالبات خردتر مانند بهبود وضعیت رفاهی، حل مسألهی ترافیک و اشتغال و خدمت سربازی، آزادی در حوزههای خاص و… میل کند.
☱ در جامعهی ما یک تغییر کیفی آشکار است و آن اینکه اولویتیابی مطالبات رفاهی اساساً افراد را از بلندنظری سیاسی منصرف ساخته است. اینها مشخصات اساسیای است که دانش مدرن نظری بر جامعهی ما بار کرده است و اقتصاد رفاهی پس از کابینهی دوم مهندس میر حسین موسوی نیز به آن دامن میزند. این انصراف از هدفهای بلند را دکتر یوسف علی اباذری، به «کودک شدن» تعبیر میکند:
«[طبقهی متوسط] در غیاب دولت برای نخستین بار خود با وجود ضعف مفرطی که به آن دچار شده بود وظیفهی فرهیخته ساختن خود را بر عهده گرفت. تجربههای جدیدی که اکنون، در حیطهی سینما، ورزش، موسیقی، رمان، شعر، فیزیک، شیمی و… انجام میگیرد حاصل کار آنان است. به قول نوربرت الیاس متمدن شدن حاصل قرار گرفتن در وضعیتهای حاد و دشوار و طاقتفرساست. در این وضعیتهای دشوار است که فرد دست آخر با وجود در غلطیدن به کودکی دست آخر در مییابد که باید به خود اتکاء کند. فشاری که خانوادهها به کودکان و کودکان به خانوادهها وارد کردهاند، به آنها یاد داده است که هر یک حد و حدودی دارند و متمدن شدن یعنی، تشخیص حد. اکنون، نسل جوان بیشتر از نسلهای گذشته به این حدود واقف شده است و وقوف به این حدود فردگرایی قدرتمندی در آنها به وجود آورده است که میتواند پالوده شود و به فردگرایی اخلاقی منجر شود که جامعهی مدرن نیازمند آن است. … روند خودشیفتگی و کودک شدن در ایران اتفاق افتاده است و این به منزلهی آن نیست که فقط جوانان یا نوجوانان دچار آن شدهاند، بلکه این روند همگانی است و اتفاقاً شامل حال خود دولت نیز میشود».
☱ چنین وضعیت «فردگرایی اخلاقی» منجر به فروپاشی ناگهانی «سیستم ارزشی مشترک» شده است که در کل جامعه حاکم بود و اکنون، بویژه در طبقهی متوسط شهری در حال نابودی کامل است. فروپاشی آنچه که روزگاری تکمیلکنندهی عادات فرهنگی و مقتضیات ساختاری جامعه بود، ویژگی دورهای است که در آن درخواستهای توسعهی اقتصادی و اجتماعی نسبت به پرسشهای اساسی «توسعه به کدام سو؟» اولویت مییابد. در جامعهی ما پدیدار شدن فزایندهی حرفهایها پیامدهای مهمی برای نظام سیاسی و نوع مناسبات مردم با نظام سیاسی و با یکدیگر به بار آورده است. هنگامی که در برنامهی «به خانه برمیگردیم؟» شبکهی پنجم تلویزیون، کارناوال کارشناسان به راه میافتد گاه پیش میآید که یک کارشناس مغز و اعصاب به بینندگان در مورد نوشیدن پنج لیوان چای در روز توصیههای اکیدی ابراز میدارد و پانزده دقیقه بعد کارشناس کلیه و مجاری ادراری از نوشیدن چای بیش از یک لیوان کمرنگ در روز، برای بهداشت کلیهها پرهیز میدهد و بیننده درمانده میماند که حرف کدام را بپذیرد و در این شرایط، ملاکهای پساصنعتی مانند رفاه، کیف کردن، تجربهی شخصی نوشیدن چای، و… ملاک ارزیابی کارشناسان حرفهای میشود. عین همین رویداد در هنگامهی مواجهات سیاسی در جامعهی ما روی میدهد و مردمی که در ابتدا به یک رئیسجمهور به عنوان منجی خود مینگرند، کمکم هنگامی که متوجه میشوند که او در احاطهی کارشناسان و تکنوکراتها گرفتار است از او روی میگردانند و بار دیگر غیرسیاسی میشوند و سر خویش را به گریبان ملاکهای پساصنعتی مانند رفاه، کیف کردن، تجربهی شخصی، اضافهکاری و… فرو میبرند. حرفهایها به عنوان متخصصان آگاهی به برنامهریزی گرایش پیدا میکنند و این حرفهایها با درک شرایط جدید جامعه برنامهریزی متمرکز ادارهی اقتصادی جامعه را به ادارهی جامعهشناختی و روانشناختی تبدیل میکنند. اینگونه است که برنامهریزانی مانند آقای سعید حجاریان و دکتر حمید رضا جلاییپور و… به برنامهریزان اصلی جامعه بدل میشوند تا این مطالبات خرد را پاسخگو باشند.
☱ ما عملاً به عصری که در آن کار و مصرف صنعتی شده جنبهی مسلط مییابد وارد میشویم. در این جامعه اصل «تولید بیشتر، هزینهی کمتر» در کنار اصل «مصرف بیشتر، هزینهی کمتر» همیشه مؤثر واقع میشود و مردم تا میتوانند و مقدوراتشان اجازه میدهد تولید میکنند تا مصرف کنند و مصرف میکنند تا تولید کنند. این اصل اساسی اقتصاد «عصر سازندگی» است. بهرهوری بالای صنعتی ناشی از عرضه و تقاضایی که با هم مسابقه گذاشتهاند و رونق بیسابقهای در اقتصاد تولید پفک و نوشابهی خانواده پدید آوردهاند چنان بهرهوری را در زندگی شهری امروز بالا برده است تا هزینهی فراهم شدن چیزهایی که تا دیروز تجملاتی تلقی میشدند تأمین شود. روشن است که در این جامعه تولید و مصرف صنعتی منطق خود را بر مردمان تحمیل کرده است و این را میتوان از تبدیل شدن ایران به بالاترین مصرفکنندهی سرانهی نوشابه در جهان فهمید.
☱ امروزه، افراد طبقهی متوسط شهری ایران از طریق پرداخت شخصی هزینهی آنچه به دست میآورند، «یک زندگی را میخرند» و این کار را کاملاً مستقل از دیگران و به اتکاء پول انجام میدهند (یا اقلاً تا مطالبهی انجام چنین خرید بزرگی را دارند و بخش عمدهای از سیریناپذیری مطالبات اقتصادی در طبقهی متوسط شهری ایران به این دلیل است). این شیوه در میانمدت سبکی از زندگی فردمدار را پدید میآورد که در ازای آسیب رساندن به روابط مدنی میان شهروندان غالباً منفعل، لذتگرایی و خودشیفتگی سلطه مییابد و مورد تشویق قرار میگیرد. این را از روحیهی جوانان تهرانی به خوبی میتوان دید. آنها مدام در پی ایجاد یک شخصیت آرمانی از خود، دست به ابتکاراتی میزنند که ویژگی اساسی آن بیفکری در مورد تبعاتی است که این ابتکارات برای شخصیت دیگران، خانواده و کل جامعه به همراه دارد. چیزی که به هیچ روی دربارهی آن فکر نمیکنند آن است که ماجراجوییهای آنها بر سرنوشت و دختران و پسران دیگر، پدران و مادران و… چه تأثیر مخرب و گاه ویرانگری بر جای میگذارد. دوستیهای موقتی آنها آکنده از روابط سنگدلی است. فیلم «آژانس شیشهای» جناب ابراهیم حاتمیکیا یکی از درخشانترین فیلمهای سالهای اخیر، راهنمای خوبی برای تحلیل تحول روی داده است. موضوع این فیلم سپری شدن دوران «اخوت و برادری» زمان جنگ و غلبهی اصل مبادلهی سنگدلانه است. از نظر گروگانها و مأموران دولتی سازندگی و اصلاحات، حاج کاظم خیالبافی است که هنوز در رؤیای جنگ به سر میبرد و «اصل واقعیت» فعلی را که همان اصل مبادله باشد، فراموش کرده است یا اساساً در یاد گرفتن آن کندذهن است. این را هم مأمور امنیتی دولتی به او میگوید، هم دانشجویان و حاجی بازاریها و کارمندان و تجار و خانهداران، اما، واقعیت آن است که حاج کاظم بر آن است که اگر بناست سازندگی و اصلاحاتی در کار باشد، میباید مقوم آن اخوت و همبستگی و وفاق جمعی باشد، نه آرای کارشناسانه. حاج کاظم نمیتواند منظور خود را به دیگران حالی کند و مدام در برابر رشوهها و راهحلهای کاسبکارانه که مد روز «عصر سازندگی» و «عصر اصلاحات» است مقاومت میکند؛ مهمتر از او عباس است که با عقل و درایت و ایثار میان سخن حق دوست خود و نیازردن مردم و، حتی، دولت، سرگردان مانده است و به هیچ وجه حاضر نیست دست از اصول خود بردارد، حتی، اگر به قیمت جانش تمام شود. این دو رزمنده نه در پی نفعجویی شخصی، بلکه در پی ساختن جامعهای هستند متکی بر عقل و وفاق و اخوتی که در زمان جنگ حاصل آمد و دلیلی ندارد که اکنون، مبنای عمل جمعی قرار نگیرد. سخن حاج کاظم و عباس نشنیده باقی مانده است و نهادهای متکی بر عقل و یاریگری در جامعهی ما اندکند، اما، اگر به پدیدهی «گروه کرکسها» نگاه کنیم درمییابیم که چگونه «اخوت جنایتکارانه» جای «اخوت برادرانه» نشسته است. این گروه نمونهی کامل گروه اقتدارگرای خودشیفتهای است که خود را اسیر لذت و مرگ نموده است و با ایمان، به امیال لذتجویانه و مرگطلبانه خود ادامه میدهد، حتی، بر بالای دار.
☱ در جامعهی شهری و خصوصاً در زندگی سرد و بیروح طبقهی متوسط شهری شیوهی زندگی، شدیداً خصوصی است. با این خصیصه که فضیلتهای همگانی مثل صمیمیت، مسؤولیت و تعهد اجتماعی به صورت فزاینده جای خود را به تأمین نیازهای فردی میدهد. توسعهی روحیهی مبادلهگر در زیر سایهی شکلگیری شرکتها، نقشی بنیادی در توسعه و بسط مصرفگرایی داشته است، چرا که، مصرفگرایی فراهم آورندهی ابزارهای مورد نیاز سرمایهداری خردهپای شرکتی ایرانی در ترغیب مردم، به دلخواه و اجتنابناپذیر دانستن این شیوه از زندگی هستند. در هنگامهی آتشبار تبلیغات تجاری تلویزیونی و آگاهیهای بازرگانی روزنامهای همهی قلمروهای حیات و وجود انسانی در تیررس تهاجم ارزشهای تجاری قرار میگیرند که مهمترین آنها به طور واضح «مصرف» است (بدون تعریف درستی از نیاز واقعی انسان).
☱ تلویزیون از موقعیت حساسی در ترویج این مصرفگرایی برخوردار میشود تا هم تمهیدات مطمئن فروش کالاها و خدمات را فراهم کند، و هم از آن مهمتر، شیوهی زندگی مصرفگرایانه را تقویت کند. تلویزیون به علاوه، در رواج مصرفگرایی از طریق خانهنشین کردن فرد سهم مهمی را به عهده گرفته است و سرگرمیهای خانگی و کامپیوتری و ویدئوها نیز این روند را تشدید میکنند. از قضا این تلویزیون که نفوذ روزافزونی یافته است مصرف بیشتر، متنوعتر و… را القاء میکند. تبلیغاتگران و تأمینکنندگان مالی برنامهها به طور خاص شیوههای مؤثرتری را آفریدهاند تا پیامهای خود را با احتمال بسیار بیشتری در دسترس گیرندگان قرار دهند. یکی از فرضهایی که میتوان براساس آن مخاطبان را به صورت دقیقتر هدف گرفت، جا دادن آگهیهای مربوط به فرآوردههای قابل درک از طریق حواس در لابلای سریالها و فیلمهای تلویزیونی یا برنامههای پربیننده مانند «شبتون به خیر» است.
☱ به علاوه، محتوای بسیاری از فیلمها و برنامهها و بویژه دکورچینی فیلمها در کار القاء شیوهی زندگی مصرفگرا و الگوهای مصرف تازه است. مثلاً، فیلمهای عامهپسندی مانند «مهر خاموش» الگوی استفاده از آب پرتقال به هنگام صرف صبحانه به جای شیر یا استفاده از عینکهای مختلف در مواقع مختلف را حقنه میکنند. نشانههایی از موفقیت، زیبایی، مد، شهرت، لذت و رضایت که به صورت روزمره در برنامههای تلویزیونی نشان داده میشود، در حقیقت، به گونهای به همگان عرضه میشوند که در بازگشت برای تبلیغاتگران دستاوردهایی داشته باشد و البته، ما باید در میان آن دستاوردها در جست و جوی چیزی برای بازار باشیم.
☱ مردم عادی شستشوی مغزی میشوند تا پس از تحمیل «نیازهای کاذب» بر آنان به دنبال برآوردن این نیازها بروند. این نیازها ساخته شدهاند تا به بقای سرمایهداری از طریق مصرف فرآوردهها کمک کنند و نه اینکه نیازهای راستین مردم تأمین شود. رسانهها و تبلیغات تجاری آنها گرایش به بازار را به عنوان جایگزین سلایق فردی و سازمان جمعی، افزایش میدهند. برای مثال، در حالی که چند سال قبل بیشتر مردم بخش اعظم غذای خود یا پوشاک زمستانی خود را در خانههایشان تهیه میکردند، امروزه، در واقع، بیشتر نیازمندیهای آنان در فروشگاهها تأمین میشود. به همین نسبت میزان استثمار شدید مرد ایرانی نیز به عنوان مسؤول تأمین تمام اینها افزایش مییابد، به نحوی که میتوان گفت که هر چه تکنولوژی پیشرفت نماید، بیعدالتی میان مسؤولیتهای زن و مرد در خانوادهی ایرانی به ضرر مرد بیشتر میشود. مرد مفلوک ایرانی که اسیر این روند بیپایان افزایش مسؤولیتهای تهیهی تکنولوژیهای جدید، پودرهای رنگارنگ رختشویی، چیتوز، پیتزا، نوشابهی خانواده، کلاسهای کنکور گرانقیمت، سفرهای سنگینبها و… شده است. کمکم از یک ازدواج رمانتیک که در آن تعهدات مرد به زن پایانی ندارد و اساساً مرد متعلق به زن فرض میشود به تنگ میآید و دست آخر از آن میگریزد و بخش عمدهای از آمار طلاق را به این دلیل میآفریند. تلویزیون و تکنولوژیهای رسانهای و مطبوعات بر همین سیاق مصرفگرایانه، از افراد، مسؤولیت تنظیم تفریحاتشان را سلب میکنند و به جای تشویق ابتکار در این زمینه وابستگی جدید آنها به ماشین و تکنولوژی که اساساً سرگرمیهای انفعالی را پدید میآورند یا تورهای بزرگی مانند جشنوارهای تابستانی و زمستانی را به افراد و بویژه مردان طبقهی متوسط شهری ایران تحمیل میکنند؛ و این مرد باید به واسطهی همچشمیها تمام این تعهدات بیپایان را برای خود پذیرا شود.
☱ رسانههای تبلیغی جدید مانند نیمصفحهی اول یا دوم روزنامهها و خصوصاً رسانهی تلویزیون این امکان را فراهم آوردهاند تا شرکتها و بنگاههای اقتصادی که در موقعیت بهتری از نظر ارسال پیامهای اقناعکننده هستند، نظارت گستردهتری را بر مردم بیشتری اعمال کنند. یکی از کارکردهای مهم این رسانههای تبلیغی «تسلیم مخاطبان به تبلیغاتگران» یا تولید و فروش گزاف «کالای مخاطب» است. فروش مخاطبان روزنامهی «یاس نو» به «انتشارات هامون» و «حراج تابستانی آرین ونک» یا فیلمهای با شخصیت سکسی، یا فروش مخاطبان برنامهی تلویزیونی «شبتون به خیر» به «بلور شوگا» نمود این روند در رسانههاست. این وضعیت همچنین، در مورد سایتهای اینترنتی که فروش محسوسی ندارند وجود دارد. در واقع، آنها مخاطبان خود را میفروشند. امروزه، تهیهکنندگان برنامههای تبلیغی قادرند تا اطلاعات مشروح و دقیقی از تغییرات میزان فروش به دست آورند و رابطهی آن را با تبلیغات رسانهای و خصوصاً تلویزیونی مشخص کنند تا در یک حلقهی بازخورد به تهیهی آگهیهای پالایششدهتر و فرآوردههای همخانواده با کالاهای عرضه شده بینجامد و مخاطب را هر چه بیشتر به بند مصرفگرایی گرفتار کند. به این روش «بازاریابی سایبرنتیکی» اطلاق میشود.
░▒▓فرجام کلام
☱ تمامی روندهای مذکور سایههای یک رخداد کلی و مهم است و آن از دست رفتن شالودههای اخلاقی قوامبخش به افراد و جمعها. این پدیده است که اصلاح مسائل اجتماعی عمدهی امروز ایران تا اندازهی زیادی منوط به حل این دشواری است. وضعیت «فردگرایی اخلاقی» که منجر به فروپاشی «سیستم ارزشی مشترک» شده است و دکتر یوسف علی اباذری به آن «کودک شدن» اطلاق میکند و عمدهی جامعهشناسان در به ارهی آن به عنوان سقوط سرمایهی اجتماعی بحث میکنند، مسألهی عمدهای است که ما امروز با آن مواجهیم. قواعد، آداب، عادات اجتماعی و قواعد رفتاری که باید در جامعه مستقر باشد و مناسبات اجتماعی را بر پایهی اعتماد تسهیل کند، به دلایل متعددی که در این مقاله مطرح شدند از دست رفتهاند. شاید نظریهی نسبیتگرایانهی دکتر عبدالکریم سروش و بازخورد مثبت آن در قلمروهای دانشگاهی در سالهای ۱۳۷۵ و ۱۳۷۶ بازتابی از این وضعیت باشد که در آن هر کس مایل است تا مستقلاً از دیدگاه خود واقعیت را ببیند و آن را تفسیر و تحلیل کند و در سایهی چنین «فردگرایی اخلاقی» است که کمکم امور مشترکی که میان افراد میانجی میشوند، یک به یک قطع میگردند. نتیجه، افراد اتمیزهای است که به سادگی در اختیار رسانهها، تبلیغات تجاری و آگهیهای اغواگرانهی سیاسی قرار میگیرند. حل دشواریهای فراروی ایران بیتردید تا اندازهی زیادی منوط و مربوط به تصحیح این روند است و برنامههای سیاسی آتی باید در بخش بزرگی به احیاء اخلاق در سطح فردی و مدنی معطوف باشد.
مآخذ:...
هو العلیم