حامد دهخدا؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓ طرح معضل «عافیتطلبی عقلی»
☱ تشیع، تاریخ عجیبی دارد.
☱ چشم عقل مردمان شیعه، باید به خیلی چیزها حساس باشد؛ به اجرای شریعت، به کارآیی، به تقیه، به امر به معروف و نهی از منکر نسبت به مردم، به امر به معروف و نهی از منکر نسبت به ولی و علی، به کژالگوی خوارج، به کژالگوی معاویه، به کژالگوی شریح قاضی، به الگوی امام حسن علیهالسلام / به الگوی امام حسین علیهالسلام، به الگوی ابوذر (رض)، به الگوی سلمان (رض)، به الگوی سوده همدانی (رض)، به امور واقعه و راویان حدیث، به غلبه گروه قلیل بر گروه کثیر به اذن الله، به ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم و زادتهم ایمانا، به... .
☱ خلاصه، شیعه بودن، با «عافیتطلبی عقلی» سازگار نیست. فکر، مشغول است، میان مسائل پیچیده امروز و تاریخ پیچیده پیشین.
☱ نمیشود به نام تبعیت محض از ولایت، «عقل مؤمن» را آکبند نگه داشت.
☱ عقل مؤمن پیرو «ولایت»، فعال است؛ فعال است در تعیین مصداق تکلیف، و در تعیین محل رجوع به «ولی»، در فهم «ولی»، در تعیین محل رجوع به «کتاب»، و در فهم «کتاب»، در عرضه «کتاب» به «ولایت» و «ولایت» به «کتاب».
☱ و امروز، اوضاع سیاست، با پیچیدگی هر چه تمامتر پیش میرود.
☱ و امروز، ذهن مؤمن باید هراسان، در انتظار اتفاقات جدیدی باشد که از «گردونه بیمهار» روزگار برون میریزد.
☱ اوضاع سیاسی، پیچیده است، و با «عافیتطلبی عقلی» نمیسازد. با «عافیتطلبی عقلی» به نام «ولایتمداری» نمیسازد.
☱ بگذارید کمی بررسی کنیم، ببینیم که اوضاع پیچیده چه طور همه را به امتحان گرفته است:
░▒▓ ”عقل دو پایه“ / ”عقل تک پایه“
☱ زمان امام... زمان امام، داستانی درست شد، میان اکثریت مجلس و نخستوزیر وقت از یک سوی، و اقلیت مجلس از سوی دیگر، و امام امت. و در این داستان، بسیاری به خطا رفتند و هنوز میروند. ماجرا از این قرار بود که عدهای چیزی ساختند به نام «خط امام»، و کوشیدند تا از امام امت به جای همه، حتی به جای «کتاب» کار بکشند. هم «عقل مجاهد» را تعطیل کردند، هم «کتاب» را، تا به خیال خود، «امام» امت را فصل الخطاب هر مسألهای سازند.
☱ عجیب آن که امروز، وقتی به احوال آنان نظر میاندازیم، میبینیم که برای آنها نه «امام» مانده است، نه «کتاب»، و نه «عقل مجاهد».
☱ آنها، در تقابل میان رئیس جمهور وقت، نخستوزیر و مجلس، بدون تفقه «عقل مجاهد» و «کتاب»، چشم به «ولایت» آن روز داشتند، و این فقدان تفقه «عقل مجاهد» در «کتاب»، باعث شد که «ولایت» را هم درست نفهمند. یک حرف را نصفه و نیمه شنیدند، و حرفهای دیگر را نشنیدند. اصل درسهای «ولایت فقیه» را نگرفتند.
☱ این گونه بود که امام، وصیتنامه را با حدیث ثقلین آغاز فرمود که بگوید: «کتاب» و «ولایت» از هم جدا نمیشوند. «ولایت» + «کتاب»، «کتاب» + «ولایت»، «ولایت» + «کتاب»، «کتاب» + «ولایت»،...
☱ من از حدیث ثقلین، این را میفهمم: «ولایت» + «کتاب»، «کتاب» + «ولایت». حاصل ممارست در این هر دو، «عقل مجاهد» است.
☱ در همان زمان هم، برداشتی از «ولایت» + «کتاب» نزد کسانی چون آیت الله محمد رضا مهدوی کنی و آیت الله سید علی حسینی خامنهای مطرح بود که بر اساس آن، رسول الله، دو ثقل را برای امت قرار داده بود نه یک ثقل را؛ کتاب را، و ولایت را. تشیع، همواره از کسانی که یکی از این دو ثقل را به زیان دیگری کنار زدهاند، ضربه خورده است. این که دو ثقل را قرار داد، نشان از نوعی توازن دارد. توازنی میان «کتاب ایمان» و «الگوی ایمان». توازن میان این دو، باید با «عقل مجاهد»ی برقرار شود که مدام، هرولهوار میان این دو در رفت و آمد است، و مدام، عقاید خود را به این دو تقدیم میکند و تطبیق میدهد.
░▒▓ ”بلاغ مبین“ و ”عقل مجاهد“
☱ زمان امام... زمان امام، کشور به وحدت نیاز داشت، و حرکات امام در آن وقت، با ظرافت تنظیم میشد؛ طوری تنظیم میشد تا فضایی برای ایفای نقش همه فراهم شود. هر بار که کفه به نفع یکی سنگینتر میشد، امام در مقابل قرار میگرفت، و ایشان هم مدام، همه را به تهذیب نفس، و در نتیجه، تحمل یکدیگر فرامیخواندند. البته، یک مرز شفاف میان خودی و غیرخودی ترسیم شده بود، و در درون مرز، دستور کار «رحماء بینهم» بود و خارج از مرز، «اشداء علی الکفار». وقتی «نهضت آزادی» با استهزاء حکم قصاص، از خط خودی خارج شد، همه روی «اشداء علی الکفار» امام را دیدند.
☱ درک مواضع امام در آن موقع، و از آن پس، برای بسیاری دشوار بود و هست. آنها، توقع داشتند که امام در کوچکترین موضوعات وارد شود، تعیین مصداق نماید، و کسانی که در جریان تعیین مصداق، به خطا میرفتند، «نابود» کند. ولی این، مشی و مسیر و سیره امام نبود. امروز هم، این مشی و سیره آیت الله سید علی حسینی خامنهای نیست. در طول تاریخ نبوت ادیان ابراهیمی هم، این سمت و سو را میتوان به عنوان قاعده مشاهده کرد.
☱ امام امت، برای مکلفان، شأن اخلاقی «مجاهد» قایل بود، و اصرار داشت که آنها را رشد دهد. برخی گمان میکردند که امام باید همه تکالیف را معلوم نماید، ولی امام اصرار داشت که امت خود را رشد دهد. از این قرار، با بیان ضوابط کلی، چشم به تفقه و تعمق و تأمل مریدان داشت.
☱ سرّ مطلب این بود که امام امت، خود را مکلف به «بلاغ مبین» میدانست.
☱ و در داستان «بلاغ مبین»، «عقل مجاهد» شأن بالایی دارد.
☱ و اینجا، بزنگاه بود.
☱ در این امتحان، برخی رفوزه شدند و برخی قبول.
☱ کسانی قبول شدند که تاریخ اسلام را خوانده بودند، و میدانستند که رهبری اسلام برای ترسیم خطوط کلی و «بلاغ مبین» آمده است، و نیامده است که توانمندی اخلاقی مؤمنان را نادیده بگیرد.
☱ از این قرار، کسانی که سعی داشتند که «عقل مجاهد» و ذهن تکلیفجوی را تعطیل کنند، و از دو ثقل «کتاب» و «ولایت»، فقط «اهل بیت» را بگیرند، به خطا و انحراف رفتند؛ آنها، در فهم بلاغ مبین اهل بیت به خطا رفتند. آنها، باید خود را به تفقه در «کتاب» عادت میدادند، تا همان طریق اهل بیت را ثابت قدم میپیمودند، که نپیمودند، چون اسیر «عافیتطلبی عقلی» بودند.
☱ نکته مهم اینجاست که امروز هم برخی فکر میکنند که «ولایت» کافیست، و تفقه در «کتاب» لازم نیست. آنها میگویند: «ولایت کافیست» (چنانکه خوارج می گفتند «کتاب کافیست»)، تا مسیر ساده و بیمجاهدهای باز کنند و به پیروان خویش معرفی نمایند. ولی این، نیمه فهم کردن حدیث «ثقلین» است. این، بازداشتن مریدان از طریقت راستین سلمان و ابوذر و سوده همدانی خواهد بود.
☱ سلمان و ابوذر و سوده همدانی، در رفت و برگشتی میان کتاب و ولایت، «عقل مجاهد»ی ساختند که مدام میان کتاب و ولایت در حال رفت و برگشت و مجاهده بود.
░▒▓ ”ولایتپذیری بیبصیرت“ / ”ولایتپذیری بابصیرت“
☱ واقعاً اینجا، نکته باریکتر از موست.
☱ بدواً روشن است که «ولایتپذیری بیبصیرت» با «ولایتپذیری بابصیرت» فرق میکند، و این تمایز، در هدایت ذهن تحلیلگر مفید خواهد بود.
☱ «ولایتپذیر بیبصیرت»، مستغنی از «کتاب»، فقط چشم به بیان «ولایت» دارد. البته، این، از ولگردی و روشنفکری بهتر است، ولی، «عقل مجاهد» سلمان و ابوذر و سوده همدانی، این نیست.
☱ «عقل مجاهد» و ذهن باایمان، باید مسلح باشد به «کتاب» در یک دست، و «امامت و ولایت» در دست دیگر، و مدام هر یک را به دیگری عرضه کند و با هر دو پا راه برود.
☱ نتیجه آن که حتی در زمان حضور نبی یا امام معصوم هم، حرکت در مسیر صحیح، با «عافیتطلبی عقلی» نمیسازد. در همان حال هم اگر فقط با یک پا راه رفتی، دیر نباشد که پای دیگر را هم تباه نمایی.
☱ نتیجه آن که تبعیت از ولایت، مال مرد نامهذب به کتاب نیست. عاقبت خط ولایت، بدون تفقه در دین، میشود همین «خط امامی»های سابق؛ به احوال آنان که نظر میاندازیم، میبینیم برای آنها نه «امام» مانده، نه «کتاب»، و نه «عقل مجاهد». آنها برادران پیشیناند که یکسره از دست رفتهاند، و از پلو خوردن در باغ سفارت و وسط استودیوهای بی.بی.سی. هم پرهیز ندارند؛ «روشنفکر» شدهاند.
░▒▓ فرجام
☱ خط «ولایتپذیری بیبصیرت»، این روزها هم گشوده شده است. عدهای به نام «ولایت» در کار تهمت و پراکندن خبرهای کذب برای بدنام کردن حریفان، و هزار و یک کار زشت دیگر در آستانه انتخاباتاند. باید مراقب باشند که عاقبت «خط امامی»های سابق، بر پیشانی تقدیر آنان نوشته نشود.
☱ مرد «ولایتی بیکتاب»، که به نام «ولایت» تهمت میزند، فحاشی میکند، پروندهسازی میکند، و خارج از خط کتاب راه میرود، یک ولایتی بیبصیرت است. البته، از روشنفکر و ولگرد بهتر است، ولی، در سطح مطلوب نیست.
مآخذ:...
هو العلیم