برداشت آزاد از voxeu.org؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ اینکه ایالات متحده که به لحاظ تهدیدهای امنیتی شرایطی متفاوت از ممالک خوابآلود شمال اروپا دارد، مانع مهمی در مقایسه اقتصاد دو سوی اقیانوس اطلس است، ولی با فرض برابری فضای حیاتی دو اقتصاد، مقایسه این دو نوع سرمایهداری ممکن است، درسهایی در مورد ثغور امکانات یک اقتصاد سرمایهدارانه به ما بدهد.
░▒▓
▬ با وجود سابقه بحران مالی جهانی و رکود اقتصادی فعلی، علاقهمندی برای پاسخ به این پرسش وجود دارد که اگر هم بخواهیم شیوه تولید سرمایهدارانه را حفظ کنیم، بهترین سیستم سرمایهداری کدام است؟ کدام سیستم بیشترین رشد را ایجاد میکند و به بهترین شکل، متوسط رفاه در جامعه را بهبود میبخشد.
▬ مناظره میت رامنی و باراک اوباما در کارزار انتخاباتی ریاستجمهوری سال ۲۰۱۲، اهمیت انتخاب سیستم سرمایهداری را نشان میدهد و موضع دو کاندیدا را در تقابل با یکدیگر به خوبی مشخص میکند. در یک سوی، تصویر کلیشهای از جامعه امریکا وجود دارد که مبتنی بر رقابت افسارگسیخته و ریسکپذیری بالا است، اما، در طرف دیگر این تصور وجود دارد که جامعه امریکا باید گامهایی به سمت دموکراسی اجتماعی به سبک کشورهای شمال اروپا بردارد که تأکید بیشتری بر بازتوزیع ثروت و حمایتهای اجتماعی دارند.
░▒▓
▬ در ۶۰ سال گذشته، هر دو سیستم اقتصادی امریکا و اسکاندیناوی، نرخ رشد مشابهی داشتهاند. اگر چه تفاوتهای معناداری نیز بین این دو گروه جوامع وجود دارد:
▬ • امریکا از دانمارک، فنلاند و سوئد ثروتمندتر است.
▬ • امریکا به شکل فراگیری به عنوان اقتصادی نوآورتر شناخته میشود.
▬ • امریکا در بسیاری از فناوریهای تحولساز چند دهه گذشته، نقش پیشرو را داشته است. زیرا، برای کارآفرینان و کارمندانی که ساعات بیشتری کار میکنند، کمتر و کوتاهتر به مرخصی میروند و ریسکپذیری بالاتری دارند مشوقهای اقتصادی بیشتری فراهم کرده است.
▬ • جوامع شمال اروپا شبکه حمایت اجتماعی قویتری نسبت به امریکا ایجاد کردهاند و سیستمهای رفاه اجتماعی مناسبتری را برقرار کردهاند. همچنین، نابرابری در این کشورها کمتر بوده و توزیع درآمد در این کشورها نسبت به امریکا مساواتگرایانهتر است.
▬ موفقیت اقتصادی و عملکرد اجتماعی مناسب کشورهای اسکاندیناوی دو موضوع را به خوبی نشان میدهد:
▬ • اول اینکه، روش امریکا برای رشد اقتصادی تنها روش موجود نیست.
▬ کشورهایی دیده شدهاند که به رغم اینکه به موفقیتهای اقتصادی دست یافتهاند، برنامههای رفاه اجتماعی و ساختار مساواتگرایانه خود را برای دستیابی به این موفقیتها فدا نکردهاند.
▬ • دوم اینکه، به رغم درآمد سرانه پایینتر در کشورهای اسکاندیناوی نسبت به امریکا، همان قدر که کاهش نابرابری به دلیل انسجام اجتماعی یا تقسیم ریسکهای اقتصادی در این کشورها ارزشمند است، سطح متوسط رفاه اجتماعی نیز بالاتر است.
▬ اما اگر چنین است، چرا ما برای ایجاد نهادهای اقتصادی به سبک کشورهای اسکاندیناوی تلاش نمیکنیم؟ به طور کلی، آیا در جهان به همپیوسته کنونی این امکان وجود دارد که همه کشورها سیستم سرمایهداری مشابه اقتصادهای شمال اروپا انتخاب کنند و به طور خاص، آیا میتوانند سرمایهداری پویا و حمایتهای اجتماعی بیشتر و کاهش نابرابری را با یکدیگر جمع کنند؟
░▒▓
▬ آیا «سرمایهداری» فقط یک نوع دارد؟
▬ در اقتصاد سیاسی تطبیقی، بین «نظام بازار تعدیلشده» (Coordinated Market Economies) که در کشورهای اسکاندیناوی وجود دارد و نظام بازار آزاد که نماد اقتصاد به سبک امریکا است تمایز قائل میشود.
▬ این مطالعات، نشان میدهند که هر دو نوع نظامهای اقتصادی میتوانند سطح درآمد بالا و نرخ رشد مشابهی را ایجاد کنند، اما، نظام اقتصادی بازار تعدیلشده معمولاً، نابرابری کمتر و بیمههای اجتماعی بهتری را فراهم میکند. یک اقتصاد سرمایهداری موفق میتواند بدون چشمپوشی از بیمهها و حمایتهای اجتماعی به رشد اقتصادی سریع دست یابد. این ترتیبات (نظامات) اقتصادی به دلایل تاریخی در جوامع مختلف ایجاد شدهاند و از همان زمان ایجاد، بر تداوم آنها اصرار شده است (شاید به دلیل مکملهای نهادی یا دشواریهای معمول برای تغییر نهادها).
▬ در پس این تحلیل، تلویحاً این نظر وجود دارد که از آنجا که خروجیهای هر دو نظام اقتصادی مشابهند و نظام بازار تعدیلشده بیمههای اجتماعی بهتری برای شهروندان خود فراهم میکند، کشورهایی که اقتصاد بازار لیبرال دارند، اگر به سوی نظام تعدیلشده حرکت کنند، رفاه اقتصادی بیشتری کسب خواهند کرد. چنین تغییری شدنی خواهد بود، حتی، اگر عوامل تاریخی مهم و تأثیرگذار باشند.
░▒▓
▬ پژوهشی جدید نشان میدهد که پرسش فوق در جهان به هم پیوسته کنونی میتواند پاسخی کاملاً متفاوت داشته باشد. با پیوندهای اقتصادی بین کشورها، انتخابهای نهادی کشورهای مختلف نیز پیچیده شده است. کشورها به تجارت میپردازند و این تخصصی شدن را تشویق میکند. بنا بر این، اگر زمینه تخصصی و ترتیبات نهادی یک کشور مکمل هم باشند، تعادل جهانی ممکن است نامتقارن شود. به این صورت که بعضی از کشورها نظام بازار لیبرال را انتخاب میکنند و در بخشهایی متخصص میشوند که این سیستم به آنها مزیت نسبی میدهد، اما، گروه دیگری از کشورها نظام بازار تعدیلشده را برمیگزینند و در بخشهای دیگری متخصص میشوند.
▬ پیوند بینالمللی دیگری که موضوع این نوشتار است، پیوند در فناوری است. ما مدلی پویا از تغییرات درونزای فناوری را در جهان بررسی میکنیم. که از سه بخش اساسی تشکیل شده است. اولین بخش وابستگیهایی است که بین کشورهای مختلف در زمینه فناوری وجود دارد. کشورهایی که در مرزهای فناوری قرار دارند، نوآوریهای فناورانه را ایجاد میکنند و سایر کشورها با بهرهگیری از این نوآوریها به رشد بیشتر دست مییابند.
▬ بخش دوم این است که تلاش برای نوآوریهای فناورانه، نیازمند مشوقهایی است که از طریق اعطای پاداشهای متفاوت در قبال این تلاش صورت میگیرد. در نهایت این پاداشهای متفاوت میتواند شکاف درآمدی بین کارآفرینان موفق و غیرموفق را افزایش داده و باعث افزایش تلاش کارآفرینانه شود. این امر موجب میشود یک کشور نقش بیشتری در گسترش مرزهای فناوری ایفا کند. نکته سوم این است که در همه کشورها ساختار پاداشدهی در قبال فعالیتهای کارآفرینانه و حمایتهای اجتماعی که شکلدهنده کار و مشوقهای اقتصادی هستند توسط برنامهریزان اجتماعی آیندهنگر آن کشور تعیین میشوند.
▬ از سوی دیگر، این واقعیت که پیشرفتهای فناورانه نیاز به مشوقهایی برای افراد کارآفرین دارد منجر به ایجاد فاصله درآمدی بین افراد خواهد شد. چنین مشوقهایی در جامعهای که به شدت نوآوری را تشویق میکند باعث افزایش نابرابری و فقر و کاهش حمایتهای اجتماعی خواهد شد. بنا بر این، در جهانی به هم پیوسته از لحاظ فناوری، وقتی یک کشور (یا مجموعهای از کشورها) در مرزهای فناوری قرار دارند و به طور نامتجانس در پیشرفت آن سهم دارند، مشوقهای ضعیفتری برای سایر کشورها باقی میماند.
▬ به طور خاص، مشوقها برای نوآوری در کشورهایی که در زمینه فناوری روی مرزها هستند، رشد بیشتری را از طریق پیشبرد فناوری ایجاد میکند، اما، در سایر کشورهای دنبالهرو این مشوقها تنها به افزایش درآمد منجر میشود، چرا که مرز جهانی فناوری پیش از این، توسط کشورهای پیشرو جلوتر برده شده است.
▬ چنین تحلیلی نشان میدهد که تعادل جهانی با تغییرات تکنولوژیکی درونزا که در آن بعضی از کشورها مشوقهای اقتصادی بیشتری را نسبت به سایر کشورها برای پیشرفتهای تکنولوژیکی فراهم میکنند، یک تعادل نامتقارن است. در چنین تعادلی، کشورهای پیشرو که بیشترین سهم را در رشد تکنولوژی دارند، نظام نهادهای سبک لیبرال را که در آن رقابت شدید و مشوقهای اقتصادی قوی وجود دارد، انتخاب میکنند، نظامی که میتوان آن را «نظام سرمایهداری مبتنی بر رقابت شدید» (cut-throat capitalism) نامید.
▬ از سوی دیگر، سایر کشورها، نظام بازار تعدیلشده را برمیگزینند و از نوآوریهای تکنولوژیکی که در کشورهای پیشرو صورت گرفته است بهره میبرند؛ یعنی، نظامی که میتوانیم آن را «نظام سرمایهداری مبتنی بر حمایتهای اجتماعی» (cuddly capitalism) بنامیم. طبیعتاً این کشورها میتوانند حمایتهای اجتماعی بهتر و برابری بیشتری را برای شهروندان خود فراهم کنند.
░▒▓
▬ نتیجه اصلی این بررسی نظری، این است که رشد در بلندمدت در همه کشورها به نرخ یکسانی تمایل دارد، اما، کشورهایی که ساختار اقتصادی مبتنی بر حمایت را برمیگزینند، فقیرتر خواهند بود. در عین حال، این کشورها ممکن است سطح رفاه بالاتری نسبت به کشورهایی که ساختار رقابتی دارند را ایجاد نمایند. در واقع، اگر فاصله اولیه بین کشورهای پیشرو در زمینه تکنولوژی و کشورهای دنبالهرو آنها به اندازه کافی کوچک باشد، کشورهای با ساختار حمایتی به دلیل نهادهایی که دارند سطح رفاه بالاتری را ایجاد مینمایند. بنا بر این، این تحلیل این نظر را تأیید میکند که همه کشورها تمایل دارند شبیه اقتصادهای کشورهای اسکاندیناوی باشند و شبکه تأمین اجتماعی گستردهتر و ساختار مساواتگرایانهتری داشته باشند.
▬ اما نتیجه اصلی چارچوب نظری مورد بررسی ما، این است که همه کشورها نمیتوانند شبیه کشورهای اسکاندیناوی باشند. در واقع، اینکه رهبر سبک رقابت شدید یعنی، امریکا سبک ملایم اسکاندیناوی را انتخاب کند متعادل نیست. به عنوان یک واقعیت، حتی، اگر انتخابهای نهادی کشورهای دیگر را در نظر بگیریم، اگر کشور پیشروی سبک اقتصاد با رقابت شدید به سیستمهای اقصادی حمایتی تبدیل شود، رشد اقتصادی جهانی به طور کلی، کاهش خواهد یافت و امکان ایجاد ساختارهای مساواتگرایانه وجود نخواهد داشت. در مقابل، کشورهای دنبالهرو نیز همچنان به انتخاب ساختارهای نهادی وابسته به سیستمهای مساواتگرایانه ادامه خواهند داد. بنا بر این، انتخاب چنین سیستمی برای کشورهای دنباله رو اگر چه باعث فقیرتر شدن آنها خواهد شد، اما، به طور دائمی رشد اقتصادی آنها را کاهش نمیدهد. زیرا، این کشورها از مزایا و اثرات جانبی پیشرفتهای تکنولوژیکی که در کشورهای پیشرو ایجاد میشود، بهره میبرند.
▬ این بخش از تحلیل نشان میدهد به دلیل وابستگی کشورها از نظر اقتصادی، وجود کشوری پیشرو مثل امریکا با سطح رقابت بالا و نرخ نابرابری همواره بالا است که وجود دولتهای حمایتگر در اسکاندیناوی را امکانپذیر میسازد.
░▒▓
▬ این پژوهش، اولین گام را برای شکلدهی یک بررسی یکپارچه بر روی انتخابهای نهادی در جهانی که در آن کشورها از نظر اقتصادی به هم وابستهاند و در تجارت و تولید دانش بر یکدیگر اثر میگذارند، برداشته است. همچنین، این تحقیق نشان میدهد که تنوع و تفاوت نهادها در کشورهای مختلف تنها ناشی از اشتباهات در سیاستگذاری یا میراث تاریخی نیست، بلکه ناشی از یک تعادل نامتقارن است که به صورت دو سویه خود را تقویت میکند. برای اینکه این نکته به بهترین شکل تبیین شود، این تحقیق تفاوتهای بنیادین بین کشورها مانند تفاوتهای فرهنگی در علاقهمندی افراد به بازتوزیع یا عدالت را خلاصه کرده و بیشتر بر روی یک بعد نهادی مشخص تأکید کرده است.
▬ بعد مورد نظر ساختار پاداشی است که در ارتباط با کارآفرینی و نوآوری در یک کشور وجود دارد. به اینترتیب از پیچیدگیهای مربوط به خوشهها، وابستگی به مسیر و تعامل بین سیستمهای نهادی چند بعدی (شامل نیروی کار، محصول، مقررات بازار مالی و سیستمهای آموزش و پرورش) اجتناب کردهایم. بررسی اینکه ارتباط این عوامل متنوع با چارچوب منطقی تحقیق ما چگونه خواهد بود در آینده بسیار ارزشمند خواهد بود. به هرحال این پرسش تجربی همچنان باقی است که آیا این ایدههای مطرح شده، در واقعیت نیز اثری بر انتخابهای نهادی در کشورهای پیشرفته خواهند گذاشت یا خیر. امیدواریم این تحقیق انگیزهای برای شکلگیری یک تحقیق تجربی گسترده در این زمینه ایجاد نماید.
برداشت آزاد از دنیای اقتصاد
هو العلیم