فیلوجامعه‌شناسی

وقتی انگلیسی‌ها با حکمرانان ”بی‌خدا + بی‌مردم“ بازی می‌کنند

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت آزاد از گروه تاریخ؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬ نگاهی به روز شمار حوادث پس از فتح تهران در ۱۲۹۹، گویای این واقعیت است که اعتبار و حیثیت سیاسی قاجاریه به حداقل درجه خود رسیده و آنان سهم ناچیزی در هدایت یا مهار رخدادهای سیاسی داشتند.
▬ احمدشاه، به گاه صدور دست‌خط ریاست‌الوزرایی سید ضیاءالدین طباطبایی، جملاتی را می‌آورد که می‌تواند مصداقی از بیداری وجدان طبقه حکومت‌گر در برابر بی‌عدالتی‌های طبقه خود باشد. او می‌نویسد: «حکام ایالات و ولایات در نتیجه، غفلت کاری و بی‌قیدی زمامداران دوره‌های گذشته، بی‌تکلیفی عمومی و تزلزل امنیت را در مملکت فراهم کرده و ما و تمام اهالی را از فقدان هیأت دولت ثابتی متأثر ساخته بود، مصمم شدیم که به تعیین شخص لایق خدمت‌گزاری که موجبات سعادت مملکت را فراهم کند به بحران متوالی خاتمه دهیم».

░▒▓ کاربرد پراکنده و نا مؤثر قدرت و سست شدن پایه‌های قدرت قاجاریه
▬ اگر آغا محمد خان قاجار سبب برقراری ثبات و امنیت در کشور پس از دوره‌ای از هرج و مرج سیاسی و باز گرداندن وحدت ملی به ایران، وجاهت سیاسی پیدا کرد، آخرین بازماندگان قاجار حیثیت سیاسی خود را بر سر ناامنی مزمن در کشور از دست دادند. آغا محمد خان یکی از ستون‌های قدرتش را بر نظامی‌گری استوار ساخت؛ اما، در آخرین سال‌های حیات سیاسی قاجاریه اثری از آن رکن قدرت هویدا نبود. برای نشان دادن استیصال قاجاریه در کنترل اوضاع به نمونه‌ای اشاره می‌کنیم: مخبرالسلطنه هدایت در سرآغاز شرح فتنه قراجه‌داغ می‌نویسد: «میرزا هاشم خان حاکم قراجه‌داغ است. خوانین محل که باید دفاع کنند، شانه خالی کردند، تجار هم تذبذب می‌کنند، در تبریز هم قوه که به اهر بفرستیم نداریم». قاجارها مشروعیت پادشاهی خود را بر شالوده قدرت ایلاتی گذاشته بودند و با «پیمان‌های عشیره‌ای، بوروکراسی دولتی، ایجاد ارتش دائم و احیای رسوم درباری حیات سیاسی خود را تداوم بخشیدند. به این قرار، آخرین پادشاهان قاجار که فاقد مهارت و استعداد سیاسی ضروری در حفظ قدرت بودند، بیش از پیش ارکان قدرت قاجاریه را متزلزل کردند.
▬ افزون بر این، پس از مشروطه نهاد مجلس به یکی از ستون‌های نگاه دارنده قدرت تبدیل شده بود، اما، چون هیأت حاکمه در همین مقطع ناتوانی حادی را در حفظ روابط صحیح با این نهاد از خود بروز داد، از این رو، مجلس شورای ملی برای حفظ قدرت در خاندان قاجاریه، تعصبی از خود بروز نداد و، حتی، به ابتکار تنی چند از نمایندگان به انحلال سلطنت قاجار وجه قانونی بخشیده شد.
▬ بخش دیگری از تزلزل قدرت قاجاریه به ناکارآمدی نهادهای حکومتی در آن مقطع باز می‌گردد. در این‌جا به بیان کوتاهی از ناکارآمدی نهادها می‌پردازیم. در آن سال‌ها عناصر تشکیل‌دهنده نهاد سلطنت به تعبیر علی اکبر داور «موسسه سلطنت» (عنصر نظری و عنصر عملی) از کارکرد واقعی خود فاصله گرفتند و مصادیق عملی نظام شاهنشاهی محمدعلی شاه و احمد شاه بودند که یکی با گلوله باران مجلس و حرم امام رضا علیه‌السلام و دیگری به سبب ترس و احتیاط‌های غیرقابل توجه سیاسی، سخت بی‌اعتبار شده بودند. احتمال می‌رود پژوهشگران دوره قاجار بر این نکته اتفاق نظر یافته باشند که قاجارها در دهه‌های پایانی، قدرت انطباق با رویدادهای داخلی و خارجی را از دست داده بودند و چنین به نظر می‌رسد که در تحولات پس از مشروطه، به ضرورت «چرخش نخبگان» بی‌توجهی گردید و کماکان سیاست‌مداران گذشته که اغلب یا وابسته به دربار یا از «شاهزادگان درجه اول» بودند اداره کشور را به شیوه سنتی در دست گرفتند؛ از این رو، مسؤولیت بسیاری از خطاهای سیاسی شاهان قاجار بر دوش آن سیاست مداران سنگینی می‌کرد که جایگاه خود را به نخبگان جدید نسپرده بودند. رحیم زاده صفوی در دیدار با احمد شاه، آشکارا از «انحطاط فکری» طبقه اعیان در نیمه اخیر سلطنتشان و این‌که اعیان قاجار «از لحاظ عقل و همت و بلندنظری سخت بینوا گردیده‌اند» سخن به میان می‌آورد. حتی، بعضی از سیاست‌مداران که درصدد تطبیق با شرایط برآمدند، در شیوه رسیدن به اهداف دچار خطا شدند؛ برای مثال، «وثوق‌الدوله عاقد قرارداد ۱۹۱۹ آدم کم هوش و ناتوانی نبود، بلکه مانند بسیاری از دولت مردان ایران فرد منفردی بود که عده‌ای همکار داشت، اما، قدرتش بر نهاد مبتنی نبود». نمونه بارز کاربرد نا مؤثر قدرت در دوره احمد شاه قاجار به منصه ظهور رسید. احمد شاه ناتوانی آشکاری در حفظ قدرت داشت و با این‌که آخرین پادشاه سلسله قاجار شد، عدم تمایل او به قدرت به تسریع سقوط قاجاریه انجامید. محققان او را «بی‌حال»، «بزدل» و «ریاکار» نامیده‌اند. تأملی در خطابیه مجلس به احمد شاه، نشان‌دهنده وخامت اوضاع مقارن به قدرت رسیدن احمد شاه بود، در این خطابیه آمده است:

• چون سلطان والا حضرت شاهزاده محمدعلی میرزا از شغل مهم سلطنت به موجب ماده ۳۶ و ۳۷ قانون اساسی معاف شده‌اند، مجلس فوق‌العاده که در ۲۷ جمادی‌الاخری در عمارت بهارستان منعقد گردید، سلطنت را به اعلی‌حضرت همایون شما تفویض کرده است.

▬ از مظاهر ناتوانی احمد شاه یکی آن‌که مبادرت به غیبت سیاسی طولانی از صحنه حوادث ایران نموده و همین امر راه را برای انتقال قدرت از قاجاریه به پهلوی هموار کرد و کم‌کم «از طرفداران قاجار کاسته و عقلای مملکت توجه خود را به سردار سپه معطوف داشتند». احمد شاه با دلهره‌های غریب سیاسی‌اش، سخت به تکیه گاه نیازمند بود. دولت آبادی می‌نویسد که احمد شاه گفته بود: «دیدیم مردم با پدر ما چه کردند باید پولی جمع کرد و گوشه امنی زندگانی نمود». سید ضیاءالدین در این باره می‌گوید: «مرحوم احمد شاه می‌خواست مراجعت کند به فرنگ و می‌گفت من در امان نیستم، اگر قشون انگلیسی برود چگونه می‌توانم در پایتخت خودم که قشون و پلیس و ژاندارم، ده ماه مواجب نگرفته‌اند، زندگی کنم و اگر متجاسرین به من هجوم کنند چه کنم؟». از نظر او، حتی، «کلم فروشی در سوئیس بر پادشاهی» ترجیح داشت.
▬ بی میلی احمد شاه سوژه جذابی برای مطبوعات فراهم آورد؛ چنان‌چه کوکب ایران نوشت: «آیا شاه ما، مرکز امید و انتظارات ما، موقع را هنوز برای عطف نظری به اولاد بدبخت خود مقتضی نمی‌داند؟»
▬ در پایان به مقایسه احمد شاه با رضاخان اشاره می‌کنیم که ژنرال ادموند آیرونساید (طراح کودتای ۱۲۹۹) در اولین دیدارش با آن دو شرح داده است:

• «... وقتی به مرد چاقی که لباس فراک خاکستری به تن داشت و به هنگام شنیدن حرف‌های من به طرز عصبی می‌لرزید نگاه می‌کردم، با خود اندیشیدم که دیدن نمونه‌ای از یک انسان در هم شکسته در مقامی به این اهمیت تا چه حد دردناک بود.
• «نفرات واحد آتریاد همدان بشاش بودند، فرماندهی آن‌ها مردی بود با قامتی به بلندای بیش از شش پا، با شانه‌هایی فراخ و چهره‌ای بسیار مشخص و متمایز، بینی عقابی و چشمان درخشانش به او سیمایی زنده می‌بخشید که در آن مکان دور از انتظار بود. نام او رضاخان بود».

░▒▓ ظهور قدرت پهلوی اول
▬ با انجام کودتا و تشکیل کابینه‌ای که به «کابینه سیاه» شهرت یافت، بازوی نظامی کودتا نیز به مقام سردار سپهی رسید، اما، در آن پلکان قدرت که می‌توانست اوج افتخارات او تا آن لحظه باشد نایستاد و با خوش‌شانسی‌های سیاسی، پس از دو سال در ۱۳۰۲ به نخست وزیری رسید و دو سال بعد در ۱۳۰۴ در نتیجه، بلند پروازی‌های سیاسی خود و اقدامات طرفدارانش آخرین مرحله انتقال قدرت را سپری کرد و به پادشاهی رسید. در این انتقال تدریجی قدرت، ابتدا با همراهی مجلس مقام فرماندهی کل قوا را گرفت، آن گاه با سرکوب قهرآمیز کلیه تحرکات سیاسی، مدعی برقراری امنیت در کشور شد. در دوره نخست‌وزیری نیز گروه‌های متعدد و متنوعی را در داخل و خارج با خود همراه ساخت. در ماجرای جمهوری خواهی، خصایص متعدد خود را مرحله به مرحله بروز داد؛ در حالی که رویه او در سال‌های بعدی نشان داد کوچک‌ترین تعلق خاطری به نظام جمهوری ندارد؛ اما، در ۱۳۰۳ طرح موضوع جمهوری را تاکتیکی موثر برای اضمحلال قاجاریه می‌دید و با آن همداستانی کرد و تا آن‌جا پیش رفت که به اشاره او انبوه تلگراف‌ها، از شهرهای مختلف دال بر جمهوری خواهی به تهران مخابره شد و آن‌گاه، از طرح جمهوری اعلام انصراف داد. عوام‌فریبی‌های رضاخان ابعاد وسیع‌تری یافت. در دوران سردار سپهی دستور داد که «یک ناظر شرعیات بر امور مطبوعات و ثبت نظارت کند»، حال آن‌که یکی از سه عصاره اقدامات آتی او در دوران پادشاهی‌اش ملهم از فکر سکولاریستی در کنار «مدرنیسم و ناسیونالیسم» بود.
برداشت آزاد از دنیای اقتصاد
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.