برداشت آزاد از علامه محمد حسین طباطبایی در «تفسیر المیزان»
▬ خداوند در سوره مائده میفرماید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْک الْکتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَک مِنَ الْحَقِّ لِکلٍّ جَعَلْنا مِنْکمْ شِرْعَه وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکمْ أُمَّه واحِدَه وَ لکنْ لِیَبْلُوَکمْ فِی ما آتاکمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکمْ بِما کنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُون» ترجمه: این کتاب را هم که به حق بر تو نازل کردهایم مصدق باقیمانده از کتابهای قبلی و مسلط بر حفظ آنها است پس، در بین مسلمانان طبق آنچه خدا نازل کرده حکم کن و پیروی هوا و هوس آنان تو را از «دین» حقی که نزدت آمده باز ندارد، برای هر ملتی از شما انسانها، شریعتی قرار دادیم و اگر خدا میخواست همه شما را امتی واحد میکرد- و در نتیجه، یک «شریعت» برای همه ادوار تاریخ بشر تشریع میکرد- و لیکن خواست تا شما امتها را با دینی که برای هر فرد فردتان فرستاده بیازماید، بنا بر این به سوی خیرات از یکدیگر سبقت بگیرید، که باز گشت همه شما به سوی خدا است، در آن هنگامه، شما را بدانچه در آن اختلاف میکردید خبر میدهد (مائده، ۴۸).
▬ کلمه «شریعت» به معنای طریق است، و، اما، کلمه «دین» و کلمه «ملت» به معنای طریقه خاصی است؛ یعنی، طریقهای که انتخاب و اتخاذ شده باشد، لیکن ظاهراً، در عرف و اصطلاح قرآن کریم، کلمه «شریعت» در معنایی استعمال میشود که خصوصیتر از معنای «دین» است، هم چنان که آیات زیر بر آن دلالت دارد، توجه بفرمائید: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ» ترجمه: «دین» نزد خدا و مقبول درگاه او تنها اسلام است (سوره آل عمران، آیه ۱۹). « وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ، وَ هُوَ فِی الْآخِرَه مِنَ الْخاسِرِینَ» ترجمه: و کسی که غیر از اسلام دینی دیگر بپذیرد از او قبول نمیشود، و او در آخرت از زیانکاران است( سوره آل عمران، آیه ۸۵). که از این دو آیه به خوبی بر میآید هر طریقه و مسلکی در پرستش خدای تعالی «دین» هست، ولی، «دین» مقبول درگاه خدا تنها اسلام است، پس، «دین» از نظر قرآن معنایی عمومی و وسیع دارد، حال اگر آن دو آیه را ضمیمه کنیم به آیه زیر که میفرماید: «لِکلٍّ جَعَلْنا مِنْکمْ شِرْعَه وَ مِنْهاجاً» ترجمه: برای هر یک از شما پیامبران شرعه و منهاجی قرار دادیم»، و به آیه« ثُمَّ جَعَلْناک عَلی شَرِیعَه مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْها» ترجمه: و، سپس، تو را بر شریعتی از امر «دین» قرار دادیم، پس، همان «شریعت» را پیروی کن( سوره جاثیه، آیه ۱۸). این معنا به دست میآید که «شریعت» عبارت است از طریقهای خاص، یعنی، طریقهای که برای امتی از امتها یا پیامبری از پیامبران مبعوث به «شریعت» تعیین و آماده شده باشد، مانند «شریعت» نوح، و «شریعت» ابراهیم، و «شریعت» موسی، و «شریعت» عیسی، و «شریعت» محمد (ص)، و، اما، «دین» عبارت است از سنت و طریقه الهیه حال خاص به هر پیامبری یا هر قومی که میخواهد باشد، پس، کلمه «دین» معنایی عمومیتر از کلمه «شریعت» دارد، و به همین جهت است که «شریعت» نسخ میپذیرد، ولی، «دین» به معنای عمومیاش قابل نسخ نیست.
▬ «دین» معنایی عمومیتر از «شریعت» دارد؛ «شریعت» نسخ میشود، ولی، «دین» قابل نسخ نیست.
▬ البته، در این میان فرق دیگری نیز بین «شریعت» و «دین» هست و آن این است که کلمه «دین» را میتوان هم به یک نفر نسبت داد، و هم به جماعت، حال هر فردی و هر جماعتی که میخواهد باشد، ولی، کلمه «شریعت» را نمیشود به یک نفر نسبت داد، و مثلاً، گفت فلانی فلان «شریعت» را دارد، مگر آنکه یک نفر آورنده آن «شریعت» یا قائم به امر آن باشد، پس، میشود گفت «دین» مسلمانان و «دین» یهودیان و «دین» عیسویان و نیز میشود گفت «شریعت» مسلمانان و یهودیان هم چنان که میتوان گفت «دین» و «شریعت» خدا و «دین» و «شریعت» محمد و «دین» زید و عمرو و... ولی، نمیتوان گفت «شریعت» زید و عمرو، و شاید علت آن این باشد که در معنای کلمه «شریعت» بویی از یک معنای حدثی هست و آن عبارت است از تمهید طریق و نصب آن، پس، میتوان گفت «شریعت» عبارت است از طریقهای که خدا مهیا و آماده کرده یا طریقهای که برای فلان پیغمبر یا فلان امت معین شده، ولی، نمیتوان گفت طریقهای که برای سابق هست، به اضافه چیزهایی که در آن شرایع نبوده یا کنایه است از اینکه تمامی شرایع قبل از اسلام و «شریعت» اسلام حسب لب و واقع دارای حقیقتی واحدهاند، هر چند که در امتهای مختلف به خاطر استعدادهای مختلف آنان اشکال و دستورات مختلفی دارند، هم چنان که آیه شریفه: «أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ» ترجمه: «دین» را بپا دارید، و در آن متفرق مشوید (سوره شوری، آیه ۱۳).
▬ نیز بر این معنا اشعار و، بلکه دلالت دارد. بنا بر این اگر «شریعت»های خاصه را به «دین» نسبت میدهیم، و میگوئیم همه این «شریعت»ها «دین» خدا است، با اینکه «دین» یکی است، ولی، «شریعت»ها یکدیگر را نسخ میکنند، نظیر نسبت دادن احکام جزئی در اسلام، به اصل «دین» است، با اینکه این احکام بعضی ناسخ و بعضی منسوخند با این حال، میگوئیم فلان حکم از احکام «دین» اسلام بوده و نسخ شده یا فلان حکم از احکام «دین» اسلام است، بنا بر این باید گفت: خدای سبحان بندگان خود را جز به یک «دین» متعبد نکرده، و آن یک «دین» عبارت است از تسلیم او شدن چیزی که هست برای رسیدن بندگان به این هدف راههای مختلفی قرار داده، و سنتهای متنوعی باب کرده، چون هر امتی مقدار معینی استعداد داشته و آن سنتها و «شریعت»ها عبارت است از «شریعت» نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد (ص)، هم چنان که میبینیم چه بسا شده که در «شریعت» واحدهای بعضی از احکام به وسیله بعضی دیگر نسخ شده، برای اینکه مصلحت حکم منسوخ مدتش سر آمده، و زمان برای مصلحت حکم ناسخ فرا رسیده، مانند نسخ شدن حکم حبس ابد در زنای زنان که نسخ شد، و حکم تازیانه و سنگسار به جای آن آمد، و مانند مثالهایی دیگر، دلیل بر این معنا آیه شریفه: « وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکمْ أُمَّه واحِدَه وَ لکنْ لِیَبْلُوَکمْ فِی ما آتاکمْ... » ترجمه: و لیکن خواست تا شما امتها را با دینی که برای هر فرد فردتان فرستاده بیازماید. (مائده، ۴۸۹ ).
░▒▓ معنای کلمه «ملت» و نسبت آن با «شریعت» و دین
▬ پرسشی که در این خصوص مطرح میباشد این است که کلمه «ملت» به چه معنا است؟ و معنای آن چه نسبتی با «شریعت» و «دین» دارد؟
▬ «ملت» عبارت است از سنت زندگی یک قوم، و گویا در این ماده بویی از معنای مهلت دادن وجود دارد، در این صورت، «ملت» عبارت میشود از طریقهای که از غیر گرفته شده باشد، البته، اصل در معنای این کلمه آن طور که باید روشن نیست، آنچه به ذهن نزدیکتر است این است که ممکن است مرادف با کلمه «شریعت» باشد، به این معنا که «ملت» هم مثل «شریعت» عبارت است از طریقهای خاص، به خلاف کلمه «دین»، بله این فرق بین دو کلمه «ملت» و «شریعت» هست، که «شریعت» از این جهت در آن طریقه خاص استعمال میشود، و به این عنایت آن طریقه را «شریعت» میگویند که: «طریقهای است که از ناحیه خدای تعالی و به منظور سلوک مردم به سوی او تهیه و تنظیم شده»، و کلمه» ملت» به این عنایت در آن طریقه استعمال میشود که مردمی آن طریقه را از غیر گرفتهاند و خود را ملزم میدانند که عملاً از آن پیروی کنند، و چه بسا همین فرق باعث شده که کلمه «ملت» را به خدای تعالی نسبت نمیدهند و نمیگویند «ملت» خدا، ولی» «دین» خدا» و» «شریعت» خدا» میگویند، و «ملت» را تنها به پیغمبران نسبت میدهند و میگویند: «ملت» ابراهیم، چون این «ملت» بیانگر سیره و سنت ابراهیم (ع) است و همچنین، به مردم و امتها نسبت میدهند و میگویند «ملت» مردمی با ایمان یا «ملت» مردمی بیایمان، چون «ملت» از سیره و سنت عملی آن مردم خبر میدهد، در قرآن کریم آمده: « مِلَّه إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ» ترجمه: کیش ابراهیم معتدل بود و او از مشرکین نبود( سوره بقره، آیه ۱۳۵).
▬ و نیز از یوسف (ع) حکایت کرده که گفت: «إِنِّی تَرَکتُ مِلَّه قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ، و هم بِالْآخِرَه هُمْ کافِرُونَ، وَ اتَّبَعْتُ مِلَّه آبائِی إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ» ترجمه: من کیش مردمی را که به خدا ایمان ندارند و به روز جزا کفر میورزند ترک گفته پیروی کیش پدرانم را کردم یعنی، ابراهیم و اسحاق و یعقوب (سوره یوسف، آیه ۳۸)، که در آیه اول کلمه «ملت» در مورد فرد، و در آیه دوم هم در مورد فرد، و هم در مورد قوم استعمال شده، و در آیه بعدی که حکایت کلام کفار به پیغمبران خویش است تنها در مورد قوم به کار رفته است «لَنُخْرِجَنَّکمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا» ترجمه: من کیش مردمی را که به خدا ایمان ندارند و به روز جزا کفر میورزند ترک گفته پیروی کیش پدرانم را کردم یعنی، ابراهیم و اسحاق و یعقوب(سوره یوسف، آیه ۳۸). بنا بر این، «دین» در اصطلاح قرآن اعم از «شریعت» و «ملت» است و «شریعت» و «ملت» دو کلمه تقریباً، مترادفند با مختصر فرقی که از حیث عنایت لفظ در آن دو هست.
مأخذ:tahoordanesh
هو العلیم