برداشت آزاد از کنث تامپسون؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ فردریک جیمسون در مقالهای با عنوان «پسامدرنیسم یا منطق فرهنگی سرمایهداری متأخر» ، استدلال میکند که فرهنگی پسامدرنیستی منطقاً مرحلهای ضروری در سیر سرمایهداری محسوب میشود. او دیدگاه دانیل بل در باب پایان ایدئولوژی را رد میکند، او نمیپذیرد که نبردهای طبقاتی پایان یافته است (هر چند نمیتوان دیدگاه دانیل بل را دقیقاً حاکی از پایان نبرد طبقاتی دانست، بلکه نگرش او بیشتر به معنای تمرکز مبارزات طبقاتی بر مطالعات فرد است).
▬ جیمسون با اقتباس اندیشههای ارنست مندل (اقتصاددان مارکسیست) ، سه دوره را در سیر سرمایهداری از هم متمایز میکند:
۱. سرمایهداری بازاری: شاخص آن رشد سرمایهداری صنعتی در بازارهای ملی گسترده است (این دوره از حدود سال ۱۷۰۰ تا ۱۸۵۰ میلادی تداوم داشته است) ؛
۲. سرمایهداری انحصاری: در عصر امپریالیسم، دولت ملتهای اروپایی بازارهای بینالمللی ایجاد کردند که از طریق آن مواد اولیه و کار ارزان را از نواحی استعماری چپاول میکردند (این دوره از نظر مندل تا ۱۹۴۵ و از نظر جیمسون تا دههی ۱۹۶۰ ادامه داشت) ؛
۳. سرمایهداری شرکتی: فاز متأخر سرمایهداری که پس از انقضای دوره گذشته آغاز شد، دورهی شرکتهای چند ملیتی و بازارهای جهانی است. در دیدگاه جیمسون طی این دورهی متأخر سرمایهداری این خود فرهنگ است که «کالایی میشود» و مصرف میگردد. در حالی که یک نظریهی اجتماعی مارکسیستی در گذشته، صورتهای فرهنگی را بخشی از مجموعهی ایدئولوژی، و آئینهای کژتاب برای حفظ روابط اقتصادی در جامعه مینگرد، جیمسون تولید، مبادله، فروش، توزیع و مصرف صورتهای فرهنگی (که توسط رادیو، تلویزیون و سایر رسانههای تودهای [که امروزه، میتوان از جنبشها نیز به عنوان رسانههای فراگیر و، بلکه فراگیرترین رسانهها نام برد] انجام میشود) نقطهی کانونی فعالیت اقتصادی قلمداد میکند. از نظر او تصاویر، سبکها و مدها روبناهای امر اقتصادی و توجیهی برای نظام اقتصادی حاکم نیستند، بلکه خود آنها محصولات اصلی نظام تولیدی و بازاری سرمایهداری شدهاند. علاوه بر این، استثماری که در صنعت اطلاعات و انفورماتیک رخ میدهد، چنان است که مبادلهی اطلاعات را از یک مبادلهی سادهی بازاری متمایز میکند و آن را به اساسیترین و مهمترین مبادلهها در نظام سرمایهداری بدل میکند. این تلقی جیمسون نوعی استقلال به عامل فرهنگی در قبال امر اقتصادی میبخشد.
▬ نکتهی اصلی جیمسون آن است که ویژگی اقتصاد پسامدرن را در ادغام فرهنگ در بازار و مکانیسمهای آن میبیند و این امر جوهر اقتصاد سرمایهداری پسامدرن را از اقتصاد سرمایهداری مدرن متمایز میسازد. در حالی که هنر مدرنیست و آوانگارد با ملاکهای مشخصی سنجیده میشد (و به دلیل همین تمایز، تفاوت فرهنگ والا و فرهنگ عوام شکل گرفت) ، و، حتی، این هنر مدرنیست در مقابل، جامعه و سیاست مدرن قرار میگرفت و آن را به لرزه درمیآورد، اما، هنر پسامدرنیست کلاً کالایی شده است و برحسب لذتهای زودگذر و پولسازی مورد ارزیابی قرار میگیرد. از نظر جیمسون ویژگی سبک فرهنگ پسامدرن، ضدیت با «عمق» مورد تأکید در زیباییشناسی اکسپرسیونیستی مدرن، سطحی بودن و بازگشت به ایدهی شخصیتهای یک شکل و از دست رفتن یک خویشتن و سوژهی مشخص که بر فراز گذر زمان زندگی میکند است.
▬ از نظر جیمسون هنر پسامدرن نه تنها درکی از زمان و تاریخ گذرنده را از ما میگیرد، بلکه نوعی سکوت تولید میکند که گویی فضای هنری برای خود فضای هنری ساخته شده است و در درون خود نیز هیچ هدفی را تعریف نمیکند. از نظر جیمسون آثار معماری پسامدرن فرد را بیهدف و سرگردان میسازند و گویی به وی القاء میکنند که او هیچ جای مشخص و معناداری در فضا ندارد. جیمسون به عنوان نمونهای از این نوع آثار به هتل بوناونچر (The Bonaventure Hetel: http://www.starwoodhotels.com/westin) ، اثر جان پورتمن (John Portman) در لسآنجلس اشاره میکند. در این ساختمان، هیچ نقطهی کانونی که براساس محوریت آن به عنوان یک نقطهی ثابت، کسی بتواند جهتگیری و جایگاه خود را تعریف کند وجود ندارد. سطح آئینهای خود هتل نیز نشان از بیمکانی این فضا در قیاس با فضاهای همسایه دارد و گویی این آئینهها مرز میان این ساختمان و نواحی مجاور را از بین میبرند. از این روست که جیمسون به رغم بسیاری دیگر از معماران، این هتل را نه اثری متعلق به مدرنیت متأخر، بلکه اثری پسامدرن میداند.
رابطهی فرهنگ و سیاست پسامدرن
▬ آیا میتوان گفت که سیاست پسامدرن، سیاست خاتمهی مبارزات طبقاتی و گسترش پلورالیسم سیاسی است؟ جیمسون با این مطلب که یکی از پدیدههای شاخص دورهی پسامدرن، ظهور فراگیر گروههای کوچک و اقدامات سیاسی غیر طبقاتی (میکروسیاست) است، موافق است؛ اما، با کسانی که خود وی آنها را «ایدئولوگهای پسامدرن» مینامد سر مخالفت دارد و این شرایط را نافی شکلگیری طبقات و تضاد طبقاتی نمیداند.
▬ در عین حال، شکلگیری یک نیروی طبقاتی در دورهی سوم سرمایهداری که در آن عملاً سرمایهداری از شکل شخصیتهای حقیقی درآمده است و به غایت سیال شده است بسیار دشوار به نظر میرسد. به عبارت دیگر، اغراض طبقاتی دیگر نمیتوانند گروههای کوچک را علیه سرمایهداری چند ملیتی یا آنچه جیمسون به آن «سرمایهداری شرکتی» میگوید، متحد سازد. به علاوه، آنچه فرهنگ این زمان را تشکیل میدهد و عملاً منافع طبقهی حاکم شرکتی را تأمین میکند، مآلاً تضمین کنندهی لذت و مصرف مردم نیز هست. پاسخ جیمسون به این چالشها دست آویختن به نوعی ایمان مارکسیستی به این است که در نهایت روزی خواهد آمد که یک نیروی طبقاتی جهانی علیه سرمایهداری شکل خواهد گرفت. به نظر میرسد که همان طور که خود (جیمسون اشاره دارد، این اعتقاد نوعی عقیدهی شخصی راجع به این مسأله است و راه حل این پرسش به حساب نمیآید. در واقع، آنچه امروزه، به عنوان امید اول تغییر شرایط موجود به حساب میآید، جنبشهای غیر طبقاتی یا مطالبات فرهنگی و اخلاقی خرد، مانند جنبشهای ضدانرژی هستهای یا جنبشهای هوادار محیط زیست است. به نظر میرسد که این ماهیت جدید سیاست که به شدت فردی میشود و مسألهی هویت و دشواریهای اخلاقی دستور کار اصلی آن را میسازند، خود میتواند در دراز مدت نوعی تجدید نظر اصولی در تمدن مدرن را به بار آورد و شاید این موضوع به دور از انتظار نباشد که تحولات احتمالی در حوزهی فلسفه، آموزش و هنر در نهایت به نوعی احیاء مجدد اخلاق و دین منجر شود. به نظر میرسد که ثمربخشی چنین پیشبینیای به نوبهی خود منوط به اقدام فعالانه در زمینهی مهندسی اجتماعی جنبشهای جدید، نظام آموزشی و ابزارهای رسانهای در جهت تأمین هدف مذکور است)
مآخذ:...
هو العلیم