برداشت آزاد از محمد ایمانی؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ اراده رئیسجمهورسازی و تعیین رئیس دولت بعدی، پدیدهای است که گاه رقبای سرسخت سیاسی و انتخاباتی را به غایت شبیه هم میکند.
▬ این میل به تواتر در دولتهای شانزده سال اخیر دیده شده است. آنچه شگفتی ماجرا را دو چندان میکند و بر نمک داستان میافزاید این است که در کنار این اراده رئیسجمهورسازی، شعار مشترک «انتخابات آزاد» از سوی حضرات شنیده شود. این مدعا طی هفتههای اخیر هم از زبان آقای هاشمی رفسنجانی، و هم از زبان آقای احمدی نژاد شنیده شد. این مقارن با اظهارات یاسر هاشمی بود مبنی بر اینکه «رجوع به آقای هاشمی از سوی گروهها برای نامزدی زیاد شده، اما، من به شخصه فکر میکنم درست است آقای هاشمی اگر هم بخواهد و وارد این عرصه شود، رئیسجمهورساز باشد تا رئیسجمهور». دیگرانی در طرف مقابل از مدل تداول قدرت به رسم پوتین- مدودف سخن میگویند غافل از اینکه آنجا روسیه بود که یکبار هم مدل گورباچف-یلتسین را در آن اجرا کردند، اما، اینجا ولو با ضرب و زور فراوان، یخ آن مدل نگرفت. در هر صورت رفتار رئیسجمهورسازانه و گفتار مدعی انتخابات آزاد، کمی تا قسمتی متناقض به نظر میرسد. رئیس دولت سازندگی این شیوه را در سال هفتاد و شش پیش برد، اما، جانشین وی دیگر نتوانست این دست به دست شدن قدرت در حلقه بسته را تداوم بخشد. مردم ما در طول سالها و دورهها، تمرین مردمسالاری کرده و این پولتیکها را شناختهاند.
▬ دولت سازندگی، با حمایت قاطبه نیروهای مؤمن به انقلاب و از جمله جامعه روحانیت مبارز که آقای هاشمی از اعضای آن بود به قصد سازندگی و آبادانی کشور پس از جنگ تشکیل شد. این نیروها هزینه زیادی به خاطر حمایت از دولت وقت دادند، اما، سال هفتاد و چهار وقتی حلقه کارگزاران سازندگی راه افتاد نشانهای از عوض شدن ریل دولت و سکاندار آن بود. این تشکیلاتسازی جدید باعث انشقاق در ترکیب مجلس پنجم و انفعال بیشتر آن در مقابل، دولت شد. دو سال بعد در بحبوحه انتخابات ریاست جمهوری وقتی ناطق نوری و خاتمی تبدیل به دو رقیب اصلی شدند، تلقی عمومی این بود که چون ناطق نوری و هاشمی هر دو عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت هستند و براساس تقسیمبندی غلط، اما، متعارف آن روز، «راست» محسوب میشوند، پس، دولت داری ناطق نوری ادامه سیاستهای هاشمی خواهد بود و هاشمی از او حمایت میکند. در مقابل، خاتمی به سیاق گذشته «چپ» محسوب میشد و در نگاه اولیه مخالف سیاستها و رویههای اقتصادی و اجتماعی دولت به شمار میرفت، اما، این توهم «چپ-راستی» در حالی بود که برخی چپها و راستها پوست اندازی کرده و بیسروصدا در حال تشکیل اردوگاه جدیدی بودند. رأس این اردوگاه شاید تلقی انتخاباتی از قصه داشت، اما، در عمق ماجرا، ساختارشکنان در حال مدیریت و کارگردانی صحنه بودند.
▬ وقتی زمزمه تغییر قانون اساسی برای تداوم ریاست آقای هاشمی در دوره سوم از سوی کسانی چون عطاءالله مهاجرانی و عبداله نوری جا نیفتاد، پروژه رئیسجمهورسازی کلید خورد. حسین مرعشی سخنگوی کارگزاران و خواهرزاده هاشمی نوزده آذرماه گذشته در مصاحبه با روزنامه اعتماد برای اولین بار به شکل علنی اعلام کرد «آقای هاشمی در سال هزار و سیصد و هفتاد و شش نقش برجستهای برای انتقال [!؟] قدرت در ایران انجام داد. پس از آن که آقای خاتمی در آستانه کاندیداتوری خود با آقای هاشمی ملاقات داشت، من نظر آقای هاشمی درباره پشتیبانی از آقای خاتمی را جویا شدم تا موضوع را به شورای مرکزی کارگزاران منتقل کنم. آقای هاشمی گفتند شما بروید کمک آقای خاتمی. آن وقت درست شش ماه پیش از انتخابات [آذرماه سال هزار و سیصد و هفتاد و پنج] جهت کارگزاران تعیین شد». مسأله فقط این نیست که چرا آقای هاشمی موضع خود را آشکار نکرد تا آقای ناطق چوب انتساب به وی را در انتخابات نخورد. مسأله قابل تأملتر این است که وی در نماز جمعه نیز جانب بیطرفی را رعایت نکرد و با القای احتمال دستکاری در آرا (تقلب)، عملاً و به شکل غیرقانونی به نفع خاتمی و به ضرر ناطق وارد گود تبلیغات انتخاباتی و فضای تخریب شد. نکته غریبتر این است که اخیراً وقتی سؤال میشود آیا در انتخابات سال نود و دو برای شعار دولت وحدت ملی و دولت ائتلافی مصداقی هم میتوان بیان کرد، آقای هاشمی دولت سازندگی را مثال میزند، اما، نحوه تبدیل و تبادل آن با دولت بعدی را مسکوت میگذارد. انتخابات سال هفتاد و شش مصداق گندم نمایی و جوفروشی بود. آنجا میشد رگههای تقلب و دوپینگ ناسالم را دید.
▬ اما، به دو سال نکشید که متحدان و مؤتلفان تازه، «تقلب القایی» را به «واقعیت تقلب» تبدیل کردند. اگر القای تقلب در نماز جمعه به دور از انصاف بود، خیانت و تقلب نودولتان در انتخابات مجلس ششم (بهمن سال هزار و سیصد و هفتاد و هشت) ناجوانمردانهتر بود. محسن هاشمی در این باره روز شنبه نه دی هزار و سیصد و نود و یک به روزنامه زنجیرهای بهار گفت «نمیتوان خیلی از مسائل را واضح بیان کرد چون باعث کدورت اصلاح طلبان میشود. آنها پس از دوم خرداد مغرور شدند و به سمت افراط رفتند... آقای هاشمی در انتخابات مجلس ششم [در تهران] بیستم شد. آن موقع مسؤول انتخابات فهرست را میخواند، ولی، اسم ایشان را نمیخواند... یک بساطی راه انداختند و کاریکاتور» آقاسی را کشیدند. آن موقع به شورای نگهبان شکایت شد و هر صندوقی را باز کردند، آرای آن مخدوش بود. تا سی درصد بازشماری شد و حاج آقا بیستم شد. افراطیهای اصلاح طلبان و اجراییهای آنها تقلب کرده بودند. آن زمان مصطفی تاج زاده رئیس ستاد انتخابات کشور بود، مردی که بعدها در سال هشتاد و هفت و هشتاد و هشت به همراه کسانی چون مهدی هاشمی و در پوشش کمیته صیانت از آرا، نقشه القای تقلب و ایجاد آشوب را طرح ریزی کردند. همان جریانی که سال هزار و سیصد و هفتاد و هشت ابتدا از آقای هاشمی، عالیجناب سرخپوش قتلهای زنجیرهای ساخته و، سپس، به تقلب علیه وی پرداخته بود، ده سال بود ابا نکرد انتقام خود را به گونهای دیگر از وی بگیرد و او را بهانه تقابل با نظام و جمهوریت کند. آتشافروزان فتنه سال هشتاد و هشت، شعلههایی را نیز در میان اندوخته اعتبار آقای هاشمی انداختند. بعدها- نه بهمن هزار و سیصد و نود- یکی از تندروهای معروف آنها صراحتاً به روزنامه روزگار گفت «ما از هاشمی توقع داریم کار کاتالیزوری را انجام دهد که در معادلات شیمیایی فقط نقش واسطه را برای ایجاد ماده جدید انجام میدهد و بعد نقش آن به پایان میرسد»! همانها حالا در روزنامههای زنجیرهای اعتماد، ویژه نامه «هاشمی ۲۰۱۳» را منتشر و جامه «رئیسجمهورسازی» بر تن هاشمی میکنند. آنها چه میخواهند؟ آیا زیردستانی مطیع هستند یا کارگردانانی که ادای زیردست درمی آورند؟ مدیریت میشوند یا مدیریت میکنند؟
▬ اظهارات رضا خاتمی و همسر وی در همان ویژه نامه روزنامه اعتماد (پنج دی نود و یک) قابل تأمل و عبرت آموز است. رضا خاتمی اذعان میکند کسانی مشغول تحریک آنها هستند که «در حرف از اصلاح طلبان رادیکالترند، اما، در عرصه عمل بسیار محافظه کار هستند». او البته، نام مردم را روی تحریککنندگان میگذارد، اما، در همان مصاحبه همسر وی، خاطرات سال هفتاد و شش را مرور میکند و میگوید «فردای دوم خرداد به یک کافیشاپ که پر از شور و هیجان بود، رفتیم. صاحب کافیشاپ با دیدن من جملهای گفت که به فکر فرو رفتم، گفت چادرت را بردار، آقای خاتمی برنده شد، دیگه همه آزادیم! این حرف مثل یک هشدار بود و من فهمیدم اگر چارچوب اصلاح طلبی تبیین نشود، خطر بزرگی آن را تهدید میکند. به خودم گفتم تازه اول دردسر است». از آن روز، هفت سال زمان برد تا محمد خاتمی در آخرین ماههای دومین دوره ریاستش به حرف بیاید و شانزده آذر هشتاد و سه پس از هو شدن در دانشکده فنی دانشگاه تهران بگوید «از اردوگاه اصلاحات صدای دشمن به گوش میرسد». با این وجود، پنج سال بعد همین مرد بخشی از پازل آشوب دشمن شده بود و خانهای از خانههای جدول فتنه را پر میکرد. آیا او فکر نکرده بود که اگر اوباش سیاسی به جایی برسند، با او کدام معامله را میکنند؟
▬ مهدی هاشمی پس از هشتاد روز بازداشت و صدور قرار مجرمیت موقتاً آزاد شده است. با این همه، او شخصاً متن اظهارات خودمانی و دوستانه با یک روزنامه نگار زنجیرهای مقیم خارج را تکذیب نمیکند، به دلایل کاملاً روشن! او در این گپ خودمانی با دوست سالیان خود از جمله میگوید «شما در دوم خرداد اشتباه کردید و آقای هاشمی را از خاتمی جدا کردید. همان موقع که به ما فحش دادند ما گفتیم هدفمان مشترک است و دعوا راه نینداختیم. ما میتوانستیم، اما، تفاهم کردیم که همه نیروها باید متحد شویم و جلوی نظام بایستیم، استراتژی ما از روز اول همین بوده... هنوز هم معتقدیم باید به نظام فشار آورد. اطلاعاتیها نمیگذارند اپوزیسیون متحد شوند و سیصد گروه شده... دعوای من با بابا این است که ما باید تهاجمیتر بشویم... البته، من حرفهای شما را قبول دارم که آقای هاشمی باید فتیله را بکشد بالا... ماها هیچ امتیاز عملی الآن نمیتوانیم از رهبری بگیریم و خیالت راحت باشد، نظام هیچ امتیازی الآن به ما نمیدهد».
▬ بازی مشابهی از سوی حلقه انحرافی و البته، به نیابت از اردوگاه فتنه در جریان است. به همین دلیل نیز ادبیات رسانهای دو طرف مدام در حال نزدیکی و تشابه بیشتر است. «نوکارگزاران» میخواهند جمهوریت را دوره زده و رئیسجمهور بسازند، به شکل چتربازی! نودولتان، اما، دیر رسیدهاند. شگردهای ابهام افکنی، گندم نمایی و جوفروشی و تحمیلات شبه دموکراتیک (جمهوریت اشرافی) لو رفته و روزگار آن سپری شده است. فقط دریغ است که رجال سیاسی درون نظام، در بازی ضد امنیتی دشمن هزینه شوند؛ به توهم اینکه بازی انتخاباتی میکنند و کارگردانند!
مأخذ: کیهان
هو العلیم