فیلوجامعه‌شناسی

تحلیل طبقاتی دیالکتیک‌های نوسازی در غرب آسیا

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت از دکتر عماد افروغ؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬ مفهوم طبقه یکی از اساسی‌ترین مفاهیم جامعه‌شناختی است و بیش از هر مفهوم دیگر، در ادبیات جامعه‌شناختی نمود پیدا کرده است.
▬ بعضی کاربرد مفهوم طبقه را ویژه‌ی جامعه صنعتی دانسته و جوامع ماقبل صنعتی را فاقد طبقات می‌دانند در مقابل، بعضی دیگر طبقات را پدیده‌ای عام و همیشگی دانسته و روند حرکت تاریخ را بر پایه تعارضات و تزاحم‌های طبقاتی تحلیل می‌کنند.
▬ در جوامع دیوان‌سالار متمرکز و فاقد جامعه مدنی و گروه‌های فشار و به علت عدم نیاز دولت به گروه‌های اقتصادی، این گروه‌های قدرت هستند که از طریق نفوذ در دستگاه تصمیم‌گیری به سایر منابع کمیاب دسترسی می‌یابند.
▬ طبقه و تحلیل طبقاتی حداقل ابزار توصیفی سودمندی بوده و این امکان را به ما می‌دهد تا ساختار اجتماعی و تغییر و تحول طبقات و ساز و کار رابطه بین اقشار و طبقات مختلف را مطالعه و با مقایسه با سایر کشورها نسبت به وضعیت کنونی خود بصیرتی تازه کسب کنیم. یکی از راه‌های شناخت جهت و سوگیری تغییرات اجتماعی، دگرگونی‌هایی است که در وضعیت آرایش و ساختار طبقاتی ایجاد می‌شود.
▬ جیمز بیل در مقاله تحلیل طبقاتی و دیالکتیک‌های نوسازی در غرب آسیا، دیدی خوش‌بینانه به ظهور و گسترش طبقه متوسط در غرب آسیا و ایران دارد و معتقد است که اعضاء طبقه متوسط متخصص به خاطر تأکید بر برابری فرصت‌ها و شایستگی‌های حرفه‌ای، خود را جزء مخالفان سرسخت ساختار طبقاتی با ویژگی‌های مطرح شده در مقاله، می‌دانند.
▬ تحلیل طبقاتی یکی از رویکردهای نظری کلاسیک و قدیمی مطالعه سیاست و جامعه است. قشربندی طبقاتی را ابتدا محققان و دولت‌مردان برای تبیین الگوهای ستیز سیاسی و فرایندهای دگرگونی اجتماعی به کار گرفتند.

░▒▓ ۱. طبقه و ابزار تولید
▬ اصطلاح طبقه با آثار کارل مارکس عجین است. اگر چه وی آغازگر تحلیل طبقاتی نبود، اما، مع‌الوصف به آن معنا، عمق و جاذبه بخشید. قطع نظر از این نکته، در تمام آثارش موردی دیده نمی‌شود که وی سعی کرده باشد یک تعریف صریح و بحثی عمیق از مفهوم طبقه که اهمیتی محوری برای نظریه‌اش دارد، ارائه کند.
▬ دیدگاه طبقاتی مارکس که در سراسر نوشته‌هایش تجلی دارد، رابطه طبقات با ابزار تولید را اساس تعریف و تعین طبقات می‌داند.
▬ صریح‌ترین عبارات مارکس در رابطه با مفهوم طبقه مؤید این نکته در کنار این واقعیت است که گر چه عامل اقتصادی محوری است، اما، شبکه‌های اجتماعی، سیاسی و ذهنی هیچ‌گاه نادیده یا دست کم گرفته نشده‌اند. مفهوم ساختار طبقاتی مارکس اساساً یک مفهوم دوتایی است. استفاده مارکس از مفهوم طبقه ویژگی‌های مفید و متناسبی را در بردارد که غالباً تاکنون، دور ریخته تحریف یا نادیده انگاشته شده است.
▬ طبقه دلالت بر ستیز می‌کند و ستیز نیروی محرکه دگرگونی است. به طور خلاصه از دید کارل مارکس طبقه مفهومی اساسی برای تحلیل یک جامعه در حال تغییر است.
▬ تأکید نهایی بر اقتصاد در تعریف و تعیین طبقه، احتمالاً، بی‌کفایتی اساسی تحلیل طبقاتی مارکس محسوب می‌شود. چون مفهوم طبقه را محدود و محصور نموده، و کاربرد آن را برای جوامعی که پایه‌ها یا روابط قدرت دیگری در آن‌ها دست‌اندرکار هستند، تقلیل بخشیده و منتفی می‌داند. در غرب آسیا، نفوذ سیاسی، مهارت‌های شخصی، تبار دینی و مقدس و آموزش‌های سنتی در تأثیرگذاری بر ساختار اجتماعی، جایگزین ثروت می‌شوند.

░▒▓ ۲. طبقه و اقتدار
▬ دارندرف طبقات را گروه‌های در حال ستیز تعریف می‌کند که توسط توزیع متمایز اقتدار در مؤسسات هماهنگ شده الزام‌آور به وجود می‌آیند. کلید اساسی در این تعریف در مفهوم اقتدار نهفته است که در اصطلاحات دارندرف یک رابطه مشروع فرادستی و فرودستی است که می‌تواند بر پایه‌های متعددی مالکیت دارایی یا شیوه‌های تولید استوار باشد.
▬ طبقات اجتماعی همیشه گروه‌های در حال ستیز بوده و گروه‌های ذی‌نفع، کارگزاران واقعی ستیزهای گروهی‌اند.
▬ از دید دارندرف، اقتدار، قدرت مشروع است که در نهایت و در اساس به مؤسسات هماهنگ شده الزام‌آور مرتبط است. هم‌چنین، اقتدار به موقعیت‌ها یا نقش‌های اجتماعی برمی‌گردد، اما، قدرت اساساً با شخصیت افراد پیوند دارد. در حالی که قدرت یک رابطه واقعی است، اقتدار یک رابطه مشروع است.

░▒▓ ۳. طبقه و قدرت
▬ یکی از محققان بزرگ جامعه اسلامی اظهار می‌دارد: نفوذ سیاسی، قدرت نظامی، رتبه اداری، ثروت تولد و تحصیل، در هر ترکیب ممکن، یکدیگر را در تعیین موقعیت فرد در جامعه تقویت یا خنثی می‌کنند در غرب آسیا، بعد اقتصادی قشربندی، به ندرت از اهمیت اساسی برخوردار بوده است و بسیار بیش از آن‌که ثروت به قدرت بینجامد قدرت به ثروت انجامیده است.
▬ در غرب آسیا، موقعیت قدرت شدیداً با کارکرد شغلی پیوند دارد. این پیوند تا حدی بدین خاطر است که شیوه اشتغال فرد عمیقاً فرصت‌های عمل در محیط‌های فوق را گسترش داده یا محدود می‌کند. مفهوم قدرت ذاتاً باید با یک مسأله یا وظیفه خاص ادغام شود و بدین وسیله است که ارزش تبیین کسب می‌کند. در این حالت، این قدرت است که باید برای حفظ، تعدیل یا انتقال رابط تجمعات مشابه در ارتباط با یکدیگر به کار گرفته شود. به طور خلاصه، قدرت را باید از منظر روابطی دید که طبقات نسبت به یکدیگر از زاویه یک ساختار اجتماعی تحول یابنده دارند.

░▒▓ ۴. طبقه و گروه
▬ تحلیل بین طبقاتی و درون طبقاتی، یک تحلیل گروهی است، و به کنکاش، در مورد آگاهی طبقاتی و انسجام یاری می‌رساند.
▬ به خاطر شرایط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فنی تشکیلات، گروه‌های غیررسمی یا غیر تأسیسی اغلب بسیار تعیین‌کننده هستند. این شرایط شامل سطح خاصی از همکاری و اعتماد، رهبری شایسته، اعضای متعهد، تأمین مالی کافی و تحمل سیاسی نیز می‌شود. به علاوه، گروه، تجمعی از افراد تعریف می‌شود تا تجمعی از طبقات، که در تعقیب منافع مشترک به گونه‌ای با یکدیگر تعامل می‌کنند.

░▒▓ ۵. تحلیل ساختار طبقاتی
▬ تعامل گروه با طبقه را می‌توان در رابطه گروه‌های غیررسمی یا ساختار طبقاتی نیز مشاهده نمود. برای نمونه، دسته‌های مدرسه‌ای، مذهبی و تفریحی اعضای خود را از طبقات مختلف انتخاب می‌کنند. پیوندهای شخصی غالب در این مجموعه‌های غیررسمی به وجود آورده‌اند. ارتباطات بین طبقاتی در یک محیط نسبتاً برابر است. این پدیده‌ها اغلب در جهت تسهیل تحرک طبقاتی به کار می‌روند، چون در عرصه سیاست و تجارت اعضاء در جهت ارتقاء به یکدیگر یاری می‌رسانند.
▬ پویایی‌های تحرک و عضویت متداخل، ساختار طبقاتی اسلامی را بسیار شناور نموده است و یکی از تأثیرات مهمی است که تعامل گروهی روی روابط طبقاتی داشته است. الگوهای دو جانبه قدرت که مشخصه روابط بین طبقات است به وسیله این پویایی‌های گروهی تقویت شده است.
مآخذ:...
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.