دکتر سعید حجاریان در مجله مرجع «اطلاعات سیاسی-اقتصادی»؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ متن ذیل در مجله مرجع «اطلاعات سیاسی-اقتصادی»، شش.۴-۱۱۳، صص. ۹-۵۴، یک متن تاریخی و تاریخساز است.
▬ این متن، بیانگر روح «عصر اصلاحات» است.
▬ در این متن، دکتر سعید حجاریان، تحول گفتمان ترقی را در سه مرحله «تصعید»، «تکامل» و «توسعه» نشان میدهد. «توسعه» متعلق به جهان امروزی است که غلبه آن بر فکر نخبگان و خبرگان امروزی «هنوز» کامل نشده است. البته رو به کامل شدن است و انتظار میرود که کامل شود.
▬ «توسعه» در متن تاریخساز دکتر سعید حجاریان مستلزم، عبور از «قرائت عرفانی» و «قرائت ایدئولوژیک» از دین، و رسیدن به «قرائتی عرفی، عصری و علمی (به معنی تحصلی)» شمرده شده است.
▬ این متن، بیانگر روح «عصر اصلاحات» است.
■□ تصعید، تکامل، توسعه: تحول گفتمان ترقی در اندیشه روشنفکران دینی
دکتر سعید حجاریان
▬ اندیشهی ترقی، از مقولاتی است که در کشور ما عنایت چندانی بدان نشده و تحولات آن مورد پژوهش قرار نگرفته است. جز تک نگاریهایی که در خصوص بعضی اصلاحگران عصر مشروطیت و احیاگران دینی نوشته شده و عمدتاً خصلتی توصیفی دارد، نفس «اندیشهی ترقی» به عنوان گفتمانی مستقل از این یا آن اندیشمند و تبدیل و تبدلات این گفتمان، مورد غفلت واقع شده است.
▬ یکی از برجستهترین آثاری که در غرب در خصوص اندیشهی ترقی نگاشته شده و میتواند الگوی مناسبی (چه به لحاظ روش تحقیق و چه از نظر غنای مطلب) برای این قبیل تحقیقات در کشور ما باشد، کتاب «تاریخ اندیشهی ترقی» اثر رابرت نیزبت از سرآمدان جامعهشناسی کارکردگراست. وی در این کتاب ریشههای فکر ترقی را از درون سنن مسیحیت اولیه و فلسفه و کلام قرون وسطی رهگیری کرده و، سپس، به عصر رنسانس، نهضت اصلاح دینی و بخصوص پوریتانیسم نقب زده و رگههای این فکر را تا عصر مدرن تعقیب کرده و در هر مرحله تحولات گفتمان ترقی را در تاریخ غرب نشان داده است.
▬ از نظر نیزبت بذر اندیشهی ترقی در قرون وسطای متأخر پاشیده شد. در آن دوران بود که انسان غربی توانست میان آرمانگرایی موعودی و واقعگرایی ناشی از خِرَد تکنیکی، ترکیب مناسبی به وجود آورد و با یک چشم به غایه القصوای تاریخ بنگرد و با چشم دیگر، مراقب اولین منزلگاه باشد. هنگامی که عقل جزیی و ابزار انگار توانست در خدمت عقل کلّینگر و آرمانخواه قرار گیرد، اندیشهی ترقی زاده شد. بجز نیزبت میتوان از آثار تاوسون، مرتن و تاونی در این زمینه نام برد که اینان نیز به نوبهی خود در غنای این مبحث تلاشهایی کردهاند.
▬ مقالهی حاضر، کوششی ابتدایی برای طرح این مسأله در تاریخ معاصر ایران است که نگارنده امیدوار است توجه ارباب بصیرت و دوستداران آبادانی و ترقی کشور را به این عرصه بکر تحقیق جلب نماید؛ چرا که، مقدم بر مباحث تکنیکی در خصوص وجوه مختلف رشد و ترقی کشور، تعمقی در مبانی نظری (با رویکردی تاریخی) میتواند پرتو مناسبی بر تحقیقات توسعه بیفکند.
░▒▓ گفتمان تصعید
▬ اندیشهی ترقی نزد فلاسفه و حکمای اسلام جایگاه ویژهای دارد. نگرهی سنتی ترقی را میتوان با اقتباس از نظر هانری کربن به صفت تعالی یا والایش متصف کرد. همان گونه که در علم شیمی تصعید به فرآیندی گفته میشود که ماده از حالت جمود و تصلب بدون آن که مرحلهی میعان را طی کند به گاز تبدیل میشود، به همین قیاس هنگامی که انسان از عالم خاکی پر میکشد و بدون آن که از معبر ماده و حجابهای آن عبور کند، به جسمی لطیف و افلاکی بدل میشود، صعود کرده است.
▬ مهمترین ویژگیهای این گفتمان را میتوان چنین برشمرد:
░▒▓ الف
▬ مدینهی فاضلهی این اندیشه در گذشتهی تاریخ قرار دارد، عصری طلایی که هر چه از آن دورتر میشویم عالم و آدم به انحطاط و قهقرا میرود. این گفتمان از یکسو نگاهی بدبینانه به آیندهی زمانه دارد و از سوی دیگر، احساسی نوستالژیک نسبت به گذشته آن. انسان سرگشته، از زمانی که از اصل خود جدا و از نیستان خود بریده شده است حسرت آغوش گرم گذشته را میخورد و روزگار وصل خود را جست و جو میکند. اگر در آیندهی تاریخ وعدهی دولت موعود را به خود میدهد، دولت آرمانی وی را برای انتقام از بیعدالتیها میخواهد نه رأی استقرار و تنعم در یک بهشت زمینی، چرا که، حتی، این دولت آرمانی وی مستعجل است و جای عیش و تنعم، تنها رضوان الهی است و بس، و دنیا دار مفر است و نه مقر.
░▒▓ ب
▬ این اندیشه شدیداً نخبهگراست، و راه تعالی را تنها برای معدودی از انسانها هموار میبیند، انسانهایی که تال تِلو انسان کامل هستند و در معیت مراد و مرشدی کامل میتوانند به رستگاری برسند. اینان در قوس صعود و پس از گردشی مکاشفهآمیز و معراج گونه، این رسالت را در خود میبینند که به میان خلق بازگردند و آنان را به سرمنزل سعادت رهنمون شوند، اما، از آنجا که راه حق تنگ است و منزل بس دراز، تنها معدودی به قاف عنقا پر میکشند (و اذا مُحصّوابالبلاء قل الدّیانون).
░▒▓ ج
▬ زمان و فضا در این گفتمان خصلتی اثیری دارد و از معبر ماده نمیگذرد و با آن نسبتی برقرار نمیکند. تطور عالم را در قالب ادوار و اکوار بسیار بلندمدت حس میکند و چنبر زمان و دور گردون را شاهد آمدن و رفتن هزاران آدم و نوح و ابراهیم میداند.
▬ از آنجا که ترقی در این گفتمان از مجاری مادی نمیگذرد و اسیر خاک نیست، میتوان در آن قائل به طفره و جهش شد. ترقی، نردبانی (مرقاه) نیست که باید پله پله از آن بالا رفت، بلکه اگر دست لطفی برون آید و کاری بکند همهی امور بسامان خواهد شد.
▬ ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
░▒▓ د
▬ به همین دلیل، علم و معرفت در این گفتمان فاقد ویژگی انباشتی است و میتوان یکشبه ره رساله رفت. به قول باباطاهر: (امسیت کردیا و اصبحت عربیا).
▬ از آنجا که علم در این گفتمان به معنی ذکر و یادآوری است، و جمیع علوم ما کان و ما یکون به صورت فیالجمله و بالقوه در ذهن انسان قرار دارد، کافی است که وی این ذهن زنگارآلود را صیقلی کند تا جمال حق در آن جلوه کند.
▬ ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند هر آن که خدمت جام جهاننما بکند
▬ در این اندیشه، علمی که خصلت وسیله اندیش داشته باشد مورد مذمت است. عقلِ ابزاراندیش و جزیینگر که به دنبال «حیله» است حاوی نوعی شرک خفی است، زیرا، به جای توجه به مسبب الاسباب به اسباب عنایت دارد.
▬ دیدهای خواهم سبب سوراخ کن تا سبب را برکند از بیخ و بن
▬ عقلانیت ابزاراندیشی که میخواهد گام به گام و عصازنان در تاریکیهای عالم مادّه قدم بردارد و با سعی و خطا راه مقصود را بیابد شایستهی عنایت نیست و اگر عقل این است، زنده باد دیوانگی.
▬ عاقل به کنار دجله تا ره میجست دیوانهی پابرهنه از آب گذشت
░▒▓ ه
▬ این گفتمان که قرائنی عرفانی و اخلاقی از دین به دست میدهد، در واقع، نوعی فرافکنی آرزوها و آرمانهای سرکوب شده این جهانی در دنیایی مثالی است؛ و این خود مکانیسمی جبرانی برای معنی بخشیدن به زندگی بیبقای خاکدانِ دنیاست.
▬ در این نگره هم اهداف، بسیار متعالی و ناکجاآبادی است، و هم طرق رسیدن به آن. از یکسو هدف از ترقی پر کشیدن و در سر کوی دوست پر و بالی زدن و با قدسیان ساغر مستانه زدن است و از سوی دیگر، ابزار رسیدن به این هدف، تزکیه و پاکدامنی و حفظ قلعهی عفاف در این دنیای دون است تا شهسوار الهی بیاید و این امت مرحومه و قوم برگزیده را سرپرستی و دستگیری نماید. اگر بخواهیم به گونهشناسی «کنشِ جمعی» ماکس وبر استناد کنیم، رفتار ناشی از این نگرش را میتوان رفتار عاطفیِ معطوف به ارزش تلقی نمود.
▬ هر چه هست فیضان از بالاست و اگر هم استعداد ترقّی و رستگاری در پایین دیده میشود ناشی از لطف و مرحمت است که فی نفسه لیاقتی داشته است، بلکه همان نیز از لطف و مرحمت است و اساساً شاید مفهوم ترقی در این گفتمان تطوراتی است که عارض بعضی جلوههای وجود مطلق در عوالم علوی میشود و نه آنچه متعلق به عالم محسوسات و کثرات است که فرمود: کنت کنزا مخفیا فاحببت ان عرفت و..
▬ برای آن که نمونهای به دست داده باشیم، مناظرهی زیر را که میان یک مرید و مراد در درون این گفتمان صورت گرفته، نقل میکنیم.
▬ حضرت آیتاللّه حسنزاده آملی گوید: روزی در محضر مرحوم علامهی طباطبایی عرض کردم: آقا راه ترقی و تعالی چیست؟
▬ علامه فرمود: تخم سعادت مراقبت است، مراقبت یعنی، کشیک نفس کشیدن، یعنی، حریم دل را پاسبانی کردن، یعنی، سر را از تصرفات شیطانی حفظ داشتن، پاسبان حرم دل بودن، این تخم سعادت را باید در مزرعه دل کاشت، و بعد به اعمال صالحه و آداب و دستورات قرآنی تخم این نهال سعادت را پروراند. مراقبت، حضور داشتن و حریم دل را مواظب بودن است. انسان است که باید دو قوهی نظری و عملیاش را که به منزلهی دو بال هستند از قوه به فعلیت برساند تا بتواند به معارج عالیهی انسانی پرواز نماید.
░▒▓ گفتمان تکامل
▬ نگرهی تکامل، تحت تأثیر تحولات اجتماعی پس از سال ۱۳۲۰، و همچنین، رویارویی روشنفکران دینی با برخی اندیشههای وارداتی شکل گرفت، و از دههی ۵۰ به بعد به گفتمان غالب روشنفکری ایران بدل شد. نسل اوّل تکاملگرایان وطنی، عمدتاً نظریات خود را از اندیشمندانی چون داروین، اسپنسر، میل و کنت وام میگیرند.
▬ «نگرش مهندس بازرگانی نسبت به تکامل شبیه مدافعان اولیهی داروینیسم در غرب است و نوعی نقشهی اندیشمندانه و متضمن مقصود در درون تاریخ ملاحظه میکند. او در کتاب طبیعت، تکامل و توحید ترکیبی از آیات قرآنی، نظریه عمومی سیستمها، تئوری تله فاینالیسم و نظریات لو کنت د نوی (Comte de Novy) را به کار میگیرد تا نظریات تاریخگرایانه خود را اثبات کند. وی در این کتاب هیچ گونه عنایتی به ملاصدرا که جنبههای عالی تطور روح برایش اهمیت اساسی دارد نمیکند».
▬ امّا نظریات قائلین به تکامل مادی تاریخ (مانند اوپارین) بر نسل دوّم تکاملیون (evolutionsits) وطنی سنگینی میکند و، حتی، به نظر میرسد که برخلاف نسل اوّل، دست به نوعی تجدید ساختار گفتمان تصعید نیز زده و قرائت تازهای از آن به دست دادهاند.
▬ ذیلاً به مهمترین ویژگیهای این نگره به صورتی گذرا اشاره میکنیم.
░▒▓ الف
▬ در این گفتمان، حرکت دورانی تاریخ، تبدیل به حرکتی خطی میشود، تاریخ در مسیری یگانه از مهبانگ (bigbang) شروع شده و حلقههای زنجیرهی تکامل را یکی پس از دیگری طی میکند. از هیدروژن -عناصر سنگینتر-تکامل مواد معدنی طبیعت-تکامل مواد آلی-پر شدن فاصلهی موجودات بیجان و ذیحیات-تکامل جانوری-انسان-تکامل اجتماعی-... این فرآیند از معبر و بستر ماده و محیط گذشته و از ساده به بغرنج گام به گام مراحل ترقی را میپیماید. تکامل اجتماعی و تاریخی دارای سمت و سویی معین است و افتان و خیزان و با پر تضاد است، در مجموع، به صورتی خطی و بازگشتناپذیر به اجل محتوم خود نزدیک میشود. گویی غایت تاریخ در بذر اولیهی آن مندرج است و بر اثر مرور دهور این بذر منکشف و شکوفا میشود.
░▒▓ ب
▬ در این گفتمان، زمان خصلتی مادی یافته (temporalized) و چون نخ تسبیحی از درون وقایع و پدیدههای مادّی عبور میکند. برای اولین بار سخن از زمان-روند (time-prosses) به میان میآید و ذهن روشنفکر دینی ما با مفهوم پروسهی تکامل خو میگیرد. ادوار واکوار مفهوم سنتی خود را از دست میدهد و تبدیل به مقولهی «دورانهای تاریخی» (epoches) و صورتبندیهای اجتماعی میشود که در وجه اجتماعی، به صورتبندی formation معروف است با این فرض که ضرورت تاریخی و اجتماعی لاجرم باید از دالان این دورانها و صورتبندیها عبور کند. زمان، که در گفتمان تصعید خصلتی اثیری دارد به درون تاریخ میآید و ایدئولوژیهای تاریخیگرا زاده میشود.
░▒▓ ج
▬ ناکجاآباد از ابتدای تاریخ به انتهای آن منتقل میشود. روند تکاملی تاریخ همچون امری مطلوب جلوه میکند و خوشبینی نسبت به آینده جای بدبینیهای قبلی را میگیرد، زیرا، کورهی تاریخ همهی ناخالصیها را پاک میکند (فرآیند تمحیص). برای رسیدن به جامعهی آرمانیِ این جهانی، لاجرم باید از کوران انقلاب عبور کرد و به این ترتیب، فتنهی آخرالزمانی جای خود را به انقلاب اجتماعی میدهد. اهداف تکامل، از جمله تغییرات رادیکال در عمق و گسترهی ساخت اجتماعی و ساخت سیاسی و مناسبات بینالمللی، هنوز خصلتی ناکجاآبادی دارد؛ اما، کمابیش عرفیتر و این جهانیتر شده است.
░▒▓ د
▬ یکی از مهمترین وجوه این گفتمان، تشرّف یافتنِ مفهوم کار مشخص (concrete) تاریخساز و نوعی ارادهگرایی (voluntarism) است که به عمل اجتماعی منجر میشود، یخهای تقدیر را ذوب میکند و عالمی و آدمی از نو میسازد. عالیترین میوهی تکامل، ظهور اختیار و ارادهی انسان است، این رنج و قداست که مهر بطلان بر تئوریهای بقا زده و به عنوان مهمترین ابزار رسیدن به اهداف متعالی به کار برده میشود. هر چه این عنصر قویتر باشد، روند تکاملِ نیز شتاب بیشتری میگیرد و هر نیروی ضد تکاملی را زیر پا میگذارد. کدح و تلاش آگاهانهی انسانها، برپایی حکومت عدل را به تعجیل میاندازد و آن را قریبالوقوعتر میکند. همچنین، اراده عنصر پیشتاز نقش کاتالیزور و شتابدهنده را در فرآیند تکامل ایفا مینماید.
░▒▓ ه
▬ دوگانه انگاری از ویژگیهای دیگر این نگره است، تقسیم جهان به دو جبههی اهورایی-اهریمنی و دو اردوی توحید و شرک، ناچار به تقویت رهیافت ستیزشگرانه نسبت به جامعه و تاریخ راه میبرد. برای دادن شاهد مثالی از تبدیل گفتمان سازش به گفتمان ستیز به دکتر شریعتی متوسل میشویم که از قول مرحوم اقبال لاهوری میگفت: قدما این شعر را بد خواندهاند که «زمانه با تو نسازد تو با زمانه بساز» حال آن که درست آن چنین است:
▬ حدیث بیخبران است با زمانه بساز زمانه با تو نسازد تو با زمانه ستیز
▬ همین رهیافت، وقوع انقلابی فراگیر را که باید از معبر آن عبور کرد تا به جامعهی توحیدی و سعادتمندانه رسید اجتنابناپذیر کرده است.
▬ راه تکامل از درون تضادها و فتنهها میگذرد؛ نو در نبردی مستمر با کهنه، از میدان قربانی و شکنجه پیروز میشود تا اصلحیت خود را در نبرد اضداد به اثبات برساند. تکامل به قربانی نیاز دارد، چرا که، تکامل همیشه با جهش و انقلاب همراه بوده است.
▬ همین دوگانهانگاری موجب شده که علل عقبافتادگی به عوامل بیرونی نسبت داده شود و امپریالیسم جهان خوار و کارگزاران داخلی آن موجب توسعهنیافتگی کشورهای جهان سوّم قلمداد شوند.
░▒▓ و
▬ حال که تاریخ دارای جهت، معنی و منطق خود ویژهای است که در ساختار مادی آن پیکر مییابد و روند آن مانند هر روند مادی دیگر، طبیعی و غیرقابل اجتناب است، میتوان با شناختن قوانین آن، مسیر تاریخ را تند یا کُند کرد. جهش از روی مراحل آن نامیسر است، اما، دردهای دوران زایمان و گذار را میتوان و باید تخفیف داد.
▬ از همین جاست که نگرش غایتگرایانه (teleologic) به تاریخ موجد یک نظریهی اخلاقی و ارزشی هم میشود و مانند همهی تاریخگراییهای اخلافی، قربان کردن حال را به نفع آیندهای آرمانی توجیه میکند. حق، آن است که هم جهت با فرآیند تکامل تاریخ باشد و باطل از آنجا که مانع انکشاف تاریخ میشود ارتجاعی و فاقد مشروعیت است. اگر تکامل (که همان ترقی است) سیر از کهنه به نو و ساده به بغرنج باشد، موجودی مترقیتر و متکاملتر است که در بستر قانون تنازع بقا و بقای اصلح هر چه بیشتر و بهتر بتواند خود را با شرایط محیطش منطبق کند و در مقابل، کهولت و آنتروپی بشورد. یک ایدئولوژی انقلابی که قادر باشد تمام اطوار و اشکال تازهی تکامل را در بگیرد و بر قانونمندیهای آن مبتنی باشد شایستگی بقاء دارد و الاّ به بن رسیده، پویاییاش پایان یافته و راه زوال خواهد پیمود.
▬ در این گفتمان با تحولی کامل نسبت به مقولهی رستگاریشناسی (soteriology) مواجیهم. اگر در اندیشهی تصعید، سعادت همانا غنودن در سایهی رضوان الهی و احساس طمأنینه بر اثر مشاهدهی جمال حق است، در گفتمان تکامل، رستگاری عبارت است از تضحیه و جانفشانی برای بارور شدن درخت تکامل و شتاب گرفتن روند ترقی.
▬ در اینجا برای به دست دادن نمونهای از ادبیات مربوط به گفتمان تکامل، به فرازی از تفسیر «پرتوی از قرآن» اثر مرحوم طالقانی استشهاد میکنیم.
▬ «پدیدههای هستی با همه اختلافاتی که در صورتها و کمالات و مراتب و حدود دارند، در معنای لغوی و مفهوم هیأت تسبیح مشترکند. همه آنها، پیوسته و کوشا و منظم، حرکات شناوری دارند. این حرکات و کوششها از درون ذات و هسته اصلی و هستی آنها انگیخته میگردد و سر برمیآورد. نمودار آن حرکت ذاتی، حرکات کمی و کیفی و زمانی و مکانی است؛ و نظامات و قوانین حاکم و حکیمانه، این حرکات را تنظیم و تحکیم مینماید. قدرت نیروی ذاتی، مبدأ این گونه حرکت و قوانین حکیمانه و ناظم سلسله حرکات است، و از حرکات ذاتی متسلسل، رشتهی زنجیریِ امواج تسبیح صورت میبندد و آهنگهای موزون آن پدید میآید. همین رشته زنجیریِ امواج است که دانههای زیر و بسیار ریز و درشت و بسیار درشت کائنات را به صورت منظم و واحدی، به هم پیوسته و هماهنگ میدارد و قدرت و اراده حکیمانهای را مینمایاند که همه از او و به سوی او میباشند. صورتهای متنوع و متکامل و پیوستهی موجودات، پدیدهای از زنجیر حرکات تسبیحی است که ذات کمال مطلق» الله را در ظرف و رشته محدود خود ابراز میدارند: سبّح للّه ما فی السموات و الارض.
░▒▓ گفتمان توسعه
▬ مقصود ما از توسعه (development)، نحوهی نگرش خاصی است که عمدتاً از درون سنت فکری مدرنیزاسیون و کارکردگرایی بیرون آمده است و گر چه تاریخ پیدایش آن در غرب به بعد از جنگ دوّم بازمیگردد، اما، غلبهی آن بر ذهن و ضمیر روشنفکران دینی ایران هنوز کامل نشده است. تا قبل از انقلاب این نگرش در میان برنامهریزان رسمی حاکم بود، اما، روشنفکران رادیکال همواره آن را اندیشهای وارداتی که راه را برای ادغام در بازار جهانی و تقسیم کار بینالمللی هموار میکند و به جای ترقی، غربی شدن(westernization)را به ارمغان میآورد میدانستند، لذا، این اندیشه هرگز نتوانست کوچکترین نسبتی با سنن روشنفکری ایران برقرار کند و، حتی، به قولی، انقلاب اسلامی واکنشی در برابر این نگرش از ترقی بود، اما، پس از انقلاب و بخصوص پایان پذیرفتن جنگ و آغاز دوران بازسازی و شکست الگوهای آمرانهی توسعه در سطح بینالمللی، میرود که به گفتمان غالب در میان کارگزاران و برنامهریزان رسمی و همچنین، روشنفکران خارج از مدار قدرت بدل شود.
▬ مهمترین ویژگیهای این گفتمان عبارت است از:
▬ ۱. در انتخاب اهداف باید جانب احتیاط در پیش گرفت و از آرمانهای بلند پروازانه دست برداشت، ما مکلف به رسیدن به منزل بعدی توسعهیافتگی هستیم و غایه القصوای ترقی اساساً نمیتواند موضوع برنامهریزی قرار گیرد. اتوپیاهای ارزشگرایانه قابلیت کمّی شدن و محک خوردن ندارند و لذا، نمیتوان به ارزیابی برنامههایی که مدعی نزدیک شدن به این اتوپیاها هستند پرداخت. باید گامهای کوچک و سنجیده برداشت تا مضرات ناشی از خطاهای احتمالی به حداقل ممکن برسد.
▬ ۲. ابزارهای رسیدن به اهداف نیز باید عقلانی و متناسب با اهداف انتخاب شود. اساساً راه توسعه از طریق عمل عقلانی معطوف به اهداف هنجاری (و نه ارزشی) میگذرد. تنها از طریق مهندسیِ پاره پارهی اجتماعی (به تعبیر پوپر) میتوان در طریق ترقی قدم زد. باید بیش از آن که «هدف اندیش» باشیم به «وسایل» توجه کنیم و با دقتی ریاضی به ترسیم فازهای برنامهریزی شده و تهیهی جدولهای زمانی که قادر به ارزیابی و کنترل برنامههاست بپردازیم.
▬ ۳. ما مأمور رساندن کلیت بشریت به اهداف غایی خلقت نیستیم و قرار نیست جای خدا را بگیریم. مفاهیم کشداری مانند سعادت و رستگاری اموری شخصی است که در قاموس هر فرد معنای متفاوتی میدهد و لذا، نمیتواند هدف توسعه باشد. باید به اهداف با افق کوتاه که عموماً تحت عنوان کلی رفاه اجتماعی قابل جمعند بسنده کرد و فکر برپایی یک بهشت زمینی آن هم از طرق آمرانه را از ذهن بیرون کرد. همهی کسانی که میخواستهاند چنین بهشتهایی بسازند جز دوزخ برای مردم خود به ارمغان نیاوردهاند. بُرد ارادهی بشر آن قدر نیست که عالمی و آدمی را از نو بسازد.
▬ ۴. جهان، کلّ بهم پیوستهای است و اَبناء بشر جملگی در یک قایق به سر میبرند؛ سوراخ کردن آن با نیت حذف اردوی مخالف به مصلحت هیچکس نیست. دنیا را نباید ثنوی دید. مفهوم ستیز را باید به رقابت بدل کرد. ورای منافع عاجل این گروه و آن گروه و این کشور و آن کشور، ارزشهای عموم بشری هم داریم که باید به آنها متعهد بود. شرکت در تقسیم کار بینالمللی و حرکت از موضع مزیتهای نسبیِ داخلی، شرط ناگزیر توسعه است و لذا، باید در مفاهیم سنتی استقلال و وابستگی تجدیدنظر کرد و به جای آن «همبستگی» و تنوعات آن را نشاند.
▬ مشکل توسعهنیافتگی را در وهلهی اوّل باید در عوامل داخلی (به عنوان مبنا) جست و جو کرد و دست از «تئوری توطئه» برای تبیین علل عقبماندگی برداشت.
▬ ۵. این گفتمان به شدّت ضدّ تاریخگرایی است. اینکه تاریخ دارای جهت خاصی است که باید با آن همنوا شد تا به توسعه رسید، یا نتایج محتومی بر روندهای تاریخی مترتب است، یا با کشف قانونمندیها و تمایلات تاریخ میتوان نظامی اخلاقی بنا کرد و فلسفهی تاریخ ما را به بنای دستگاهی از ارزشها رهنمون میشود، توهّماتی است که از تعصبات ایدئولوژیک برمیخیزد و فاقد دقت علمی و توان آزمونپذیری است و در نتیجه، قضایایی بیمعناست.
░▒▓ فرجام
▬ آنچه گفته شد تنها شمهای از خطوط اصلی گفتمانهای سهگانهی توسعه بود و میتوان با استفاده از روشهای تحلیل گفتمان (discourse analysis) به بازنگری عناصر اصلی این نگرهها از قبیل زمان، روند، آرمان، وسیله، رستگاری، عدل، تاریخ، عقل و... پرداخت، چرا که، این عناصر الفاظ مشترکی هستند که در هر گفتمان مضمون و منطوق متفاوتی به خود میگیرند. همچنین، میتوان نحوهی گذار از یک گفتمان به گفتمان دیگر را بررسی کرد، و بازسازی عناصر یکی را در دیگری پی گرفت، اما، در کنار اینها باید نیمنگاهی نیز به شرایط محیطی (اعم از اجتماعی و بینالملل) و ساختارهایی که این گفتمانها در آن متکون شدهاند انداخت و در این راه از روشهای جامعهشناسی معرفت سود برد. ذیلاً نکاتی را که ارتجالاً به ذهن میرسد برای فتح باب بحث متعرض میشویم:
▬ ۱. گفتمان اوّل که آن را نگرهی سنتی و دورنزای ترقی دانستیم، عمدتاً متعلق به دورهای است که نظمی اخلاقی موجب پیوندهای اجتماعی در شبکهی بافت سنتی شده است. نخبهگرایی، طمأنینه، زبان اخلاقی و بیبُعدی زمان در این گفتمان رابطهای مستقیم با نوعی شبکهی اجتماعی دارد که سنتها و شعائر تار و پود آن را تشکیل میدهد. از دلهره و اضطراب جامعهی صنعتی در آن خبری نیست. حامل ترقی در این گفتمان انسان کامل و خضر راهی است که با لطف و قهر، طالبین و سالکین را به سرمنزل مقصود رهنمون میشود و عنایت پدرانهی وی انعکاسی از غلبهی مناسبات پدرسالاری بر ارکان مختلف جامعه است.
▬ ۲. گفتمان دوّم، شرایط درهم ریختهی نظامات ارزشی و گسستن پیوندهای اجتماعی و پیدایش حالت آنومی را بازتاب میدهد. سیطرهی مادّی و معنوی کشورهای مرکزی سرمایهداری بر جوامع پیرامونی و پویایی درونی دوران انتقال در این جوامع باعث پیدایش شرایطی میگردد که انسانِ ذرهای شده و کنده شده از شبکهی مناسبات اجتماعی، دچار ناهمگونی ادراکی میان ارزشهای تا کنون معتبر و ارزشهای نو رسیده میشود و به دنبال حل بحران «معنا» و «هویت» به دامن ایدئولوژیهای تاریخگرا چنگ میزند. سازوکار جبران بحران معنی آن است که معنی را به روند تاریخ فرافکنی کنیم و از آن طریق وجود و حضور خود را بار دیگر تفسیر نماییم. تنها راه برای تشفی و تسلی ظلمهایی که بر انسان پیرامونی میرود آن است که ارابهی زمان، دشمنان وی را زیر چرخهای عظیم خود له خواهد کرد و او را در نوک پیکان تکامل که همه چیز را میشکافد، خواهد نشاند و دوباره با محیطش منطبق خواهد کرد. «داستان تکامل مسیری طولانی و مستمر است که جدایی و بیگانگی را به وحدت و یگانگی تبدیل خواهد کرد».
▬ حامل ترقی در این گفتمان، پیشتاز برگزیدهای است که با رنج و فدا صخرههای عظیم مانع راه تکامل را سوراخ کرده و رهایی را برای تودهها به ارمغان خواهد آورد.
▬ ۳. گفتمان سوّم متناظر با پیدایش طلیعهی تنظیمات قراردادی و گسترش مناسبات ناشی از پذیرش عقلانیت بازار است. هر چند این مناسبات در کشور ما هنوز مراحل ابتدایی خود را میگذراند، اما، الگوی حاکم بر سیاستهای توسعه که همانا لیبرالیزه کردن ساختار اقتصادی است خواه نا خواه به تقویت نگرهی نوسازی (چه نوع کلاسیک آن و چه اشکال تجدید نظر شده) انجامیده و آن را از اندیشهای وارداتی تبدیل به گفتمانی درونی خواهد نمود. طبیعی است که در این صورت، فنسالاران و کارآفرینان نوع وطنی که حاملان اصلی این قرائت از ترقی هستند جای اسلاف خود را خواهند گرفت.
▬ ۴. نگارنده واقف است که این نوع دستهبندی، مطابق با تئوریهای نظریهپردازانی چون دورکیم، وبر و تونیس تا حدودی به ساده کردن واقعیات بغرنج کشوری مثل ایرانِ کنونی منتهی میشود، معالوصف، با پذیرش این خطر، ارائهی نمونههای آرمانی که مصنوع تئوریهاست این خاصیت را دارد که چون متر و میزانی برای سنجش قرب و بُعد واقعیات جاری از حالات ایدهآل به کار آید.
▬ ۵. جز گفتمان اوّل که برخاسته از سنن تاریخی و حِکمی خودمان است. سایر گفتمانها، خصلتی برونزا دارند، و با اقتباس از نمونههای بیرونی و انطباق داده شدن با شرایط ملی ساخته و پرداخته شده است. البته، گفتمان دوّم، هم به دلیل قدمت، و هم به واسطهی قرابتی که با گفتمان اوّل دارد، توانسته است با تجدید معماری خود، در قالبهای دینی جای گیرد، اما، گفتمان سوّم راه طولانی در پیش دارد تا قرائت تازهای از مذهب به دست دهد و از این طریق خود را در اندیشهی دینی روشنفکران مذهبی و تودهها به عنوان عنصری خودی جا اندازد. در واقع، گفتمان اوّل قرائتی عرفانی از دین به دست داده، گفتمان دوّم قرائتی ایدئولوژیک از دین کرده و گفتمان سوّم باید بتواند قرائتی عرفی، عصری و علمی (به معنی تحصلی) از دین بنماید و الاّ همواره به عنوان عنصری خارجی تلقی خواهد شد.
▬ ۶. همانند بسیاری از ساختارهای متعلق به ادوار مختلف که در کشورهای جهان سوّم با یکدیگر همزیستی میکنند، این سه گفتمان نیز در کشور ما حضور دارند، هر چند هر یک از لحاظ تاریخی متعلق به ادوار خاصی است. سازش و ستیز میان این سه گفتمان و احیاناً ایجاد سنتزهایی میان آنها، خود میتواند موضوع پژوهش مستقلی قرار گیرد و از آنجا که هر گفتمان در نقد و بازسازی (یا گسست از) گفتمان قبلی پدید آمده، امکان پیدایش بدیلهای جدید را نیز نباید از نظر دور داشت.
▬ ۷. همچنین، میباید شرایط بینالمللی را در پیدایش این گفتمانها (بخصوص ۲ و ۳) در نظر گرفت. غلبهی گفتمان دوّم، مقارن است با میدانداری نظریه پرداختن وابستگی در صحنهی عمل و نظر و همچنین، مقتضیات جنگ سرد که راه رشد سرمایهداری را در میان روشنفکران جهان سومی مطرود و منفور جلوه میداد و پیدایش گفتمان سوّم را باید کمابیش متأثر از غلبهی نظریات نولیبرالی و فروپاشی نظامات از نوع شوروی دانست.
مآخذ:...
هو العلیم