لوئیس ورث در «شهرگرایی به مثابه یک شیوه زندگی؟»؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ درست، همان طور که آغاز تمدن غربی با استقرار دایمی مردمی که قبلاً در حوزه مدیترانه کوچ رو بودند مشخص میشود، رشد شهرهای بزرگ آن چیزی را که در تمدن ما مشخصاً مدرن است، برجستهتر میکند. هیچ جای دیگر، جز در شرایط زندگی در شهرهای بزرگ، نوع انسان نتوانسته است بهتر از این از طبیعت ارگانیک جدا شود. … شاید بتوان شهر و روستا را دو قطب در نظر گرفت که هر نوع سکونتگاههای انسانی گرایش دارد در این یا آن دستهبندی قرار گیرد. با در نظر گرفتن جامعه شهری صنعتی و روستایی قومی به عنوان تیپ ایدهآل اجتماعات، شاید بتوانیم چشماندازی را برای تحلیل مدلهای اساسی اجتماعات انسانی، آنسان که در تمدن معاصر ظاهر شدهاند، پیدا کنیم.
░▒▓ تعریف جامعهشناختی شهر
▬ به رغم اهمیت اساسی شهر در تمدن ما، با این حال، دانش ما از ماهیت شهرگرایی و فرایند شهرنشینی ضعیف است. واقعاً کوششهای بسیاری برای مشخص کردن ویژگیهای زندگی شهری صورت گرفته است؛ جغرافیدانان، مورخان، اقتصاددانان و عالمان سیاست با دیدگاههای متناسب با دانش خود به بیان تعاریف متفاوت شهر کمک کردهاند. در حالی که به هیچ رو قصد دست کم گرفتن این تلاشها را نداریم، اعتقاد داریم که صورتبندی رویکرد جامعهشناختی به شهر میتواند با تأکید بر خصوصیات شهر به عنوان شکل خاص اجتماع انسانی، به روابط درونی میان این تعاریف توجه کند. یک تعریف از شهر که از لحاظ جامعهشناختی معنادار باشد، در پی آن است تا عناصری از زندگی شهری را برگزیند که آن را به عنوان شیوه متمایز زندگی گروهی انسان مشخص نماید.
▬ در عین حال، که «شهرگرایی» یا آن مجموعه خصائصی که شیوه خاص زندگی در شهرها را میسازند، و «شهرنشینی»، که دلالت بر گسترش و توسعه این عوامل میکند، فقط منحصراً در شهرها به معنای فیزیکی و دموگرافیک یافت نمیشوند، معهذا، [این ویژگیها] به بهترین نحو در شهرها متجلی شدهاند، مخصوصاً در کلانشهرها. در تدوین تعریف شهر لازم است جانب احتیاط را رعایت کرد تا از یکسان ساختن شهرگرایی به عنوان یک شیوه زندگی با تأثیرات خاص محلی یا ویژگیهای تابع فرهنگ و تاریخی اجتناب شود؛ تأثیراتی که در عین حال، که ممکن است اثر معناداری بر ویژگی اجتماع [خاصی] بگذارند، تعیینکننده اصلی ویژگی آن به عنوان شهر نیستند. این نکته بویژه حائز اهمیت بسیار است که متوجه خطر آمیختن شهرگرایی با صنعتگرایی و سرمایهداری مدرن باشیم. پیدایش شهرها در دنیای مدرن بدون شک، مستقل از ظهور تکنولوژی حاصل از قدرت ماشین، تولید انبوه و فعالیت سرمایهداری نبوده است، اما، هر چند که شهرهای دوران پیشتر ممکن است از لحاظ توسعهشان در یک نظم پیشصنعتی یا پیشسرمایهداری از شهرهای بزرگ امروز متفاوت باشند، اما، با این حال آنها نیز شهر بودند.
▬ از دیدگاه جامعهشناسی، یک شهر را میتوان به عنوان سکونتگاهی، نسبتاً بزرگ، متراکم و پایدار، متشکل از افرادی که به لحاظ اجتماعی ناهمگون هستند در نظر گرفت. بر اساس مفروضات اولیهای که این تعریف حداقلی مطرح میکند، یک نظریهی شهرگرایی را میتوان در پرتو دانش موجود مربوط به گروههای اجتماعی تدوین کرد.
░▒▓ نظریه شهرگرایی
▬ اگر بخواهیم در ادبیات غنی مربوط به شهر دنبال نظریهای درباره شهرگرایی بگردیم که به طریقی سیستماتیک دانشی دسترسپذیر از شهر به عنوان یک هستی اجتماعی در اختیار ما قرار بدهد، کار بیهودهای کردهایم. ما در واقع، تدوینهای عالی از نظریهها درباره مسائل خاصی مثل رشد شهری به عنوان یک جریان تاریخی و یک فرایند پیوسته در حرکت در اختیار داریم و گنجینهای از نظریات وجود دارد که بینشهایی را مبتنی بر ربط جامعهشناختی و مطالعات تجربی فراهم میکند که اطلاعاتی مفصل از تنوع جنبههای خاص زندگی شهری به دست میدهند، اما، به رغم فرهیختگی تحقیق و متون درسی درباره شهر، هنوز فاقد یک مجموعهی فراگیر از فرضیههای مناسب هستیم که بتوان آنها را از یک دسته مفروضات اولیه بیرون کشید، به نحوی که این مفروضات به طور ضمنی تعریف جامعهشناختی شهر را در خود داشته باشند و بتوانیم آنها را از دانش کلی جامعهشناختیمان (که از طریق تحقیق تجربی به شکل منسجم درمیآید) استنتاج نماییم. آثاری که بیشتر از همه به این نظریه سیستماتیک شهرگرایی نزدیک شدهاند، یکی رساله پرنفوذ «Die Stadt (شهر)» از ماکس وبر و مقاله ماندگار «شهر: پیشنهادهایی برای تحقیق درباره رفتار آدمی در محیط شهری» اثر رابرت ای. پارک است، اما، حتی، این تلاشهای درخشان دور از ساخت یک چارچوب منظم و منسجم از نظریهای هستند که بر مبنای آن تحقیق بتواند در جهت سودمندی پیش برود.
▬ در اوراق پسین این مقاله ما میکوشیم شماری محدود از ویژگیهای تعیینکنندهی شهر را جست و جو کنیم. با به دست دادن این ویژگیها خواهیم توانست نشان دهیم که در پی آنها در پرتو نظریه عام جامعهشناختی و تحقیق تجربی، چه نتایجی یا چه ویژگیهای دیگری به دست میآید. ما امیدواریم به این شیوه به قضایایی بنیادی برسیم که شامل یک نظریه درباره شهرگرایی باشد. بعضی از این قضایا را میتوان به کمک مجموعه چشمگیر مصالح تحقیقاتی قابل دسترسی مورد تأیید قرار داد و بعضیهای دیگر را میتوان به صورت فرضیههایی پذیرفت که برای آنها مقدار متنابهی شواهد قانعکننده وجود دارند، اما، نیازمند کار فراوانتر و دقیقتری برای تأییدند. امید آن است که این روش، حداقل نشان دهد که اکنون، در راه شناخت سیستماتیک شهر چه چیزی در اختیار داریم و فرضیههای مهمتر و سودمندتر ما برای تحقیق آینده چه چیزهایی هستند.
(…)
▬ شماری از قضایای جامعهشناختی وجود دارد که مربوط است به رابطه میان (الف) تعداد جمعیت، (ب) تراکم سکونتگاه، (ج) ناهمگونی ساکنان و زندگی گروهی، که میتوان بر مبنای مشاهده و تحقیق آن را تدوین کرد.
░▒▓ اندازه جمعیت
▬ حتی از زمان سیاست ارسطو معلوم بود که افزایش شمار ساکنان در یک سکونتگاه بیشتر از حدی مشخص بر رابطه میان آنها و ویژگی شهر تأثیر خواهد نهاد. چنان که خاطرنشان شده است، هر چه شماره ساکنان بیشتر باشد، دامنهی تنوع افراد بیشتر خواهد بود. به علاوه، هر چه شمار افراد سهیم در فرایند کنش متقابل بیشتر باشد، تمایز بالقوه میان آنها بیشتر خواهد بود. بنا بر این، میتوان انتظار داشت ویژگیهای شخصی، اشتغال، زندگی فرهنگی و ایدههای اعضای یک اجتماع شهری، در مقایسه با همین ویژگیها در میان ساکنان روستا، دامنه تنوع بیشتری داشته باشد و به صورت قطبهای وسیعاً جداگانهی بیشتری درآید.
▬ اینکه این تنوعات به پیدایش جدایی فضایی افراد مطابق با رنگ، میراث قومی، پایگاه اقتصادی و اجتماعی، سلیقهها و ترجیحات میانجامد، به وضوح قابل استنتاج است. پیوندهای خویشاوندی، همسایگی و احساسات که از طریق زندگی با هم برای نسلها زندگی تحت نفوذ سنت قومی مشترک به وجود آمده است، ممکن است در اجتماعی که افراد آن ریشهها و پسزمینههای متفاوت دارند، غایب یا نسبتاً ضعیف باشد. در چنین شرایطی رقابت و مکانیسمهای صوری کنترل جانشینهایی برای پیوندهای همبستگی هستند که یک اجتماع قومی را منسجم نگاه میداشت.
(…)
▬ تکثیر اشخاص در وضعیتی از کنش متقابل تحت شرایطی که رفتار آنها را به عنوان شخصیتهایی کامل بر میسازد، امکان ندارد آن تقطیع روابط انسانی را به وجود بیاورد که گاهی دانشجویانی که در زمینهی زندگی ذهنی شهرها تحقیق میکنند، به عنوان تبیینی برای شخصیت «روانپریش» شهری به آن متوسل میشوند. معنی این حرف این نیست که ساکنان شهر در مقایسه با ساکنان روستا، آشنایان کمتری دارند. چون عکس این هم میتوان صادق باشد؛ معنی آن بیشتر این است که در نسبت با شمار مردمی که آنها میبینند و طی زندگی روزانهشان با آنها سر و کار دارند، نسبت کمتری را میشناسد و از اینها شناخت کمتر عمیقی دارند.
▬ شهرنشینان به طور مشخص، یکدیگر را در نقشهایی بسیار منقطع ملاقات میکنند. مطمئناً آنها برای ارضای نیازهای زندگیشان در مقایسه با روستانشینان وابستگی بیشتری به آدمهای دیگر دارند و از اینرو با شمار بیشتری از گروههای سازمانیافته سر و کار دارند، اما، آنها وابستگی کمتری به اشخاص ویژه دارند و وابستگیشان به دیگران محدود به یک جنبه بسیار جزئی و خردشده از فعالیت کامل دیگران است. این امر بخصوص در این گفته اهمیت دارد که ویژگی شهر را بیشتر تماسهای ثانوی میسازد تا تماسهای نخستین. تماسهای شهری نیز ممکن است رودررو باشد، اما، آنها در هر صورت غیر شخصی، مصنوعی، گذرا و انقطاعیاند. بدینسان، خویشتنداری، بیتفاوتی و نگاه دلزدهای که شهرنشینان ممکن است در روابط خود آشکار کنند، تدبیرهایی به نظر میآیند برای حفظ مصونیت در مقابل، ادعای شخصی انتظارات دیگران.
▬ ویژگی ساختگی، ناشناختگی و گذرایی روابط اجتماعی شهری، شهرنشینان را متصف به هوشمندی، همچنین، پیچیدگی و کلاً عقلانیت میکند. آشنایان ما تمایل دارند که در نسبت با ما در یک رابطه مبتنی بر سودمندی قرار گیرند؛ یعنی، اینکه نقشی که هر کدام در زندگی ما بازی میکنند، بیشتر به عنوان ابزاری برای رسیدن ما به اهدافمان تلقی میشود. بنا بر این، با اینکه افراد از یک طرف درجه زیادی از آزادی یا رهایی از کنترلهای شخصی و عاطفی گروههای نزدیک را به دست میآورند، از طرف دیگر، تحقق خود، اخلاق و مفهوم مشارکت را که با زندگی در یک جامعه منسجم آمیخته است، از دست میدهند. این حالت اساساً به وضع بیهنجاری یا خلاء اجتماعی میانجامد که دورکیم در کوشش برای تبیین اشکال گوناگون بینظمی اجتماعی در جامعه تکنولوژیک به آن متوسل شد.
▬ ویژگی انقطاعی و تأکید فایدهباورانه روابط میان شخصی در شهر، جلوه نهادی خود را در وفور وظایف تخصصی پیدا میکند که ما در شکل توسعهیافتهتر حرفهها آن را میبینیم. عملکرد روابط مالی منجر به روابط غارتگرانه میشود که مانع از کارکرد مؤثر نظم اجتماعی میشود، مگر در موردی که از طریق قواعد حرفهای و آئیننامهی شغلی تحت نظارت قرار گیرند. پاداش ناشی از سودمندی و کارآمدی موجب بند و بست و سازگاری در ابزار شرکت سازمان سوداگری میشود که در آن افراد میتوانند فقط در گروهها به آن دست یابند. امتیازی که شرکت و روابط شرکتی بر آنتروپورنر فردی دارد و مشارکت در جهان صنعتی شهری، نه فقط حاصل امکان تمرکزی است که شرکت برای منابع هزاران فرد به وجود میآورد، بلکه حاصل مسؤولیت محدود و پیشروی بیوقفه است، بلکه حاصل آن است که شرکت اصلاً جاندار نیست.
(…)
░▒▓ تراکم
▬ همچنانکه در قضیه تعداد دیدیم، در قضیه انباشتگی در یک فضای محدود هم نتایج مشخصی در نسبت با تحلیل جامعهشناختی شهر آشکار میشود. از این میان تنها به چندتایی میتوان اشاره کرد؛ چنان که داروین در مورد گیاهان و جانوران خاطرنشان کرده است و دورکیم هم در مورد جوامع انسانی، افزایش در تعداد وقتی که یک ناحیه ثابت باقی میماند (یعنی افزایش در تراکم) به ایجاد تمایز و تخصص میانجامد، چرا که، تنها به این طریق است که آن ناحیه میتواند از پس، اعضای افزودهاش برآید. بدینسان، تراکم تأثیر تعداد را در تنوع بخشیدن به آدمها و فعالیتهایشان و در افزایش پیچیدگی ساخت اجتماعی تقویت میکند.
▬ از لحاظ ذهنی، چنان که زیمل مطرح کرد، تماس نزدیک فیزیکی افراد بسیار به تغییر گریزناپذیر در واسطهای میانجامد که ما از طریق آن نسبت به محیط شهریمان (مخصوصاً نسبت به همنوعانمان) جهتگیری میکردیم. نوعاً تماسهای فیزیکی ما نزدیک است، اما، تماسهای اجتماعیمان دور از هم هستند. جهان شهری به شناخت ظاهری اهمیت میدهد. ما یونیفورم را میبینیم که دلالت بر نقش مأموران میکند که در مقایسه با غرایب شخصی که زیر سطح یونیفرم پنهانند، آشکار است. ما مایلیم به دنیای مصنوعات تن دهیم و بیش از پیش از دنیای طبیعت دور شویم.
▬ ما مایلیم تمایزات میان شکوه و آشفتگی، میان فقرا و ثروت و فقر، هوش و نادانی را مشخص کنیم. رقابت بر سر فضا زیاد است، طوری که هر ناحیه معمولاً، از آن رو مورد استفاده قرار میگیرد که سود اقتصادی بیشتری را به بار آورد. محل کار بیش از پیش از محل سکونت جدا میشود، چون مجاورت سکونتگاههای صنعتی و تجاری ناحیهای به وجود میآورد که هم از لحاظ اقتصادی، و هم از لحاظ اجتماعی برای اهداف مربوط به سکونت مطلوب نیست.
▬ تراکم، ارزش زمین، اجارهها، دسترسپذیری، سلامتی، منزلت، ملاحظات زیباشناختی، فقدان آنچه اسباب رنجش میشود مثل سر و صدا، و دود و آلودگی، جملگی تعیینکننده مطلوبیت نواحی مختلف شهر به عنوان جاهایی برای سکونت در نظر بخشهای مختلف جمعیت است. … بدینسان، بخشهای متفاوت شهر کارکردهای تخصصی احراز میکنند. در نتیجه، شهر به موزائیکی از جهانهای اجتماعی شبیه میشود که در آن گذر از یکی به دیگری با فاصله است. همجواری شخصیتهای متفاوت و شیوه زندگی به ایجاد یک چشمانداز نسبی باور و حس مدارا با تفاوتها منجر میشد که میتوان آن را پیششرطهای عقلانیت و حرکت به سوی این جهانی کردن در نظر گرفت.
▬ زندگی و کار در جوار هم برای افرادی که هیچ پیوند عاطفی و احساسی با هم ندارند، روح رقابت و سودطلبی و بهرهکشی دوسویه را پرورش میدهد. در تقابل با بیمسؤولیتی و بینظمی بالقوه، از کنترلهای رسمی استفاده میشود. یک جامعه به هم پیوسته بدون پایبندی سخت به امور یکنواخت پیشبینیپذیر نمیتواند خود را حفظ کند؛ ساعت و چراغ راهنمایی سمبلهایی از مبنای نظم اجتماعی ما در جهان شهریاند. تماس مدام فیزیکی نزدیک، همراه با فاصله اجتماعی بزرگ، بر خویشتنداری افراد مستقل نسبت به یکدیگر تأکید میکند، منجر به تنهایی میشود مگر اینکه فرصتهای دیگری برای واکنش فراهم آورد. حرکت ضروری و مدام شمار بزرگی از افراد طی یک عادت انباشته منجر به حساسیت و تلخکامی میشود. تنشهای عصبی که حاصل این سترونیهای شخصی است بر اثر سرعت زیاد و تکنولوژی پیچیدهای که باید زندگی را در نواحی انبوه غوطهور در آن گذراند، تقویت میشوند.
░▒▓ ناهمگونی
▬ کنش متقابل اجتماعی در این تنوع ناشی از وجود انواع شخصیت در محیط شهری به در هم شکستن سختی خطوط کاستی و پیچیده کردن ساخت طبقاتی و بدینسان، به چارچوبی تمایز یافته و شاخه شاخه شده از قشربندی اجتماعی بیش از آن چیزی منجر میشود که در جوامع منسجمتر دیده میشود. تحرک سریع فرد که او را به حوزه انگیزشها در میان شمار بزرگتری از افراد متفاوت میکشاند و او را تابع پایگاه بیثباتی در گروههای اجتماعی تمایز یافته میکند، که ساخت اجتماعی شهر را تشکیل میدهد تمایل دارد که بیثباتی و بیاطمینانی در جهان را تا حد زیادی به عنوان یک هنجار بپذیرد. این حقیقت همچنین، به فهم پیچیدگی و جهانوطنگرایی شهر کمک میکند. هیچ گروه یکتایی نیست که از وفاداری تام و کمال فرد برخوردار باشد. گروههایی که فرد به آنها وابسته است به راحتی تابع یک سلسله مراتب ساده نمیشوند. فرد به خاطر منافع متفاوتی که ناشی از جنبههای متفاوت زندگی اجتماعی است، عضو گروههای وسیعاً متباینی میشود، که هر کدام از آنها تنها با بخشی از شخصیت او سر و کار دارند. این گروهها همچنین، به رغم اجتماع روستایی در جوامع ابتدایی، میلی به ایجاد ترتیبات هم مرکز حکم به نحوی که گروههای کوچکتر در شعاع گروههای بزرگتر قرار بگیرند ندارند. به علامه گروههایی که نوعاً شخص به آنها وابسته است در جوار هم قرار میگیرند یا به شیوه بسیار متنوعی با یکدیگر تقاطع دارند.
▬ تا حدی در نتیجه، فارغالبالی فیزیکی جمعیت و تا اندازهای به علت تحرک اجتماعیشان، گردش در عضویت گروه معمولاً، سریع است. محل سکونت، محل و ویژگی شغل، درآمد و منافع، ثابت نیست و وظیفه حفظ سازمانها در کنار هم و انگیختن انگیزه و حفظ آشنایی میان اعضا دشوار است. این نکات بویژه در مورد مناطقی صادق است که در آنها اشخاص بیشتر به خاطر تفاوت در نژاد زبان، درآمد و منزلت اجتماعی از هم جدا میشوند تا از طریق انتخاب یا کشش مثبت نسبت به مردمی مثل خودشان. ساکنان شهر اساساً فاقد خانه هستند و به خاطر آنکه یک سکونت موقتی نمیتواند سنتها و احساسات پیونددهنده به وجود آورد، آنها بندرت واقعاً همسایهی هم میشوند. فرصت اندکی برای فرد وجود دارد تا از شهر تصوری به عنوان کل به دست آورد یا جای خود را در یک شاکله کلی در نظر آورد. در نتیجه، او، تعیین این امر را که چه چیزی «بهترین نفع» اوست دشوار مییابد و نمیتواند بین موضوعات و رهبرانی که از طریق کارگزاران تلقین تودهای عرضه میشود دست به انتخاب بزند. افرادی که بدین گونه از مجموعههای سازمانیافته که جامعه را منسجم میکنند جدا میشوند، تودههای سیاسی را شکل میدهند که کنش جمعی را در اجتماع شهری به این صورت پیشبینیناپذیر و مآلاً چنین سؤالانگیز درمیآورند.
▬ هر چند شهر، از طریق به کارگیری مجدد انواع گوناگون منابع برای اجرای وظایف مختلف و تأکید بر یگانگی آنها از طریق رقابت و پاداشدهی به نوآوری و تازگی و اجرای مؤثر و ابداع تأکید میکند و جمعیتی فوقالعاده تمایزیافته [و تخصصیشده] به وجود میآورد، ضمناً تأثیر همسطحکننده نیز اعمال میکند. هر جا که شمار بزرگی از افراد متفاوت تجمع میکنند، فرایند غیرشخصیشدن هم مطرح میشود. فردیت تحت این شرایط باید جای خود را به مقولهها و ردهها بدهد. وقتی شمار زیادی از افراد استفاده مشترکی از تسهیلات و نهادها میکنند، ترتیبی باید داده شود که تسهیلات و نهادها با نیازهای متوسط اشخاص (و نه با نیازهای خاص آنها) منطبق شود؛ خدمات مربوط به امکانات عمومی آموزشی و نهادهای فرهنگی باید با نیازهای توده منطبق شوند. به همینسان، نهادهای فرهنگی مثل مدارس، سینماها و رادیو و روزنامهها به خاطر مخاطبان انبوهشان به ناچار باید تأثیرات همسان ساز داشته باشند. فرایند سیاسی چنان که در زندگی شهری ظاهر میشود، نباید بدون توجه به جذابیتهای تودهای که از طریق فنون تبلیغاتی ایجاد میشود در نظر گرفته شود. اگر فرد در زندگی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی شهر شرکت میکند، باید حدی از فردیتاش را تابع نیازهای اجتماع بزرگتر کند و در آن مقیاس خود را با حرکات توده هماهنگ کند.
░▒▓ رابطه میان نظریه شهرگرایی و تحقیق جامعهشناختی
▬ با کمک مجموعهای از نظریه که در بالا طرحی از آن به دست داده شد، پدیده پیچیده و چندجانبه شهرگرایی را میتوان بر حسب شماری محدود از مقولات اساسی تحلیل کرد. بدینسان، رویکرد جامعهشناختی به شهر نیازمند یک وحدت اساسی و انسجام است که محقق تجربی را نه فقط توانا میسازد که بر مسائل و فرایندهایی که مشخصاً در حوزه کار او قرار میگیرند توجه دقیقتری بورزد، بلکه همچنین، میتواند با موضوع خود به شیوهای سیستماتیکتر و منسجمتر برخورد کند. عمدتاً یافتههای اندکی از تحقیقات تجربی در حوزه شهرگرایی با توجه خاص به ایالات متحده وجود دارند که میتوانند قضایای پیشگفته در صفحات قبل را اثبات کنند و بعضی از مسائل مهم برای مطالعه بیشتر مشخص شوند.
▬ بر مبنای سه متغیر تعداد، تراکم سکونتگاه و درجه ناهمگونی جمعیت شهری، به نظر میرسد که تبیین ویژگیهای زندگی شهری و توجیه تفاوتهای میان شهرهای با اندازهها و انواع متفاوت، ممکن باشد.
▬ میتوان شهرگرایی به عنوان شیوهی مشخص زندگی از طریق تجربی از سه جنبه مرتبط به هم مورد بررسی قرار داد: (1) به عنوان ساختاری فیزیکی که شامل مبنای جمعیتی، یک تکنولوژی و نظم بومشناختی است؛ (2) به عنوان نظامی از سازماندهی اجتماعی که شامل یک ساختار مشخص اجتماعی، یک رشته از نهادهای اجتماعی و الگوی نوعی از روابط اجتماعی است؛ و (3) به عنوان مجموعهای از وجههنظرها و ایدهها و هیأت کلی از شخصیتهایی که در صورتهای نوعی رفتار جمعی درگیرند و تابع مکانیسمهای خاص کنترل اجتماعیاند.
░▒▓ چشمانداز بومشناختی شهرگرایی
▬ از آنجا که ما در مورد ساختار فیزیکی و فرایند بومشناختی میتوانیم تقریباً، با شاخصهای عینی عمل کنیم، امکان آن هست که به نتایجی کاملاً دقیق یا کلاً کمی دست پیدا کنیم. غلبه شهر بر کرانههایش از طریق ویژگیهای کارکردی شهر آشکار میشود که تا اندازه زیادی ناشی از اثر تعداد و تراکم جمعیت است. بسیاری از تسهیلات فنی و مهارتها و سازمانها که زندگی شهری به وجودشان آورده است تنها در شهرهایی رشد میکنند که در آنها تقاضا به اندازه کافی وجود داشته باشد. ماهیت و چشمانداز خدمات ارائه شده از طریق این سازمانها و نهادها و امتیازی که آنها بر تسهیلات کمتر گسترشیافته شهرهای کوچکتر دارند، غلبه شهر را و وابستگی نواحی، حتی، وسیعتر را به کلان شهرهای مرکزی افزایش میدهد.
▬ ترکیب جمعیت شهری نشانگر عملکرد عاملهای گزینشی و تمایزگذار است. شهرها شامل نسبت بزرگتری از اشخاص هستند که در عنفوان زندگیاند تا نواحی روستایی که بیشتر جمعیتی پیرتر یا بسیار جوانتر دارد. از این لحاظ همچنانکه در بسیاری از جنبههای دیگر میبینیم هر چه شهر بزرگتر باشد، این ویژگی شهرگرایی آشکارتر میشود. به استثنای شهرهای بسیار بزرگ، که مردان زیادی را جذب میکنند که در خارج به دنیا آمدهاند، زنها از لحاظ تعداد بر مردان غالبند. ناهمگونی جمعیت شهری بیشتر از جنبه قومی و نژادیاش رخ مینماید. همچنان که اندازه شهر کم میشود، نسبت کسانی که در خارج به دنیا آمدهاند و بچههای آنها تقریباً، دو سوم ساکنان شهرهای یک میلیون به بالا را تشکیل میدهند، به جمعیت شهری، کاهش میپذیرد تا در نواحی روستایی که فقط یک ششم کل جمعیت را تشکیل میدهند. شهرهای بزرگتر به همین سان بیشتر از اجتماعات کوچکتر، سیاهان و گروههای دیگر نژادی را به خود جذب کردهاند. با توجه به اینکه سن، جنسیت، نژاد و ریشه قومی با عوامل دیگری مثل شغل و نفع مرتبط است، روشن میشود که یک ویژگی عمده ساکن شهر عدم شباهت او به همنوعانش است. قبلاً هرگز چنین تعداد انبوهی از مردمی با خصوصیات متفاوت که در شهرهایمان میبینیم در تماس بسیار نزدیک آنچنان که در شهرهای بزرگ امریکا میبینیم قرار نگرفته بودند. شهرها عموماً، و شهرهای امریکایی خصوصاً، شامل مردم و فرهنگهای متفاوتند که شیوههای زندگی بسیار متفاوتی دارند و بین آنها اغلب فقط پیوندهای بسیار ضعیفی به وجود میآید و در میان آنها بیتفاوتی بیشتر و مدارا بیشتر است؛ نزاع تند و تیز کمتر رخ میدهد، اما، تضادهای تند و تیزتر رخ میدهند.
▬ ناتوانی جمعیت شهری در بازتولید خود ظاهراً، نتیجه بیولوژیک ترکیب عوامل در مجموعه زندگی شهری است و کاهش نرخ تولید را عموماً همچون یکی از نشانههای بسیار معنادار شهرگرایی دنیای غربی در نظر میگیرند. در حالی که نسبت مرگ و میر در شهرها تا حدی بیشتر از نسبت آن در روستا است، تفاوت چشمگیر میان ناتوانی شهرهای امروز در حفظ جمعیتشان و شهرهای گذشته در این است که در زمانهای قدیمتر این شکست مربوط بود به نرخ بسیار بالای مرگ و میر، حال آنکه امروز از آن رو که شهرها در دیدگاه سلامتی قابل زندگیتر شدهاند، به خاطر میزان پایین زاد و ولد است. این ویژگیهای زیستشناختی جمعیت شهری، به لحاظ جامعهشناختی دارای معنا هستند، نه صرفاً به خاطر آنکه منعکسکننده شیوهی شهری موجودند، بلکه همچنین، به خاطر آنکه آنها شرط رشد و غلبه آینده شهرها و سازمان اجتماعی اساسیشان هستند. از آنجا که مردم در شهرها بیشتر مصرفکنندهاند تا تولیدکننده، ارزش زندگی انسان و برآورد اجتماعی شخصیت بدون تأثیر از تعادل میان تولدها و مرگها نیست. الگوی استفاده از زمین، از ارزشهای زمین و اجارهها و مالکیت، ماهیت و کارکرد ساختارهای فیزیکی، خانهسازی و حمل و نقل و تسهیلات ارتباطی، امکانات عمومی و بسیاری از مراحل دیگر مکانیسم فیزیکی شهر را نمیتوان بدون پیوند با شهر به عنوان یک وحدت اجتماعی تجزیه و تحلیل کرد، بلکه تحت تأثیر شیوه زندگی شهریاند و بر آن تأثیر میگذارند.
░▒▓ شهرگرایی به عنوان شکلی از سازماندهی اجتماعی
▬ خصائص متمایز شیوه زندگی شهری را اغلب از لحاظ جامعهشناختی به عنوان جانشینی ارتباطهای ثانوی به جای ارتباطهای نخستین و ضعیف شدن پیوندهای خویشاوندی و کاهش اهمیت خانواده، ناپدیدشدن همسایگی و تضعیف پایه سنتی همبستگی اجتماعی توصیف کردهاند تمام این پدیدهها را میتوان به کمک شاخصهای عینی نشان داد. بدینسان، مثلاً، پایین بودن و کاهش نرخهای باروری نشانگر آن است که شهر هادی نوع سنتی زندگی خانوادگی نیست که شامل پرورش کودکان و حفظ خانه به عنوان کانون کل فعالیتهای حیاتی بود. تبدیل فعالیتهای صنعتی آموزشی و تفریحی به نهادهای تخصصی بیرون از خانه، خانواده را از بعضی از کارکردهای خاص تاریخیاش محروم کرد. در شهرها مادرها بیشتر تمایل به اشتغال دارند، مستأجران غالباً بخشی از خانوار هستند، ازدواج به تعویق میافتد و نسبت آدمهای مجرد و مستقل بیشتر است. خانوادهها در مقایسه با خانواده روستایی کوچکتر هستند و غالباً بچههای کمتری دارند. خانواده به عنوان یک واحد از زندگی اجتماعی از قید گروه بزرگتر خویشاوندی که مشخصه روستاست آزاد است و افراد در زندگی حرفهای، آموزشی، مذهبی و تفریحی و سیاسی خود، به دنبال منافع متفاوت خود هستند.
(…)
▬ به طور کلی، شهر آن زندگی اقتصادی را که طی آن فرد در زمان بحران دارای نقطهی اتکائی برای حمایت است که میتواند به آن رو کند، تضعیف میکند و خوداشتغالی را نیز تضعیف میکند. در حالی که درآمدهای مردم شهر به طور متوسط از درآمد مردم روستا بیشتر است، اما، ظاهراً، هزینه زندگی در شهرهای بزرگتر بیشتر است. مالکیت خانه متضمن مسؤولیت سنگینتر است و کمتر رخ میدهد. اجارهها بالاتر است و بخش بیشتر درآمد به آن اختصاص مییابد. گر چه ساکن شهر از خدمات عمومی بسیاری بهره میگیرد، اما، او نسبت بزرگی از درآمدش را به این موارد مثل تفریح و پرداخت پیشقسط و سهم کمتری را به غذا اختصاص میدهد. آنچه را که خدمات عمومی به شهروند عرضه نمیکنند باید آن را خرید، و تقریباً، هیچ نیاز انسانی وجود ندارد که خدماتگرایی از آن بهره نبرده باشد. بدینسان، یکی از کارکردهای عمده تفریحات شهری، ایجاد هیجان و تهیه وسایلی برای گریز از کار سخت و یکنواختی و روزمرگی است که در بهترین حالتش ابزاری برای خلق خود بیانگری و تجمع گروهی خود انگیخته است، اما، نوعاً در دنیای شهر منجر به تماشاگری از یک طرف یا جشنهای رکوردشکنی هیجانآمیز از طرف دیگر، میشود.
▬ شهروند که به عنوان یک فرد به مرحله ناتوانی محض تقلیل پیدا کرده است، مجبور است تلاش کند و با پیوستن به دیگران که دارای منافع مشابهی هستند وارد گروههای سازمانیافته شود تا به اهدافش دست یابد. این امر منجر به ازدیاد سازمانهای داوطلبی میشود که هدفشان به اندازه نیازها و منافع انسانی تنوعپذیر است. در حالی که از یک طرف پیوندهای سنتی تجمع انسانی ضعیف میشوند، هستی شهری متضمن درجه بیشتری از وابستگی متقابل میان آدمها و شکل پیچیدهتر، ظریف و فرار از روابط درونی دوسویه است که فرد به عنوان فرد به سختی میتواند هر گونه کنترلی بر آنها داشته باشد. معمولاً، فقط رابطه ظریفتری بین موقعیت اقتصادی (یا عوامل اساسی دیگری که تعیینکننده وجود فرد در جهان شهری هستند) و گروههای داوطلبانهای که به آن وابسته است وجود دارد. در حالی که در یک جامعه ابتدایی و روستایی عموماً امکان پیشبینی، بر مبنای عوامل شناخته شده اندکی وجود دارد که بتوان با آن فهمید که (در هر پیوند مربوط به زندگی) چه کسی به چه چیزی متعلق است و چه کسی به او منسوب است، ما در شهر فقط میتوانیم الگوی کلی شکلبندی و پیوند گروهی را تصور کنیم و این الگو بسیاری از عدم تجانسها و تناقضات را آشکار میکند.
░▒▓ شخصیت شهری و رفتار جمعی
▬ تا حد زیادی از طریق فعالیتهای گروههای داوطلبانه (که اهداف اقتصادی، سیاسی، آموزشی، مذهبی، تفریحی یا فرهنگی دارند) شهرنشین شخصیت خود را شکل میدهد، بیان میکند، منزلت کسب میکند و میتواند بر مبنای این فعالیتها که سازنده دوره زندگی اوست، عمل کند. با این حال، به راحتی میتوان استنباط کرد که چارچوب سازمانیای که این کارکردهای بسیار تمایز یافته را به وجود میآورد، خود نمیتواند ثبات و انسجام شخصیتها را (که منافع آنها را در بر میگیرد) تضمین کند. بیسازمانی شخص، در هم شکستگی ذهنی، خودکشی، بزه، جنایت، فساد و بینظمی، در چنین شرایطی در مقایسه با اجتماع روستایی، بیشتر انتظار میرود که در اجتماع شهری غالب شوند. این موارد وقتی تأیید میشوند که شاخصهای قابل مقایسه در دسترس باشند، اما، مکانیسمهایی که مبنای این پدیدهها را به وجود میآورند نیازمند تحلیل بیشتر هستند.
▬ از آنجا که برای بیشتر اهداف گروهی در شهر امکان آن نیست که به طور فردی به شمار بزرگی از افراد متفاوت و متباین متوسل شد، و از آنجا که فقط از طریق سازمانهایی که آدمها به آنها متعلقند، میتوان منافع و منابع آنها را برای اهداف جمعی بسیج کرد، چنین میتوان استنباط کرد که کنترل اجتماعی شهر باید نوعاً از طریق گروههای رسماً سازمانیافته صورت گیرد. همچنین، میتوان نتیجه گرفت که توده آدمها در شهر را میتوان به کمک سمبلها و کلیشهها شکل داد. این سمبلها و کلیشهها را افرادی میسازند که دور از صحنهاند یا در پس، پشت صحنه کنترل ابزار ارتباطی قرار دارند. اداره خود چه در امور سیاسی و اقتصادی و چه در قلمرو فرهنگی در این شرایط تبدیل به حرافی صرف یا در بهترین حالت منوط به تعادل ناپایدار گروههای فشار خواهد بود. ما در برابر ناتوانی پیوندهای خویشاوندی واقعی، گروههای خویشاوندی داستانی خلق میکنیم. در برابر ناپدید شدن واحدهای ارضی به عنوان مبنای همبستگی اجتماعی، واحدهای ذینفع را خلق میکنیم. در این ضمن شهر به عنوان یک اجتماع خود را در یک رشته از روابط منقطع ظریف منحل میکند که هر یک پایه ارضی با مرکزی مشخص، اما، بدون پیرامونی مشخص و بر مبنای یک تقسیم کار شکل گرفته است و خود را از محلیت بلافصل خویش جدا کرده و چشماندازهای جهانگستر دارد. هر چه تعداد اشخاص در وضعیت کنش متقابل با یکدیگر بیشتر باشد، سطح ارتباط کمتر است و تمایل به ارتباط، بیشتر به یک سطح اولیه کاهش پیدا میکند، یعنی، به مبنایی از چیزها که تصور میرود مشترک است یا نفع همه را در بر دارد.
▬ بنا بر این، روش است که ما به دنبال نشانههایی که دلالت بر گسترش آینده و محتمل شهرگرایی به عنوان یک شیوه زندگی اجتماعی دارد، باید در جریانهای در حال ظهور در زمینهی نظام ارتباطی و تولید و توزیع تکنولوژی که با تمدن مدرن به وجود آمدهاند، به جست و جو بپردازیم. جهت تغییرات موجود در شهرگرایی چه خوب، چه بد، نه فقط شهر که دنیا را دگرگون خواهد کرد. برخی از این عوامل و فرایندها و امکانات در جهتگیریها و کنترل آنها نیازمند مطالعات مفصل بیشتری است.
▬ تنها در صورتی که جامعهشناسی تصور روشنی از شهر به عنوان یک هستی اجتماعی داشته باشد و از یک نظریهی کارا در باره شهرگرایی برخوردار باشد، میتواند امید داشته باشد که مجموعهی واحدی از شناخت قابل اعتماد را به وجود آورد، که مطمئناً آنچه امروزه، «جامعهشناسی شهری» نام دارد، چنین نیست. جامعهشناسی با اتخاذ نظریه شهرگرایی (نظریهای که در صفحات پیش طراحی از آن پرداخته شد و مورد آزمون قرار گرفت و در پرتو تحلیل بیشتر و تحقیق تجربی اصلاح شد) به عنوان نقطه شروع، میتواند امید داشته باشد که معیار ربط و اعتبار دادههای واقعی را تعیین کند، و میتواند مجموعه گوناگونی از اطلاعات نامربوط را که از این به بعد راه خود را به رسالههای جامعهشناختی شهری باز خواهند کرد، غربال کند و آنها را در مجموعهی منسجم دانش ادغام نماید. ضمناً تنها به وسیله این نظریه است که جامعهشناسان خواهند توانست از عمل بیهوده حرف زدن به نام علم جامعهشناسی دربارهی احکامی غالباً بیفایده در خصوص مسائلی مثل فقر، مسکن، برنامهریزی شهری، بهداشت، مدیریت شهرداری، خط و مشی سیاسی، بازاریابی، حمل و نقل و دیگر موضوعات فنی بگریزد. در حالی که جامعهشناس نمیتواند هیچ کدام از این مسائل عملی را حل کند (لا اقل به تنهایی)، اگر بتواند به نقش دقیق خود واقف شود، سهم مهمی در درک آنها و حلشان خواهد داشت. چشم اندازهای این عمل از طریق رویکردی عام و نظری روشنتر است، تا از طریق رویکردی خاصگرا و بدون توان تعمیم.
مآخذ:...
هو العلیم