حامد دهخدا؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓ طرح مبحث
▬ فدراسیون فوتبال ایران، برای دومین بار طی پنج سال اخیر، عنوان برترین فدراسیون فوتبال آسیا را از آن خود کرد، و پنجشنبه شب، برنامه «نود»، این انتخاب را مفصلاً ریشخند نمود، و رئیس فدراسیون فوتبال را که ساعت پنج صبح به وقت محلی از رختخواب بیرون کشیده بود به سخره گرفت.
▬ من نمیدانم که شاخصهایی که منجر به این انتخاب میشود چیست، ولی رئیس فدراسیون فوتبال در این رابطه گفت: «نتایج میتواند خوب یا بد باشد، اما، کسب این عنوان نشان داد که ما در مسیر درستی قرار داریم». او اضافه کرد: «این، برای دومین بار است که این مقام به ایران تعلق میگیرد، و این موضوع، نشان میدهد که مسیری که از ابتدا آغاز شده است را میتوان تثبیت کرد». او گفت: «من همه این نکات را به اعضای کمیته هیأت رئیسه فدراسیون ایران گفته بودم و در این جا از مقامات کنفدارسیون آسیا و حضار تشکر میکنم».
▬ اشتباه نکنید؛ من کارشناس ورزشی نیستم، و نمیخواهم به بدگوییهای «نود» ادامه دهم.
▬ این اتفاق، برای من، یک نمونه است.
▬ نمونهای از آن که رفتار ما با هم درست نیست.
▬ ما همدیگر را دست کم میگیریم.
▬ ما نمیتوانیم درست با هم کار کنیم.
▬ ما مشکل اخلاقی داریم.
░▒▓ شرح
▬ باور من این است که این شرایط «نود»ی، دقیقاً در دنیای سیاست هم جریان دارد. بدتر هم جریان دارد.
▬ اصلاً هر جایی که اثری از روزنامه و رسانه و حزب و فراکسیون هست، از این جور برخوردهای ناجور هست. غوغا میکند.
▬ ما همدیگر را تمسخر میکنیم، در حالی که از نظر کسانی که خارج از گود مشتزنی بیرحمانه ما، عملکرد ما را رصد میکنند، ما خوب هستیم. خیلی خوب هستیم. بهترین هستیم.
▬ عجیب آن است که ما در شرایطی به سر میبریم که خیلی به وحدت و تحویل گرفتن هم احتیاج داریم، ولی به جای رفق و مدارا، همدیگر را میزنیم. اوضاع بر عکس است.
▬ در حالی که باید به هم احترام بگذاریم، سکه رایج، بیحرمتی است.
▬ «چرا تحملها کم شده؟» و «چرا نیتها را به سنگ تهمت میزنیم؟»
░▒▓ برهان
▬ در جامعه ما، نهادهای ناجور بزن بزن «نود»ی شکل گرفتهاند.
▬ من فکر میکنم که تلاش ما برای الگوبرداری ناجور از نهادهای دموکراسی، منجر به شکلگیری نهادهایی شد که اساساً از اختلاف، نان میخورند. نهادهایی که تا اختلاف هست، هستند. نهادهایی مانند رقابتهای بیرحمانه انتخاباتی، احزاب، روزنامهها، مناظرههای تلویزیونی، بگو مگوهای اینترنتی و...
▬ هر جا نهادهایی از این دست راه افتاد، هر جا چیزهایی مانند «نود» پیدا شد، روابط انسانی به افتضاح کشیده شد.
▬ «هفت»، راه افتاد، و اهالی سینما به جان هم افتادند.
▬ «راه اندیشه» راه افتاد و دانشگاهیان به جان هم افتادند.
▬ البته اشکال از اصل رقابت انتخاباتی و حزب و مناظره و گفتگو و «نود» و «هفت» و «عصر اندیشه» نیست.
▬ اشکال در جای دیگر است؛ در اخلاق...
▬ ما احتیاج به اخلاق رقابت انتخاباتی و اخلاق حزب و اخلاق مناظره و اخلاق گفتگو و اخلاق «نود» و اخلاق «هفت» و اخلاق «عصر اندیشه» داریم.
▬ در دوره اصلاحات، این اخلاق به عنوان «اخلاق مدارا» مطرح بود.
▬ «اخلاق مدارا»ی عصر اصلاحات، که از سروشیسم آب میخورد، کوشش میکرد تا افراد را خونسرد کند.
▬ دکتر عبدالکریم سروش، اصلاحطلبان را متقاعد کرده بود، که حقیقت واحدی برای ما قابل شناسایی نیست، بلکه هر کسی حقیقت را از ظن خود مینگرد و دلیلی ندارد که اصرار کند «حق با من است» (البته خود دکتر سروش، گاه با چهرهای عصبانی اصرار داشت که «حق فقط با خود اوست»).
▬ اصلاحطلبان، برای راه انداختن انتخابات خیلی رقابتی و حزب و مناظره و گفتمان و...، «اخلاق مدارای سروشی» را ساز کردند. آنها باور داشتند که افراد میتوانند با به رسمیت شناختن این که «هر کسی نظر خود را دارد، و نظر هر کسی برای خود او محترم است، و برای دیگران هم به هر صورت باید محترم باشد»، میتوانند حسابی با هم رقابت کنند.
▬ امروز، نتیجه اخلاق مدارای سروشی را میبینیم؛ دعوای مطلق، به دور از انصاف و درک متقابل. گفتگوی «نود»ی...
▬ خب؛ واقع آن بود که اخلاق، آن قدر که سروش تصور میکرد، سیال و بیبنیان نبود. همه، بالاخره خط قرمزهایی دارند، و وقتی کار گفتگوهای آزاد، به تهاجم به سوی خط قرمزها انجامید، خود اصلاحطلبان، اولین کسانی بودند که ابراز آزردگی کردند. تا وقتی که خودشان به خط قرمز بچههای انصار متعرض میشدند، سرمست از آوازه مدارا بودند، و از «هیأت رزمندگان اسلام» تقاضای بردباری داشتند. رزمندگانی که هر یک از آنها، شهادت فجیع صدها دوست و رفیق خود را در راه آرمانهای ثابت اخلاقی به چشم دیده بودند، متهم شدند که به قدر کافی «مدارا» ندارند. این بود، تا وقتی تیراژ روزنامه «جبهه» و «شلمچه» از «صبح امروز» بالا زد، کم کم محدودیتهای مدارا خود را نشان داد و با ادعای این که آنها هر نه روز یک بحران برای دولت مدارا ایجاد میکنند، روزنامههای رزمندگان را به تعطیلی کشاندند. کار به تحریم «اخراجیها» هم کشید.
▬ واقع آن است که خود اصلاحطلبان نیز، خیلی اهل تحمل و مدارای سروشی نبودند، بلکه از رقیبان، بسیار کمتر مدارا داشتند.
▬ پس، عیب اصلی، از «اخلاق مدارا»ی سروشی بود. «اخلاق مدارا»ی سروشی، به سمت ولنگاری محض رفت، و نتیجهاش این شد که آدمها، خیلی خونسرد همدیگر را گاز گرفتند، و در عین حال، از رقیب، تقاضای مدارا داشتند. این در حالی بود که خودشان تحمل گاز گرفته شدن را نداشتند.
▬ البته ما از اصلاحطلبان خلاص شدیم، ولی از فرهنگ سروشی اصلاحطلبان نه.
▬ و اینکه امروز میبینید که هر جا نهادهای سروشی مانند مطبوعات احزاب و مناظرههای تلویزیونی و... بیشتر است، گاز گرفتن و آزرده شدن هم بیشتر است، بر میگردد به اینکه این نهادها، اساساً بر مبنای بیقیدی و مدارای ولنگار ساخته شدهاند.
▬ از این قرار، رقابتهای انتخاباتی و حزبی و مناظره و گفتگو و «نود» و «هفت» و «عصر اندیشه»، مشحون از عدم همدلی، بیرحمی، تهمت، آزردگی، فحاشی، و... است.
▬ جالب آن که مدرنهای ممالک غربی که آنها نیز رقابتهای انتخاباتی و حزبی و مناظره و گفتگو و «نود» و «هفت» و «عصر اندیشه» دارند، این جنگ و جدلها را ندارند. این، از آن روست که آنها «سروش» نداشتند، یا اگر داشتند، همواره به عنوان راستگرای افراطی یا نهیلیست، در حاشیه داشتند. ولی در دوره اصلاحات، در قحطالرجال اصلاحات، سروش گل کرد و فکر او به محور الفاظ اصلاحاتیان بدل شد.
▬ اشکال کار در سروشیسم است که هنوز ریشهکن نشده است.
░▒▓ هفده گام تا «اخلاق مدارای اصولگرایانه»
▬ اگر هنوز میخواهیم در چهارچوب یک جامعه دوستانه با هم زندگی کنیم، احتیاج به یک «بصیرت اخلاقی» جدید داریم.
▬ با سروشیسم و ولنگاری اخلاقی، نمیشود ادامه داد.
▬ به اسم مد روز بودن، عادت کردهایم روی هوا پرواز کنیم، و به هیچ اصلی پایبند نباشیم، و به هر که خواستیم اتهام بزنیم، البته وقتی آسیاب به نوبت شد و نوبت ما هم رسید، افسرده شویم، غمگین شویم، و بگوییم: «این، رسم مردانگی و وجدان نبود!»
▬ با این فکر بود که اصولگرایان، اسم خود را اصولگرا گذاشتند. البته مدعی نیستم که اصولگرایان توانستند به سرعت از شر سروشیسم خلاص شوند. اصلاً چرخ «آقای میگن» که دو سالی است راه افتاده و فتنهافکنی میکند، با فراموشی اصول به راه افتاده است. ولی میخواهم بگویم که ایده اصلی که پشت نام و عنوان «اصولگرا» بود، این بود. تقابل آشکاری با سروشیسم ولنگار بود.
▬ کار، از جلسات «احیای معنوی حزب ا...» شروع شد، و گسترش یافت، و هنوز هم در قالب برنامه «سمت خدا»، و هزار و یک منبر دیگر که عمیقاً رنگ و بوی «اخلاقی» دارند ادامه دارد.
▬ برنامه این بود و هست، که جامعهای که از سال ۱۳۶۷، مدام ضربه اخلاقی دریافت کرده است، و سروشیسم در آن، مدام و مدام ریشه دوانده، احیا شود، تا مردم بتوانند مانند دوران انقلاب و جنگ، همدیگر را تحمل کنند، و با هم کار کنند، و این جامعه را با اتحاد جلو ببرند.
▬ البته به نظر من، آنچه انجام شده است، در عین آن که مفید بوده است و مفید خواهد بود و باید ادامه یابد، تنها توانسته سرعت رسوخ سروشیسم را کم کند. سروشیسم، از آن رو که ایدئولوژی ولنگاری، و حاوی جذابیت ذاتی برای نوع انسان بود، همچنان میتازد، هر چند با سرعت کمتر.
▬ پس، «احیای معنوی» و «سمت خدا» و «منبر» و «حسین حسین» و... مفید بوده است و مفید خواهد بود و باید ادامه یابد، ولی به نظر من، تا دید کلی آدمها راجع به حقیقت و اخلاق عوض نشود، و تا این جامعه، واقعاً و بتمامه از سروش خلاص نشود، فرصتسوزیها و مردمآزاریها ادامه خواهد داشت، و آقای رئیس فدراسیون فوتبال، نمیتواند انتظار داشته باشد که درست پس از تقدیر بیگانگان از او، صبح زود روز بعد، ساعت پنج به وقت محلی، از آزار هموطنان «نود»ی مصون خواهد ماند.
▬ این فکر که باید دید کلی تغییر کند، بهانهای شد که خیلی عملیاتی، ادعای عجیبی مطرح کنم. ادعای من این است که یک الگوی هفده مرحلهای اخلاق، اگر در این جامعه تحقق یابد، و اگر مردم به هفده اصل اخلاقی پایبند شوند، میتوانند بقیه چیزها را تحمل کنند و میتوانند مانند مردم صمیمی اول انقلاب و دوران جنگ توش و توانشان را روی هم بریزند و این ملت را به پیش ببرند.
▬ اصل مطلب این است که به ریسمان خدا چنگ زنند تا متفرق نشوند. این همان جملهای بود که آن روزها، زیاد میگفتند. ولی این هفده گام، تفصیلی است که در آیات آخر سوره مبارکه فرقان در وصف «عباد الرحمن» آمده است. این هفده گام، یک پروتکل کامل اخلاق فردی و اجتماعی، و یک چهارچوب قابل تحمل، برای «مدارا»ست:
۱. اگر هنوز میخواهید در چهارچوب یک جامعه دوستانه با هم زندگی کنید، تواضع و فروتنى را هیچ وقت فراموش نکنید.
۲. عادت کنید که واکنش نشان ندهید و عکسالعملی عمل نکنید. در مقابل برخورد زشت و لغو جاهلان، خود را کنترل کنید، و برخورد سالم داشته باشید.
۳. به ارتباط با خدا عادت کنید. با علم به این که عبادت خدا، هم افتادن به خاك است و هم به پا ايستادن و قیام کردن و دویدن.
۴. عادت کنید که از عاقبت گناه بهراسید. واقعاً بترسید. بدانید که گناه عواقب دارد و عواقب آن به این زودی قطع نمیشود. هرگز قطع نمیشود.
۵. عادت کنید تا به نیازمندان کمک کنید و در این یاری، کم نگذارید. معالوصف، زیادهروی هم نکنید.
۶. عادت کنید که هیچ وقت زیادهروی نکنید. حد نگه دارید. همیشه حد نگه دارید. همیشه میانهروی را همچون لباسی بر تن دارید.
۷. عادت کنید که آزاده باشید. مستقل باشید. به هیچ قیمتی، استقلال خود را برای تصمیم اخلاقی از دست ندهید. و برای این منظور، باید خود را فقط به خدا وابسته بدانید. پس، حضور خدا را در زندگی خود تقویت کنید.
۸. افراد را از صفحه روزگار محو نکنید. نکشید آنها را که خدا برایشان حریم گذارده، ولی یادتان باشد که از جهاد هم شانه خالی نکنید.
۹. پاکدامن باشید.
۱۰. عادت کنید تا اهل «توبه» شوید. بدانید که به رغم آن چه این روزها تصور میشود، «توبه» به این سادگی واقع نمیشود. «توبه» دشوار است. گام اول «توبه»، ندامت است که اغلب، آن را تمام «توبه» تصور میکنند. ولی «توبه» به صرف ندامت تحقق نمییابد. باید مافات گناه را اصلاح کنید. به این معنا، برای پذیرش توبه عمل «صالح» لازم است. با این همه، باز هم «توبه» کامل نمیشود، و گناهکار باید به خداوند امیدوار باشد و از دُم و فرجام (اصطلاحاً «ذنب») گناه خویش بیمناک. بین بیم و امید بماند، و از مواهب این سرگردانی منتفع گردد.
۱۱. عادت کنید دروغ نگویید و به دروغ شهادت ندهید.
۱۲. عادت کنید تا به گناه راضی نشوید، و از کنار آن ساده نگذرید. بیتفاوت نباشید و سعی کنید اطراف خود را اصلاح کنید.
۱۳. عادت کنید از لغو و بیهودگی پرهیز کنید.
۱۴. عادت کنید تا قدر خدا و نعمتهای او را بدانید، و هیچ بودن خود را واقعاً به رسمیت بشناسید.
۱۵. عادت کنید هیچ چیزی را بدون تفکر و تعقل نپذیرید، و از کنار هیچ حقیقتی سطحی نگذرید. عادت به تعقل و تعمق پیدا کنید. احساسات خود را ول نکنید. عقل خود را هم به منطق و روش صحیح فکر کردن مسلح کنید. تنها در این صورت است که از شر «آقای میگن» خلاص میشوید.
۱۶. در زندگی شما خانواده بسیار مهم است. برای آن ارزش زیادی قایل شوید. خانواده را مسیر هوای نفس نبینید. مسیر و طریق حق ببینید.
۱۷. عادت کنید منفعل نباشید. کناره نگیرید. در کارهای نیک سبقت بگیرید. خود را راعی و پیشوای درستکاران بخواهید و در این راه بکوشید.
مآخذ:...
هو العلیم
-
2012-12-01 23:13:57 |2.145.51.xxx| دهخدا
اخلاق عبادالرحمن، اخلاق عام بندگان خداست. اخلاق عبادالرحیم نیست، اخلاق عبادالرحمن است.
این یک نکته. نکته دیگر این که، جذب حداکثری و دفع حداقلی مربوط می شود به فضای غبارآلود. وقتی غبارها می نشیند و معلوم می شود که یک اصلاح طلب، عضو حزبی است که رهبران و مرام آن به بیگانه فروخته شده اند و پس از دریافت مهلت مکرر نه بر ادعای تقلب خود اقامه دلیل کردند و نه از تهمت خویش دست شستند. نه دی گذشت. دوازده اسفند گذشت.
خلاصه، درشتی و نرمی به هم در به است. آدم متعادل، هم جاذبه دارد و هم دافعه.
-
2012-12-02 23:13:25 |2.144.238.xxx| ناشناس
به نظر می رسد سهوی در تفسیر آیه شریفه و "عباد الرحمن الذین یمشون علی الارض هونا ... " صورت گرفته ؛ آن تفسیری که از " رحمن " و " رحیم " ترتیب دادید مربوط به تفسیر آیه شریفه" بسم الله الرحمن الرحیم " است که البته در آیات دیگر این دو واژه به تفاسیر دیگر هر چند با مبنای مشترک قبلی مورد استفاده قرار می گیرند.واژه " رحمن " در اینجا به عنوان صفت " عباد" مطرح نیست ، بلکه مراد از " رحمن " ، بندگان خداوند رحمن است ؛ اشاره به انکار و ادعای مشرکان که زمانی که پیامبر درخواست سجده برای خدای رحمن می کردند، بهانه می آوردند که ما " رحمن " نمی شناسیم ( تفسیر نمونه،جلد پانزدهم ، ص 147- تفسیر یک جلدی مبین ، ص365).در مورد اشاره به"اخلاق بندگان خاص خدا" ، باز هم به محتوا و نام سوره مبارکه فرقان (جداکننده حق از باطل) نظر داشتم که یعنی این مقام و توانایی-فرقان- تنها به آن دسته از بندگانی اعطا می شود که با نفی غرور و خودخواهی و پیمودن طریق تقوا – که به اذعان شما هم - کار خیلی سختی است ، به بندگانی خاص تبدیل می شوند که قابلیت دریافت چنین موهبتی را پیدا می کنند. هرچند پر واضح است ، که در پیش گرفتن این اخلاق برای عوام از مردم هم امکان پذیر است.
-
2012-12-02 12:07:14 |80.66.183.xxx| ناشناس
درباره عبارت " جذب حداکثری و دفع حداقلی" گرچه موافقم که کاربرد این رویه در شرایط فتنه ، بیشتر از هر روش دیگری به عدالت نزدیک تر است ولی لزوما آن را منحصر به شرایط فتنه نمی بینم،تا آنجا که عقل ما قد می دهد جمهوری اسلامی حتی در استراتژی سیاست خارجی خود علی الخصوص با کشورهای منطقه علی رغم برخی اختلافات ، همین رویه را طی کرده (از اول تا حالا) چه رسد به استراتژی داخلی! و اساسا یکی از مبناهای آرمان " صدور انقلاب " بر این مضمون مبتنی است . اگرچه حالا بعد از فرمایش رهبر انقلاب ، اصطلاح رایج تر و شسته رفته تر بین ما مردم باب شده .به علاوه معتقدم این مضمون از دوره پیامبر (ص) علیه در دستور کار بوده ، شاهد مثال خطبه 127 نهج البلاغه است که مدارا و عدالت پیامبر اکرم (ص) اززبان امیرالمومنین علیه السلام توصیف می شود.به هر حال باز هم معتقدم آن هایی که در گمراهی ماندند "همه ی" اصلاح طلبان نبودند.
خوب است که اشاره می کنید درشتی و نرمی به هم در به است ولی خوب تر می شود اگر در داوری سیاسی تان - مبحثی به این ظریفی-این درشت و نرم یا رطب و یابس را از هم جدا کنید، با این روش، هم جاذبه هم دافعه به دست می آید.
-
2012-12-04 09:46:43 |2.145.236.xxx| دهخدا
خطای در تحلیل، بازمی گردد به این که تمایز اصلاح طلب پیشین و اصلاح طلب امروز درک نشود. آن که تابلوی اصلاح طلبی را، امروز بلند می کند یا می خواهد در انتخابات آینده بلند می کند، تمایز اصلاح طلب پیشین و اصلاح طلب امروز را درک نمی کند. عنوان «اصلاح طلب» امروز، معادل کسی است که بدون آن که دقیقاً بداند چگونه و کجا تقلب شده، آبروی کشور را برده، کشور را به بیگانه فروخته، کشور را برای ده ها سال آینده در مخاطره افکنده، عزم ها را سست کرده، و... .
بخشی از قضیه هم بر می گردد به مسؤولیت اخلاقی تشکل های سیاسی.
آیا تشکل سیاسی موسوم به «اصلاح طلب»، یک موجودیت واقعی بود، و آیا کسانی که به آن متعهد بودند و حتی هنوز هم متعهدند، و عنوان آن را زیبنده خود می شمرند، نباید از عملکرد این تشکل، مسؤولانه دفاع کنند، یا در غیر این صورت از آن برائت بجویند؟فکر می کنم که حتی سکوت اصلاح طلبانی که هنوز راجع به تهمت تقلب حرفی نمی زنند، کشور را در وضعیت خطر نگه می دارد و خودش معادل اقدام علیه ملت است. نه دفاع می کنند، نه توبه. او که خود را همچنان به خط و تشکل سیاسی اصلاح طلبی مقید می داند و خود را بدون تعیین مرز معین با خوارج، با عنوان «اصلاح طلب» تعریف می کند، مشمول اتمام حجت شدگان نهروانی است. به استعاره، شاید اگر علی مرتضی جای ما بود، و ایمان خود را مرهون آن می دانست که پسرعموهای خود را در بدر از دم تیغ گذراند، امروز، «از نهروانیان جز چهار تن را زنده نمی گذاشت».
با خواندن این پست و پست " بزرگترین خطای استراتژیک جمهوری اسلامی" سکانس اول و آخر فیلم طلا و مس برایم تداعی شد.در سکانس اول سیدرضا در انبوه کتب کتابفروشی دنبال کتاب اخلاق نظری می گشت و در سکانس پایانی با نشستن پشت در کلاس اخلاق و جفت کردن کفش طلبه ها در پی اخلاق عملی بود.فکر کردم شاید این پست جدید ندامتنامه ای باشد از مطلب قبلی، ندامت از مطلبی که در آن با لحنی سراسر احساسی و حتی هیجانی ، بدون کابرد هیچ قیدی " همه " اصلاح طلبان را بزرگ ترین دروغگویان تاریخ ایران معرفی کردید.بدون اینکه حداقل اشاره ای یا تفکیکی بین اصلاح طلبان و جریان اپوزیسیون قائل شوید.و برای اصرار بیشتر بر سخنانتان یکی از مهم ترین اصول استراتژیک جمهوری اسلامی یعنی " جذب حداکثری و دفع حداقلی" را که رهبر انقلاب به آن تأکید دارند را به شکلی بی انصافانه بزرگ ترین خطای استراتژیک جمهوری اسلامی خواندید.
بله ، مصیبت امروز جامعه سیاست زده ما اخلاق است ؛ جایی که حتی اندیشمندان آن و حتی تر اندیشمندان اصطلاحا " اصول گرای " آن برای پیشبرد اندیشه خود و نه اندیشه انقلاب ، درخواست خفقان می کنند و حتی حضور یک مهره کوچک و بی خاصیت اصلاح طلب را در یک برنامه تلویزیونی در رسانه "ملی "برنمی تابند و بعد این گونه توصیه به اخلاق آن هم در سطح اخلاق عباد الرحمن(خاص ترین بندگان خدا) را می کنند.
این است رنجی که می بریم.