فیلوجامعه‌شناسی

مرور چهارده رویکرد در الهیات جدید؛ ۸. الهیات فمینیستی

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت از tahoordanesh؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬ فمینیسم به یکی از عناصر اصلی در فرهنگ مدرن غرب تبدیل شده است. فمینیسم در اصل جنبشی جهانی است که وجهه همت خود را رهایی زنان قرار داده است. نام قدیمی‌تر این جنبش ـ «آزادی زنان» از این واقعیت خبر می‌دهد که فمینیسم در اصل جنبشی آزادی خواه است که کوشش‌های خود را به سوی کسب برابری زنان در جامعه مدرن بویژه با حذف موانعی از جمله اعتقادات، ارزش‌ها و نگرش‌ها سوق داده است که این روند را به تأخیر می‌اندازد. اخیراً، این جنبش روز به روز شکلی نامتجانس یافته و دلیل این امر تا حدی تمایل به رسمیت شناختن تنوع رویکردها در مورد زنان در فرهنگ‌ها و گروه‌های نژادی مختلف است. از این رو، آثار دینی زنان سیاه پوست در امریکای شمالی به شکلی روزافزون «الهیات زنانه سیاه» خوانده می‌شود.

░▒▓ بحرانی شدن رابطه فمینیسم با مسیحیت
▬ رابطه فمینیسم با مسیحیت از آن جهت تیره و بحرانی شد که تصور می‌شد که ادیان، زنان را انسان‌های درجه دو می‌دانند و این به دو دلیل است: یکی نقشی که آنان برای زنان قائل‌اند و دیگری شیوه‌ای که با آن تصویر آن‌ها از خدا فهم می‌شود و چهره‌ای که آن‌ها از خدا در ذهن ترسیم می‌کنند. این اندیشه‌ها به تفصیل در آثار سیمون دو بوار مانند جنس دوم (۱۹۴۵) مطرح شده است. بعضی از فمینیست‌های پسامسیحی از جمله مری دیلی در کتاب ورای خداوند پدر ( ۱۹۷۳) و دفنی همپسن در کتاب الهیات و فمینیسم (۱۹۹۰) معتقدند که مسیحیت به سبب نمادهای مردانه‌اش برای خدا و چهره مردانه نجات بخش و تاریخ بلند رهبران و متفکران مرد، از زنان فاصله گرفته و لذا، ناتوان از نجات یافتن است. به عقیده آنان، زنان باید با آن فضای ظالمانه وداع کنند. کسان دیگری مانند کارل کریست در خنده آفرودیت (۱۹۸۷) نومی راث گلدنبرگ در تغییر خدایان تغییر(۱۹۷۹) معتقدند که زنان می‌توانند با بازیابی و احیای دین‌های ایزد بانوان باستانی (یا ابداع ادیان تازه) و روی گردانی تمام عیار از مسیحیت سنتی، به آزادی دینی دست یابند. با این حال، ارزیابی فمینیست‌ها از مسیحیت چیزی است غیر از خصومت یک پارچه با مسیحیت؛ آن گونه که این نویسندگان می‌گویند. نویسندگان فمینیست بر این تأکید کرده‌اند که چگونه زنان در شکل دادن و گسترش سنت مسیحی، از هنگام عهد جدید به بعد، فعال بوده، و در سراسر تاریخ مسیحیت در نقش‌های مهم رهبری کوشا بوده‌اند. در واقع، بسیاری از نویسندگان فمینیست نیاز به ارزیابی دوباره گذشته مسیحیت و تکریم و شناسایی انبوهی از زنان با ایمان را نشان داده‌اند؛ همان زنانی که بخش عمده کلیسای مسیحی و مورخان آن (که بیشتر از مردان بودند) رفتار، دفاع و اعلام ایمانشان را تا این هنگام نادیده گرفته‌اند.

░▒▓ نقش فمینیسم در تفکر مسیحی
▬ مهم‌ترین سهم فمینیسم در تفکر مسیحی را می‌توان در رویارویی آن با تقریرهای سنتی الهیات دانست. گفته می‌شود که این تقریرها، اغلب مردسالارانه (به این معنا که علیه زنان است) می‌باشد. در این زمینه حوزه‌های الهیاتی ذیل اهمیت ویژه‌ای دارند.

░▒▓ ۱. مذکر بودن خدا
▬ بسیاری از نویسندگان فمینیست، استفاده مستمر از ضمایر مذکر برای اشاره به خداوند در سنت مسیحی را به باد انتقاد گرفته‌اند. چنین استدلال می‌شود که استفاده از ضمایر مذکر و مؤنث، دست کم به یک اندازه، منطقی است و شاید بتواند تا حدی مشکل تأکید بیش از حد بر الگوهای مردانه برای خدا را حل کند. رزمری ردفورد روتر در کتاب تبعیض جنسی و سخن خدا (۱۹۸۳) معتقد است که اصطلاح «ایزد / بانو» به لحاظ سیاسی نام درستی برای خداست، گرچه ممکن است که این واژه به لحاظ عدم تناسب واژگانی نتواند جذابیت آن را افزایش دهد. سلی مک فوگ در کتاب الهیات استعاری (۱۹۸۲) چنین استدلال می‌کند که لازم است اندیشه ابعاد استعاری الگوهای مردانه از خدا مانند «پدر» احیا شود. تشبیهات بر شباهت‌های میان خدا و افراد بشر تأکید دارد. استعارات تأکیدی بر این است که در میان این شباهت‌ها، تفاوت‌های مهمی میان خدا و بشر (برای مثال در حوزه جنس) وجود دارد.

░▒▓ ۲. ماهیت گناه
▬ بسیاری از نویسندگان فمینیست بر این باورند که مفاهیم گناه مانند غرور، جاه طلبی و خودباوری افراطی در اصل دارای سمت و سویی مردانه است. گفته می‌شود که این بر تجربه زنان منطبق نمی‌شود، زیرا، آنان گناه را فقدان غرور، فقدان جاه طلبی و فقدان خود باوری می‌دانند. توجه زنان به مفهوم مناسبات غیر رقابتی در این زمینه دارای اهمیت ویژه‌ای است، زیرا، از الگوهای خودباوری دون پایه و بی‌کنشی که ویژه واکنش‌های سنتی زنانه در برابر جامعه تحت سلطه مردان بوده، فاصله می‌گیرد. جودیت پلسکو در کتاب جنسیت، گناه و فیض (۱۹۸۰) این نکته را قاطعانه اظهار کرده است. این کتاب نقدی دقیق بر الهیات رینولد نیبر از منظری فمینیستی است.

░▒▓ ۳. شخص مسیح
▬ شماری از نویسندگان فمینیست، مشهورتر از همه رزمری ردفورد روتر در کتاب تبعیض جنسی و سخن خدا بر این باورند که مسیح شناسی اساس نهایی بسیاری از تبعیض‌های جنسی در مسیحیت است.

░▒▓ دیدگاه الیزابت جانسون
▬ در کتاب به عیسی بنگر؛ امواجی از بازسازی در مسیح شناسی(۱۹۹۰) الیزابت جانسون به بررسی روشی پرداخت که بر اساس آن مرد بودن عیسی مورد سوءاستفاده الهیاتی قرار گرفته است. وی درصدد ارائه راه حل‌های مناسبی برآمد. در این جا می‌توان دو حوزه‌ای را که دارای اهمیت ویژه‌ای است، چنین بیان کرد: نخست، مرد بودن مسیح گاهی به مثابه اساسی الهیاتی برای این باور به کار رفته که تنها مردان می‌توانند به طور شایسته خدا را به تصویر کشند، یا این‌که تنها مردان تمثیلات یا الگوهای کاری مناسب برای خدا فراهم می‌کنند. دوم، مرد بودن مسیح گاهی اساسی شده است برای رشته‌ای از باورها در باب معیارهای بشری. بر اساس مرد بودن مسیح، چنین استدلال شده است که معیار بشریت، مرد است، و زن تقریباً، انسانی درجه دو و پایین‌تر از حد مطلوب است. توماس (ظاهراً بر اساس زیست شناسی منسوخ ارسطویی) زنان را مردان حرام زاده می‌دانست، این روند را توضیح می‌دهد و این همان است که پیامدهای مهمی در موضوعات مربوط به رهبری کلیسا داشته است. در پاسخ به این نکات، نویسندگان فمینیست استدلال کرده‌اند که مرد بودن مسیح، جنبه‌ای اتفاقی از هویت اوست؛ همان گونه که او یهودی بود. این جنبه‌ای اتفاقی از واقعیت تاریخی اوست، نه جنبه‌ای ضروری از هویت او. از این رو، این نمی‌تواند اساس سلطه مردان بر زنان باشد، همان گونه که نمی‌تواند سلطه یهودیان بر غیر یهودیان یا نجاران بر لوله کش‌ها را تجویز کند.
مآخذ:...
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.